بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «اخلاق :: کلیات :: خانواده :: پدر و مادر(والدین)» ثبت شده است

والدین

فرزند یکى از سران ممالک در خاطرات خود مى‏ گوید:
 سال‏ها پیش شبى دیروقت

در ساعات بعد از نیمه شب مرا از خواب بیدار کردند
و گفتند:

مادرت مى‏ خواهد تلفنى با شما صحبت کند.
خیلى تعجب کردم

این چه کار مهمى‏ است

که در این موقع مرا از خواب بیدار کرده ‏اند.
خواب آلود پاى تلفن رفتم،

مادرم بدون مقدمه گفت:
سلام پسرم،

امشب شب تولد توست.

با اوقات تلخى جواب دادم:
همین؟!

این موقع مرا از خواب بیدار کردى که شب تولد من است؟
- مگر ناراحت شدى؟
- البته که ناراحت شدم مادر جان!

این کار را مى‏ توانستى فردا صبح انجام دهى.
مادرم با خنده گفت:
 ناراحت نشو عزیزم،

29 سال پیش درست در همین ساعت

مرا از خواب خوش بیدار کردى،
 درد شدیدى عارضم کردى،

اهل منزل و همسایه را هم از خواب بیدار کردى،

مرا مجبور کردى بیمارستان بروم.
دکتر و پرستار دورم جمع شدند،

چه شده؟ چه خبر است؟

هیچ.
معلوم شد آقازاده مى‏ خواهند تشریف بیاورند،
درحالى که سرکار صبر نکردید

صبح روز بعد تشریف بیاورید
 و بى جهت عده ‏اى را از خواب خوش محروم ساختید.

   منبع:

راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 223

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۵
محمد یونسی

پدر و مادر

آیت اللَّه سید احمد زنجانى مى‏ نویسد:

مردى در حضور یکى از علما از برادرش شکایت کرد.

که او با من در مخارج مادرمان شرکت نمى‏ کند.

ایشان شخصى را مأمور کرد که در میان آنان اصلاح کند.
آن شخص گفت:

من برادرش را خواستم

و با او در این مورد صحبت کردم و به او گفتم:

چرا در هزینه پرستارى از مادرتان

به برادرت مساعدت نمى‏ کنى؟

گفت:

آقا به من مربوط نیست،

زیرا ما با همدیگر قرارداد بسته ‏ایم

و من هم طبق آن قرارداد عمل مى‏ کنم.

پرسیدم: چطور؟

او گفت:

ما قرار گذاشته بودیم که پدر و مادرمان را تقسیم کنیم

به این ترتیب که خرج پرستارى از پدر با من باشد

و مخارج مادر با او.

خوشبختانه شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد!

اکنون طبق قرار خرج مادر به من مربوط نمى ‏شود.

من همین که این سخن را شنیدم

(شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد)

از بى مهرى آن شخص متعجب شدم

و گفتم

مگر مال قسمت کرده ‏اید

که طبق قرار عقد لازم و خیار ساقط گردد؟!
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۳
محمد یونسی

پدر و مادر

شخصى

خدمت امام جواد علیه السلام

نامه نوشت که

پدر من ناصبى است

و از منحرفان مى ‏باشد

و گاهى با من

به شدت و تندى رفتار مى‏ کند،

آیا افشاگرى کنم یا با او مدارا نمایم؟

حضرت در جواب نامه او نوشت:

آنچه از پدرت نوشته بودى فهمیدم

و تو را از دعا فراموش نمى‏ کنم

و مدارا براى تو بهتر است از افشاگرى

و بدان که با سختى آسانى است

و سرانجام نیک براى پرهیزکاران است.
« بحارالانوار 50/ 55»
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۲
محمد یونسی

پدر و مادر
آقاى جمى

امام جمعه سابق آبادان نقل مى‏ کردند

یکى از مسؤولان مملکتى

به همراه پدرش

براى انجام بعضى از کارهاى جارى

به خدمت امام قدس سره رسید،

وقتى که مى‏ خواستند به خدمت امام برسند،

ایشان زودتر از پدرش وارد بیت شد

در حالى که امام ناظر ورود آنان بود.

او پس از تشرف به خدمت امام،

پدرش را معرفى کرد.

امام نگاهى به او کردند و فرمودند:

اگر پدر شماست؛

پس چرا جلوتر از او وارد شدى؟
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۱
محمد یونسی

پدر و مادر

شهید مطهرى مى ‏فرمود:

گهگاه که به اسرار وجود خود و کارهایم مى‏ اندیشم،

احساس مى ‏کنم

یکى از مسائلى که

باعث خیر و برکت در زندگى‏ ام شده

و همواره عنایت و لطف الهى را شامل حال من کرده است،

احترام و نیکى فراوانى بوده است که

به والدین خود کرده‏ ام

بویژه در دوران پیرى و هنگام بیمارى.

علاوه بر توجه معنوى و عاطفى

و با وجود فقر مالى و مشکلات مادى در زندگى ‏ام،

تا آنجا که توانایى ‏ام اجازه مى‏ داد

از نظر هزینه و مخارج زندگى

به آنان کمک و مساعدت کرده‏ ام.
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۵۶
محمد یونسی

مادر و پدر

وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً  [اسراء آیه 23]

و پروردگارت فرمان داده:

جز او را نپرستید!

