بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با موضوع «اعتقادات :: اصول :: توحید» ثبت شده است


بسیاری می پرسند بعداز مرگ ما چه کارهایی انجام گیرد، مفید است.

در حدیث ذیل به شش مورد اشاره شده است که بعد از مرگ انسان بسیار مفید است و درآمد آن، مرتّب به حساب جاری انسان واریز می شود:

مؤمن از شش [عمل و] خصلت،


بعد از مرگش سود می برد:

1.

فرزند صالح که برای او اسغفار کند؛

2.

قرآنی که از طرف او خوانده می شود؛

3.

چاهی را که حفر کرده است؛

4.

و درختی را که کاشته است

[و مردم از آن و میوة آن استفاده می برند]؛

5.

[وقف کردن]

و صدقه قرار دادن آبی که جاری ساخته است؛

6.

سنّت نیکویی که

[پایه گذاری کرده است و] مردم بدان پس از او عمل می کنند.»

حدیث فوق می رساند که با وجود خصلتهای مذکور، دفتر اعمال انسان پس از مرگ مفتوح است و صدقات جاریه فوق هر روز به حساب اعمال او واریز می شود.

امام صادق(ع) فرمود:

«سِتُّ خِصَالٍ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُقْرَأُ مِنْهُ وَ قَلِیبٌ یَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ یُجْرِیهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ یُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ؛

[بحار الانوار، ج71، ص257 و امالی، شیخ صدوق، ص143و الحکم الزاهره، علی رضا صابری، ج1، ص377.]
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۳
محمد یونسی
یاد خدا
روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت:

پروردگارا دوستى از دوستدارانت به من بنما،

 خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است،

مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که

 نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده

و زبانش مترنم به این ذکر است:

 « الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »

خدا را بر نعمتهاى ظاهری اش سپاس
و بر نعمت هاى باطنی اش شکر.

آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد،

 پیش رفته و به او سلام کرد،

زن گفت:
 علیک السلام یا روح الله!
فرمود:
 اى زن تو که هرگز مرا ندیده اى
 از کجا شناختى من عیسى هستم؟

 زن گفت:
 آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد
 برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى،

 فرمود:
اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده!

 زن گفت:
خدا را ثنا می گویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم،

 خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد می کنم که هرچه را می توان با آن معصیت کرد از من گرفته،

 اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم،
 اگر دست داشتم به حرام می آلودم
و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع می رفتم چه عاقبتى داشتم؟

این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.

منبع:
خزینة الجواهر ،صفحه318

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۸
محمد یونسی
مادر
روزی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام)

در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت:

«می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».

جبرئیل بر او نازل شد و گفت:

«ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است،

 همنشین توست».


حضرت موسی نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت.

شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت

 و به سوی منزل روان گردید.

موسی از پی او روان شد.

چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید:

 «ای جوان مهمان نمی‌خواهی؟»

گفت:
بفرمایید!

حضرت موسی (علیه السلام) وقتی به درون خانه رفت،

 دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد،

 آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود،

پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد.

ابتدا او را شست و شو داد

 و آنگاه با دست خویش غذا را به او خورانید.

هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد،

زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد

و هر دو خندیدند.

سپس جوان قصاب برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد

و با هم غذا را خوردند.

چون موسی از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد:

 «این پیرزن مادر من است.

 چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم،

خدمتش را می نمایم».

 موسی پرسید:
 «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد،و خندیدید چه بود؟»

 گفت :
«هرگاه او را شست و شو می دهم
و غذا به او می خورانم،
دعایم میکند و می گوید:

 "خدا تو را ببخشاید

و تو را در بهشت هم درجه و همنشین حضرت موسی گرداند!"


حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:

ای جوان، من موسی هستم.

 اینک به تو بشارت می دهم که خداوند دعای مادرت را درباره تو

مستجاب گردانیده است.

 جبرئیل به من خبر داد که

تو در بهشت همنشین و هم درجه ی من خواهی بود.

[پند تاریخ، جلد1 ؛ صفحه 68 و یکصد موضوع 500داستان جلد 1 صفحه 138]
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۰
محمد یونسی
شیطان

سوره حجر، آیه 36-38

قَالَ رَب فَأَنظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ(36) قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظرِینَ(37) إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(38)
(شیطان) گفت:

پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت ده، و زنده بگذار،

فرمود:

تو از مهلت یافتگانی.

(اما نه تا روز رستاخیز) بلکه تا روز و وقت معینی.
امام صادق علیه‏ السلام در جواب شخصی بنام وهب که پیرامون این آیه و وقت معلوم از او سوال کرد فرمود:
وقت معلوم در این آیه روز قیامت نیست

بلکه وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.
هر گاه خداوند او را برانگیزد

ابلیس می‏ آید در حالیکه بر زانوهایش راه می‏ رود

و می‏ گوید:

ای وای از این روزگار.
آنگاه پیشانی او گرفته می‏ شود

و گردنش زده می ‏شود

و این هنگام همان وقت معلوم است که مدت او به پایان می ‏رسد.

