بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غذا» ثبت شده است

دوستی

چهل حدیث زیبا و مورد استفاده در زندگی مدرن از

رحمت للعالمین، پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) :

 

 

1ـ قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : لا تُضَیِّعُوا صَلاتَکُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ کانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([1])                                                           

پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود:

نماز را سبک و ناچیز مشمارید،

هر کس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبک و ضایع گرداند

همنشین قارون و هامان خواهد گشت

و حقّ خداوند است که او را همراه منافقین در آتش داخل نماید.

 

 2ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِکُّلِ خُطْوَه خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([2])                                       

  فرمود:

هر کس قدمى به سوى یکى از مساجد خداوند بردارد،

براى هر قدم


ادامه


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۹
محمد یونسی

12

منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی ،

از جنایتکاران بزرگ تاریخ است ،

وی نسبت به امام صادق (ع) اهانتها و جسارتها کرد،

از جمله آن حضرت را به اجبار، مدتی به حیره آورد

(این شهر نزدیک کوفه بود).

هارون بن جهم می گوید:

در حیره بودیم ، یکی از صاحب منصبان لشکر منصور،

جمعی را به خانه خود دعوت کرد،

از جمله امام صادق (ع) را نیز به آن مجلس فرا خواند.

وقتی که سفره را پهن کرده و غذا را آوردند،

یکی از مهمانان آب خواست ،

برای او بجای آب ، قدحی از شراب آوردند،

امام صادق (ع) تا متوجه این موضوع شد،

بی درنگ برخاست و فرمود:

پیامبر خدا (ص) فرموده :

ملعون است کسی که کنار سفره ای که در آن شراب هست بنشیند.

در آنجا ننشست و رفت.

داستان دوستان/محمد محمدی اشتهاردی

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۹
محمد یونسی

قناعت
ابو وائل گفت در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتیم .

هنگام غذا سلمان گفت

اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله از تکلف رنج و زحمت انداختن خود)

نهى نکرده بود براى شما چیزى تهیه مى کردم ،

پس از آن مقدارى نان و نمک آورد.

ابوذر گفت :

اگر با این نمک نعنا همراه مى شد خیلى بهتر بود.

سلمان آفتابه ى خود را به گرو گذاشت

و مقدارى نعنا تهیه نمود.

پس از آنکه خوردیم،

ابوذر گفت :

(الحمدلله الذى قنعنا)

سپاس مر خدائى را است که ما را قانع ساخت .

سلمان گفت :

اگر قانع بودید آفتابه من بگرو نمى رفت.


(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: کشکول بحرانى ج 2 ص 137 )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۴
محمد یونسی

صلوات

از اهل مدینه ، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى که آماده کرده بودند دعوت نمودند.

حضرت دعوت آنها را پذیرفت اما وقتى به منزل میزبان مى رفتند در بین راه یک نفر دیگر که دعوت نشده بود به آنها گروید.

وقتى به منزل نزدیک شدند پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نکرده اند

همین جا بنشین تا من با آنها صحبت کنم

و همراهى تو را، با آنها در میان گذارم

و اجازه ورودت را بگیرم .

نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم    مؤ لف :محمد رضا اکبرى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۱
محمد یونسی


یکی از صلحاء معاصرین در کتاب روح و ریحان که مجموعه‎ای مانند کشکول است از یکی از ائمه جماعت دارالسلطنه تبریز نقل فرمود که گفت:

روزی مذاکره تفسیر صافی با شرح بیضاوی که شیخ بهائی علیه الرحمه - نوشته است،
 به میان آمد، من تفسیر صافی را بر شرح شیخ بهائی ترجیح دادم
و گفتم:
مرحوم شیخ در این شرح، عبارت پردازی و قافیه سازی را بسیار اعمال فرموده‎اند.
همان شب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند:
شیخ بهائی در میان این حجره است،
 با خود گفتم خوب است که بروم و ایشان را زیارت نمایم،
چون وارد حجره شدم دیدم شخصی است ضعیف اندام،
 و باریک قامت، و عمامه کوچکی بر سرش بسته،
 سلام کردم، جواب سلام مرا داد.
 شیخ سر خود را پائین انداخت،
 من فهمیدم که از آن حرف روز گذشته من درباره شرحش بر بیضاوی، از من مکدّر و ملول است.
خواست شیخ بهائی را به حرف بیاورم
تا بلکه رفع ناراحتی او شود،
 عرض کردم:
حضرت شیخ عرضی دارم،
 همان طور که سرش را پائین انداخته بود،
 فرمود: چه چیز است،
 عرض کردم:
یک مطلبی است که نسبت به شما داده‎اند،
 آیا صحیح است یا آنکه صوفیه آن را به شما بسته‎اند.
فرمود: چه مطلبی!
عرض کردم:
گویا شما فرموده‎اید که
 یک ماه مبارک رمضان غذای من منحصر به کلام الله مجید بود.
همان نحو که شیخ بهائی سرش پائین بود،
 فرمود:
 بلی صحیح است من گفته‎ام.