و به پدر و مادر نیکى کنید!

هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن!

و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!

داستانک:

از امام باقر(علیه السلام) روایت است که

در بنی اسرائیل عابدی بود بنام جریح،

که در صومعه خویش به عبادت مشغول بود.

روزی مادرش در حالی که وی به نماز اشتغال داشت،

وی را بخواند، و او مادر را پاسخ نداد ـ

(در بعضی روایات آمده که اگر جریح فقیه می بود می دانست که قطع نماز نافله و پاسخ مادر از نماز افضل بود) ـ

مادر برگشت، و بار دوم آمد و او را صدا زد،

و باز پاسخ نداد، تا سه بار.

در این بار مادر وی را نفرین کرد

و گفت:

از خدای بنی اسرائیل می خواهم که تو را به خود واگذارد

و یاریت نکند.

روز بعد زن بدکاره ای به کنار صومعه او آمده

و فرزندی را که در رحم داشت در آنجا وضع حمل کرد،

و ادعا کرد که فرزند از آن جریح است.

در میان بنی اسرائیل شایع شد که

آن کس که مردمان را از زنا نهی می نمود

خود مرتکب زنا گشته است!

حاکم دستور داد وی را بدار کشند،

مادر بر سر و روی زنان،

به پای چوبه دار آمد.

جریح گفت ساکت باش که این نتیجه همان نفرین تو است.

مردمان چون شنیدند گفتند:

ما از کجا بدانیم که این تهمت و این نسبت دروغ است؟

جریج گفت:

کودک را حاضر کنید.

چون کودک بیاوردند،

از او پرسیدند: پدرت کیست؟

وی به زبان آمد و گفت:

فلان چوپان پدر من است،

و بدین گونه خداوند بر اثر توبه جریح وی را نجات داد،

و جریح سوگند یاد کرد که

از این پس از خدمت مادر جدا نگردد 

[بحار الأنوار ، ج‏71، ص: 75 ]

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۱۵
محمد یونسی
مادر
روزی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام)

در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت:

«می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».

جبرئیل بر او نازل شد و گفت:

«ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است،

 همنشین توست».


حضرت موسی نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت.

شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت

 و به سوی منزل روان گردید.

موسی از پی او روان شد.

چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید:

 «ای جوان مهمان نمی‌خواهی؟»

گفت:
بفرمایید!

حضرت موسی (علیه السلام) وقتی به درون خانه رفت،

 دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد،

 آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود،

پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد.

ابتدا او را شست و شو داد

 و آنگاه با دست خویش غذا را به او خورانید.

هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد،

زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد

و هر دو خندیدند.

سپس جوان قصاب برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد

و با هم غذا را خوردند.

چون موسی از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد:

 «این پیرزن مادر من است.

 چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم،

خدمتش را می نمایم».

 موسی پرسید:
 «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد،و خندیدید چه بود؟»

 گفت :
«هرگاه او را شست و شو می دهم
و غذا به او می خورانم،
دعایم میکند و می گوید:

 "خدا تو را ببخشاید

و تو را در بهشت هم درجه و همنشین حضرت موسی گرداند!"


حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:

ای جوان، من موسی هستم.

 اینک به تو بشارت می دهم که خداوند دعای مادرت را درباره تو

مستجاب گردانیده است.

 جبرئیل به من خبر داد که

تو در بهشت همنشین و هم درجه ی من خواهی بود.

[پند تاریخ، جلد1 ؛ صفحه 68 و یکصد موضوع 500داستان جلد 1 صفحه 138]
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۰
محمد یونسی
پای مفسری که قطع شد

احسان به والدین

در قرآن 4 بار ؛" و بالوالدین احسانا " آمده است  ؛

که در تمام این موارد قبلش بحث پرستیدن خدا مطرح شده است

... لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...

... أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...

وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا ...

خدا نکند پدر و مادری ؛

فرزندشان را نفرین کنند و یا از او راضی نباشند.

داستانک:

 «زمخشری»،دانشمند بزرگ اهل سنت و صاحب تفسیر معروف «کشّاف»،

یک پای خود را در حادثه ای از دست داد.

او پس از ورود به بغداد و ملاقات با فقیه دامغانی ،

علت قطع شدن پایش را اینگونه شرح می دهد:

نفرین مادرم موجب پدید آمدن چنین گرفتاری است؛

زیرا من، در ایام کودکی،

گنجشکی را گرفتم و نخی به پایش بستم و پرهایش را کندم.

در این میان،

ناگهان پرنده از دستم فرار کرد

و در اثر این کار پای چپش  جدا شد.

مادرم وقتی از این ماجرا باخبر شد،

برآشفت و به من گفت:

خدا پای چپت را  قطع کند،

همچنان که پای چپ  این حیوان زبان بسته را جدا ساختی!

پس از مدتی از اسب افتادم و پای چپم شکست.

پزشکان چاره ای جز قطع پایم ندیدند .

و این در اثر نفرین مادر بود.

منبع :

کتاب عظمت یک نگاه صفحه 180 به نقل از کتاب مقام والدین در اسلام صفحه 125

http://www.manbarak.ir/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۹
محمد یونسی