دلائل الامامه، ص 240.
----------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۹
محمد یونسی

حجاب




از آن جایی که شیطان قسم خورده همه فرزندان آدم را گمراه نمایند
و هر گروهی را با نقشه ای از راه بیرون کند،

و تا کنون انجام داده و بعدا هم انجام خواهد داد؛
یکی از آنها که برای او خیلی هم آسان می باشد

طایفه زنان اند.
روزی آن ملعون پیش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد،
حضرت از او چند چیز پرسید

و او هم همه را پاسخ داد.

یکی از آنها این بود:

رفیقان تو کیان اند؟
 
پاسخ داد:

دروغ گویان ، غمازان و زنان .
پرسید:
دام تو چیست ؟
گفت :

زنان .
به واسطه اینان؛

مردان را از راه مستقیم بیرون می برم ،
 
و خود ایشان را با مکر و حیله و دل سوزی به کارهای ناشایسته وادار می کنم

و به این وسیله ، جهنمی می نمایم .

فرمود:
 
چه تعداد از زنان از تو فرمان برداری می کنند

و تابع تو هستند؟


عرض ‍ کرد:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۱۹
محمد یونسی

یاد خدا

گویند:
 وقتی که برادران یوسف علیه السلام،

او را در چاه آویزان کردند تا او را به آن بیفکنند،
طبیعی است که یوسف خردسال در این حال محزون و غمگین بود، اما در این میان غم و اندوه،
 دیدند لبخندی زد،

خنده ای که همه برادران را شگفت زده کرد،

از هم می پرسیدند،

یعنی چه؟
 اینجا جای خنده نیست؟
 گفتند بهتر است از خودش بپرسیم.
یکی از برادران که یهودا نام داشت،

با شگفتی پرسید:
برادرم یوسف!

مگر عقل خود را باخته ای،

که در میان غم و اندوه، می خندی؟
خنده ات برای چیست؟
یوسف با جمال،

که به همان اندازه و بیشتر با کمال نیز بود،
 دهانش چون غنچه بشکفید و گفت:
روزی به قامت شما برادران نیرومندم نگریستم،
با خود گفتم:
ده برادر نیرومند دارم،

دیگر چه غم دارم!

آنها در فراز و نشیب زندگی مرا حمایت خواهند کرد
 و اگر دشمنی به من سوء قصد داشته باشد،
 با بودن چنین برادران شجاع و برومندی،

چنین قصدی نخواهد کرد،
و اگر سوء قصدی کند، آنها مرا حفظ خواهند کرد.
اما چرا خدا را فراموش کردم،

و به برادرانم بالیدم،
 اکنون می بینم

همان برادرانم که به آنها بالیدم،
پیراهنم را از بدنم بیرون کشیدند

و مرا به چاه می افکنند.
این راز را دریافتم که باید به غیر خدا تکیه نکنم،
خنده ام خنده عبرت بود،

نه خنده خوشحالی.

سرگذشتهای عبرت انگیز/ محمد محمدی اشتهاردی

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۵۵
محمد یونسی

شیطان
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری چنین می گوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ

به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم

یک شب شیطان را در خواب دیدم که

بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت .

از شیطان پرسیدم :

این بندها برای چیست ؟

پاسخ داد:

اینها را به گردن مردم می افکنم

و آنها را به سوی خویش می کشانم

و به دام می اندازم .

روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را

به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم

و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که

منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم

ولی افسوس که علی رغم تلاش های زیادم

شیخ از قید رها شد و رفت .

وقتی از خواب بیدار شدم

در تعبیر آن به فکر فرو رفتم .

پیش خود گفتم :

خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم .

از این رو به حضور معظم له مشرّف شده

و ماجرای خواب خود را تعریف کردم .

شیخ فرمود:

آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد

ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم .

از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم

و اتّفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه می کردم .

با خود گفتم :

یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است

و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است .*

آنرا به عنوان قرض برمی دارم

و انشاءاللّه بعداً ادا می کنم .

یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم .

همین که خواستم

جنس مورد احتیاج را خریداری کنم

با خود گفتم :

از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟

در همین اندیشه و تردید بودم که

ناگهان تصمیم قطعی گرفته

و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم

و به منزل بازگشتم

و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

داستانهایی از علما/علیرضا حاتمی

*(در وصفش نقل شده بیشترین وجوهات را ایشان را دریافت می کرده و به عنوان عالم تراز اول عصر خویش معروف و مشهور بود.)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۳
محمد یونسی
قناعت
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل مسجد شد

به شخصى فرمود:

استر مرا بگیر نگهدار تا من برگردم

همینکه آن جناب وارد مسجد شد

مرد لجام استر را برداشته و رفت .
 على علیه السلام پس از پایان دادن کار خود بیرون آمد

دو درهم در دست داشت ، مى خواست به آن مرد بدهد،

دید استر ایستاده و لجام بر سر او نیست ،

دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خریدارى کند.
 غلام در بازار همان شخص را دید که

لجام را به دو درهم فروخته بود.