عرض کردم:
 جناب شیخ، اطباء‌ گفته‎اند که اگر آدمی سه شبانه روز غذا و طعامی نخورد، می‎میرد؛
همین که این حرف را زدم
شیخ بهائی سر خود را بلند کرد
و فرمود:
 آدم نمی‎میرد.

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۸
محمد یونسی

حضرت آیت الله بهجت، ادام الله ظله العالی،

از یکی از دوستانشان نقل می فرمودند که

یکی از بزرگان به همراه مریدان و شاگردانش برای زیارت،

شب های جمعه از تهران به قم می آمد

و به جهت آشنایی و رفاقت به منزل ایشان وارد می شد.

او برای حضرت آیت الله بهجت نقل کرده بود که

شبی پس از نماز مغرب و عشا کسی در زد،

رفتم در را باز کردم و دیدم آن عالم بزرگ

با همراهانش پشت در هستند؛

او و همراهانش را به خانه دعوت کردم.

در آن زمان، امکان تهیّه ی غذا از بازار برای ما میسور نبود

و چون جریان را به همسرم گفتم،

او گفت من برای دو نفرمان غذا درست کرده ام

و اگر او به تنهایی آمده بود می شد آن غذا را سه نفری بخوریم؛

امّا غذایی که با آن بتوان بیست نفر را سیر کرد در خانه نداریم.

من گفتم:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۳
محمد یونسی

روزی پیامبر اکرم (ص) بسیار ناراحت بود

 بطوری که رنگ چهره اش تغییر کرده بود.
 در این وقت عربی آمد و خواست نزد حضرت رفته و مطلبی بگوید. اصحاب به او گفتند:
 امروز حضرت ناراحت است و صلاح نیست مزاحم او بشوی!
مرد عرب گفت:
به خدا قسم نزد او می روم و او را می خندانم
( و از ناراحتی بیرون می آورم).
 پس مرد عرب نزد حضرت رفت و گفت:
 ای رسول خدا ما شنیده ایم که دجال وقتی ظهور می کند
مقداری آبگوشت ( یا آش) برای مردم می آورد
 و مردم در حال قحطی هستند
 و عده ای از گرسنگی می میرند،
 آیا اگر من او را دیدم از آن غذا نخورم تا هلاک شوم
 یا اینکه از آن غذا بخورم و چون سیر شدم
به خدا ایمان بیاورم و از او بیزاری بجویم؟
حضرت بقدری خندید که دندانهایش پیدا شد،
 و فرمود: خدا تو و مؤمنین را از او بی نیاز می کند.

برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت به نقل از شنیدنی های تاریخ
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۸
محمد یونسی
god
عقبه از مشرکین و بت ‏پرستان مکه بود و با هم‏کیشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت.

از دوستان نزدیک او ابىّ بن خلف بود که در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر کوى و برزن و در هر مجلسى با یکدیگر بودند،

رفیقى که در شیطان مسلکى و دیو صفتى کم نظیر بود!

عقبه از یک سفر تجارتى بازگشت

و عده‏ اى از بزرگان و اشراف مکه

از جمله؛

ادامه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۰
محمد یونسی

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همسران متعدّدى داشت؛
 یکى از آنها «زینب بنت جحش» بود
که علاقه زیادى به پیامبر صلى الله علیه و آله داشت،
 به این جهت مقدارى عسل ذخیره کرده بود،
 تا هر زمان حضرت به خانه او مى‏ آید،
آن عسل را خدمت حضرت بیاورد تا حضرت از آن تناول کند.

«عایشه» دختر ابوبکر،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : محفل علم
مغز انسان، درست حالت معده انسان را دارد
معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد
و با ترشّحاتی که خودش روی غذا می ریزد،
آن را به اصطلاح بسازد،
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : اشتباه نگیریم !
گویند:
عبد اللّه بن جعفر به قصد ملکى که داشت
 از خانه بیرون رفت و بر نخلستان گروهى وارد شد
که در آن غلامى سیاه کار مى‏ کرد و غذایش را برایش آوردند.
 در این حال سگى وارد نخلستان شد
و نزدیک غلام آمد.
غلام گرده نانى را به طرف او انداخت.


سگ نان را خورد پس دوّمى و سوّمى را انداخت
و سگ خورد و عبد اللّه نگاه مى‏ کرد.

پس گفت:
اى غلام هر روز غذایت چه اندازه است؟
 گفت: همان مقدارى که دیدى (سه گرده نان)
عبد اللّه گفت: پس چرا این سگ را بر خود ترجیح دادى؟
 غلام گفت:
در این جا سگى نیست؛
 این سگ از راه دورى آمده است و دوست نداشتم او را ناامید کنم.

عبد اللّه گفت: امروز چه مى‏ کنى؟
 گفت: امروز گرسنه مى‏ مانم.
عبد اللّه بن جعفر گفت:
 بر سخاوت نکوهش مى ‏شوم.
 همانا این غلام از من بخشنده‏ تر است.
پس نخلستان و غلام و متعلّقات آن را خرید
و غلام را آزاد کرد و نخلستان را به غلام بخشید.

راه روشن، ج‏6، ص: 116
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۵
محمد یونسی

ابوالقاسم قشیرى مى‏ گوید:
از کاروان حج عقب مانده بودم،
 ناگاه زنى را دیدم که او نیز در صحرا، حیران و سرگردان بازمانده بود. از او پرسیدم: تو کیستى؟
گفت: «وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَموُنَ»؛
 «و بگو: سلام بر شما، پس به زودى خواهند دانست.»
(زخرف: 89)

پس سلام کردم و دوباره پرسیدم:
 در این بیابان چه مى‏ کنى؟
گفت: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»؛
«هر کسى را که خدا هدایت کند،
هیچ گمراه کننده‏ اى نخواهد داشت».
(الزُّمُر: 37)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۳
محمد یونسی


تصویر حدیثی : گشایش حساب

روایت شده که

ابلیس بر یحیى‏ (ع) ظاهر شد

یحیى‏ (ع) دید که همه نوع قفل به همراه دارد،

لذا به شیطان‏ گفت:

اى ابلیس این قفلها چیست؟

گفت:

اینها شهوتهاست که آدمى زاده را به آن گرفتار مى‏ کنم.

گفت: براى من هم قفلى هست؟

گفت: بسا باشد که از غذا سیر شوى

پس تو را نسبت به نماز و یاد خدا سنگین

(و بى میل) مى‏سازم.

یحیى‏ گفت:

آیا قفل دیگرى هم هست؟

شیطان‏ گفت نه.

یحیى گفت:

خدا را بر خود گواه مى‏ گیرم که

هرگز شکمم را پر از غذا نکنم.

ابلیس گفت:

من نیز خدا را شاهد مى‏ گیرم که هرگز مسلمانى را نصیحت نکنم.

(راه روشن، ج‏5، ص: 86)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۲۴
محمد یونسی
             

علی بن عیسی اربلی(ره) در کتاب کشف الغمه به سند خود از ابی سعید خدری روایت کرده که

روزی علی بن ابیطالب (ع) مختصری به عنوان قیلوله

(خواب قبل از اذان ظهر)

خوابید

و چون برخاست به فاطمه(ع) فرمود:

ای فاطمه آیا غذایی پیش تو هست که مرا بدان سیر کنی؟

فاطمه عرض کرد:

نه! سوگند بدان خدایی که پدرم را به نبوت و تو را به وصیت گرامی داشته

امروز چیزی که بتوانم بدان تو را سیر کنم ندارم

و بلکه دو روز است که

غذایی جز همان که برای تو می آوردم در خانه نبود

و من تو را

بر خود و دو فرزندم حسن و حسین مقدم می داشتم

و آن غذا را برای تو می آوردم!

علی (ع) فرمود:

ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا برای شما چیزی تهیه کنم؟

فاطمه عرض کرد:

ای ابوالحسن از خدای خود شرم داشتم

چیزی از تو بخواهم

و تو را به چیزی تکلیف کنم که قدرت آن را نداری.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۵۱
محمد یونسی