آنرا خرید و خدمت حضرت آورد.
على (ع ) فرمود:

بنده بواسطه عجله و ترک صبر،

روزى خود را حرام مى کند

و بیشتر از آنچه مقدر شده به او نخواهد رسید.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: زهرالربیع

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۰
محمد یونسی

روزی «جبرئیل» به رسول خدا(ص) عرض کرد:
 آیا دوست دارید کیفیّت قیامت را ببینید؟
پیامبر فرمود: بلی، جبرئیل، حضرت را به قبرستان بقیع آورد،
 پا را به قبری زد و گفت: «به اجازه ی پروردگار برخیز»
 شخصی نورانی و خوشحال و خرّم سر از قبر به درآورد
و گفت:
«سپاس خدای را که به وعده اش وفا کرد»
 بعد جبرئیل، پایش را به قبر دیگری زد و گفت:
 « به دستور خداوند برخیز»
 شخص بدهیکلی با منظره ی ترسناک بیرون جست
و گفت:
«واحسرتا!»
جبرئیل خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد:
 در روز قیامت،
 بدین گونه مؤمنین و کفّار سر از قبر بیرون می آورند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۷
محمد یونسی

تصویر حدیثی : گشایش حساب
راه‏هاى پیش روى بشر براى خداشناسى، سه قسم است:

الف. راه دل یا فطرت؛

یعنى، هر انسانى به مقتضاى آفرینش و ساختمان اصلى روح خود، خدا را مى‏ شناسد؛

بدون اینکه نیاز به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتى داشته باشد.

منظور از فطرت، عقل نیست؛ بلکه مقصود، «دل» است.

عارفان از آنجا که به نیروى عشق فطرى ایمان و عقیده دارند،

در تقویت این نیرو مى‏ کوشند.

اگر بخواهیم بدانیم آیا چنین احساسى در آدمى هست یا خیر؟

ادامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۹
محمد یونسی

مردى عابد همیشه با خدا راز و نیاز مى‏ کرد
و فریاد اللّه ‏اللّه داشت.
 روزى شیطان بر او ظاهر شد
و وى را وسوسه کرد و به او گفت:
 اى مرد این همه که تو گفتى اللّه اللّه،
آخر یک مرتبه شد که لبیک بشنوى؟
 اگر در خانه هر کس رفته بودى و این اندازه ناله کرده بودى لااقل یک مرتبه جوابت را داده بود.
این مرد دید ظاهرا حرفى است منطقى.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۱
محمد یونسی
تصویر حدیثی : نگاه و گناه
در میان بنى اسرائیل عابدى بود
 بنام" برصیصا"
که زمانى طولانى عبادت کرده بود،
 و به آن حد از مقام قرب رسیده بود
که بیماران روانى را نزد او مى‏ آوردند
 و با دعاى او سلامت خود را باز مى‏ یافتند،
 روزى زن جوانى را از یک خانواده با شخصیت
به وسیله برادرانش نزد او آوردند،
 و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد،
 شیطان در اینجا به وسوسه ‏گرى مشغول شد،
و آن قدر صحنه را در نظر او زینت داد تا آن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۷
محمد یونسی
تصویر حدیثی : خودپسندی
وزیرى بود مقتدر و نیرومند که در عصر خود، بیشتر قدرت‏ها را به دست گرفته بود و کسى را یاراى مخالفت با او نبود،
 روزى به مجلسى که جمعى از دانشمندان دینى در آن حضور داشتند وارد شد و رو به آنها کرده گفت
 تا کى شما مى‏ گویید جهان را خدایى است؛
 من هزار دلیل بر نفى این سخن دارم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۹
محمد یونسی


عرب بیابانى که اهل یمن و در حالى که سوار بر شتر سرخ رنگى بود، خدمت پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید. و سلام و تحیّت خود را ابلاغ کرد. مردم گفتند: «این شتر را دزدیده است!». 

حضرت فرمود: بیّنه و شاهدى دارید. گفتند: «آرى یا رسول اللَّه!».

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- به على- علیه السّلام- فرمود: «اى على! اگر بیّنه ای آوردند، حق خدا را از او بگیر» اعرابى اندکى سرش را به زیر انداخت و آرام شد.

 سپس حضرت فرمود: «برخیز، یا اینکه دلیلى بر بی گناهى خود بیاور» در این هنگام، شتر به صدا در آمد و خطاب به پیغمبر- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: قسم به کسى که تو را به حق مبعوث کرده، این شخص مرا ندزدیده است و من مالکى غیر از او ندارم.

 پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «چه گفتى که خدا شتر را براى گفتن بى‏ گناهى تو، به سخن آورد؟».

 عرب گفت: گفتم: «خدایا! نمى‏ شود با تو سخن گفت. و کسى نیست که تو را کمک کند و کسى نیست که در ربوبیت تو شریک باشد. تو پروردگار ما هستى‏ چنان که گفتى، و ما فوق گویندگان مى‏ باشى. از تو مسألت داریم که بر محمّد و آل محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- درود فرستى و بى‏ گناهى مرا آشکار سازى».

 آنگاه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «قسم به خدایى که مرا مبعوث کرده، ملائکه را دیدم که سخن تو را می نوشتند. بدانید هر کس مثل این اعرابى گرفتار شد مانند او دعا کند و بر من زیاد درود بفرستد».

 ((جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص30))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی