بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با موضوع «اعتقادات :: اصول :: امامت :: امام علی(ع) :: حب و بغض امام علی(ع)» ثبت شده است

امام علی

روایت است که سیاهی را نزد شاه مردان

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند که

دزدی کرده بود

حضرت به او فرمود:

ای اسود!

تو دزدی ؟

گفت :

آری یا امیرالمؤمنین.

حضرت فرمود:

آیا قیمت آنچه دزدیدی به یک دانگ و نیم زر می رسد؟

گفت :

بله یا امیرالمؤمنین !

حضرت فرمود:

یک بار دیگر از تو بپرسم ،

اگر اعتراف آوردی دست ترا ببرم .

گفت :

چنان کن یا امیرالمؤمنین !

حضرت بار دیگر از وی بپرسید و او اعتراف آورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام دست راستش را ببرید.

آن سیاه، دست بریده را در دست چپ گرفت و بیرون رفت .

خون از دستش می چکید.

ابن کرار به وی رسید، گفت :

یا اسود! دست تو را که برید؟

گفت :

امیرالمؤمنین ،

پیشرو

سفیدرویان و سفید دستان

و مولای من و مولای جمله مخلوقات

و وصی بهترین پیغمبران .

ابن کرار گفت :

او دست تو را بریده است و تو مدح و ثنای او می گویی ؟

گفت :

چگونه نگویم که دوستی او با گوشت و پوست و خون من آمیخته است .

وی دست من را به حق برید، نه به باطل .

ابن کرار پیش امیرالمؤمنین علیه السلام آمد

و آنچه شنیده بود باز گفت ،

امیرالمؤمنین علیه السلام گفت :

ما را دوستانی باشند که اگر به ناخن پاره پاره شان کنیم ،

جز در دوستی نیفزاید

و دشمنانی نیز باشند که

اگر عسل در گلویشان کنیم ، جز دشمنی نیفزاید.

امیرالمؤمنین علیه السلام ،

فرزندش حسن علیه السلام را فرمود که آن سیاه را باز آورد.

حضرت فرمود : ای اسود!

من دست تو را بریدم ، تو مدح و ثنای من کردی!

مرد سیاه گفت:

من که باشم که ثنای تو کنم .

حضرت دست او بر جای خود نهاد

و ردای مبارک خود بر وی افکند

و دعایی بر آنجا خواند،

در همان حال دست وی درست شد،

چنانکه گویی هرگز نبریده اند.

داستان عارفان/کاظم مقدم

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۵۰
محمد یونسی
یا علی

معاویه عده ای از صحابه و تابعین دروغگو را

با پول خریده بود

تا آنها بر ضد امام علی (ع)، حدیث جعل کنند،

مانند ابوهریره، عمروعاص و مغیره بن شعبه از صحابه،

و مانند عروه بن زبیر از تابعین.
ابوهریره بعد از شهادت علی (ع) به کوفه آمده بود،

و با طرفندهای عجیبی،(با حمایت از قدرت معاویه)

مطالبی را که با شأن علی (ع) نامناسب بود،

می بافت و به پیامبر(ص) نسبت می داد،

شبها کنار باب الکنده مسجد کوفه می نشست

و عده ای را با اراجیف خود منحرف می کرد.

شبی یکی از جوانان غیور و آگاه کوفه در جلسه او شرکت کرد،

پس ‍ از شنیدن گفتار بی اساس او،

خطاب به او گفت:

تو را به خدا سوگند می دهم

آیا شنیده ای که رسول خدا در مورد علی (ع) این دعا را کرد:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه:
خدایا دوست بدار،

کسی را که علی (ع) را دوست بدارد

و دشمن بدار کسی را که علی (ع) را دشمن دارد.
ابوهریره (دید نمی تواند این حدیث روشن و قاطع را رد کند)

گفت:

اللهم نعم:

خدا را گواه می گیرم آری شنیده ام.
جوان غیور گفت:

بنابرین، خدا را گواه می گیرم که

تو دشمن علی (ع) را دوست می داری

و دوست علی (ع) را دشمن داری

(پس مشمول نفرین رسول خدا(ص) هستی)،

سپس آن جوان بر خاست

و با کمال بی اعتنائی آن جلسه را ترک نمود.

داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۲
محمد یونسی
قناعت
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل مسجد شد

به شخصى فرمود:

استر مرا بگیر نگهدار تا من برگردم

همینکه آن جناب وارد مسجد شد

مرد لجام استر را برداشته و رفت .
 على علیه السلام پس از پایان دادن کار خود بیرون آمد

دو درهم در دست داشت ، مى خواست به آن مرد بدهد،

دید استر ایستاده و لجام بر سر او نیست ،

دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خریدارى کند.
 غلام در بازار همان شخص را دید که

لجام را به دو درهم فروخته بود.

آنرا خرید و خدمت حضرت آورد.
على (ع ) فرمود:

بنده بواسطه عجله و ترک صبر،

روزى خود را حرام مى کند

و بیشتر از آنچه مقدر شده به او نخواهد رسید.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: زهرالربیع

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۰
محمد یونسی

حدیث، پیامبر، حدیث تصویری،  لغزش،

در جریان جنگ صفین یک روز عمروعاص خود به میدان آمد

و مبارز طلبید که ناگهان على (ع ) جلو او در آمد.

آندم که متوجه شد على (ع ) حریف او شده است

در فکر حیله اى افتاد که خود را از ضربت او رهایى دهد.

على (ع ) با نیزه اى که در دست داشت به او حمله کرد

و او را از اسب بیانداخت .

عمروعاص به پشت افتاد

و براى اینکه خود را از دست حضرت على نجات دهد

عمدا پاى خود را بالا برد

و پیراهنش روى شکمش افتاد و عورتش نمایان گردید.

على (ع ) در دم صورت را برگرداند،

و گفت لعنت خدا بر تو باد...

برو که تو آزاد کرده عورت خویشى .

نام کتاب : گفتنیهاى تاریخ مؤ لف : على سپهرى اردکان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۱
محمد یونسی

گویند زنى عاشق جوانى شد
از او طلب وصال کرد جوان حاضر نشد حاجت او را برآورد
 آن زن که دید تیر آرزویش بهدف مراد نرسید
 دست از آستین حیله بیرون آورده
 سپیده تخم‏ مرغ را بجامه خود ریخته
و باو آویخته با کمال رسوائى و بى‏ عفتى
 ...
 او را حضور امیر المؤمنین ع آورده فریاد زد
 این جوان به من درآویخته و مرا رسوا کرده
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۰
محمد یونسی
تصویر حدیثی : سخن نرم
روزى قنبر خدمتگزار على علیه السلام به مجلس یکى از مردان متکبّر و تجاوزکار وارد شد.
در محضرش جمعى نشسته بودند،
 از جمله مرد کوته فکر و کم‏ تشخیص که خود را از شیعیان ثابت‏ قدم على علیه السلام می ‏دانست.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۸
محمد یونسی

 «خوارزمى» در «مناقب» خود،

از پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:

اى على علیه السّلام اگر عابدى خدا را عبادت کند

و مانند نوح در قوم خویش قیام نماید،

و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد

و آن را در راه خدا انفاق کند

و هزار سال با پاى خود حج به جا آورد

و میان صفا و مروه به شهادت برسد،

ولى تو را اى على علیه السّلام دوست نداشته باشد،

بوى بهشت هرگز به مشامش نخواهد رسید

و داخل آن نخواهد شد.

((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج‏2، ص: 48 ))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۵۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : قرائت قرآن

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:

هر کس سوره ‏ى توحید را یک مرتبه بخواند،

گویا یک سوم قرآن را خوانده است

و هر کس دو مرتبه بخواند،

گویا دو سوم قرآن

و هرکس سه مرتبه بخواند،

گویا تمام قرآن را قرائت کرده است؛

قال رسول اللّه:

«من قرأ قل هو اللّه أحد مرّة فکانّما قرأ ثلث القران و من قرأها مرّتین فکانّما قرأ ثلثى القران و من قرأها ثلاث مرآت فکأنّما قرأ القران کلّه».
« نور الثقلین/ ج 5/ ص 702 »

آنگاه در حدیث دیگرى،

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله

محبت به على علیه السلام را

به سوره ‏ى توحید تشبیه کرد و فرمود:

اى على! مَثَل تو مانند سوره‏ ى توحید است،

هر کس تو را تنها در قلب دوست بدارد،

گویا یک سوم قرآن را قرائت کرده

و هر کس تو را به قلب دوست بدارد و از نظر زبانى کمک کند،

گویا دو سوم قرآن

و هرکس تو را به قلب دوست بدارد و از نظر زبان و دست کمک کند، گویا تمام قرآن را قرائت کرده است؛

قال رسول اللّه:
«یا على! مثلک مثل قل هو اللّه أحد، من أحبّک بقلبه فکأنّما قرأ ثلث القرآن و من أحبّک بقلبه و أعانک بلسانه فکأنّما قرأ ثلثى القرآن و من أحبّک بقلبه و أعانک بلسانه و نصرک بیده فکانما قرأ القرآن کلّه». 

« نور الثّقلین/ ج 5/ ص 701»

به نقل از کتاب هزار و یک نکته از قرآن کریم جلد(1)، ص: 193

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۸
محمد یونسی

 کشف الغمه از حضرت على بن ابى طالب علیه السّلام روایت می کند که فرمود:

من بحضور رسول خدا رفتم و فاطمه اطهر را خواستگارى‏ نمودم، یکى از کنیزانم بمن گفت:
آیا میدانى که فاطمه اطهر را از رسول اکرم خواستگارى نموده ‏اند؟ گفتم: نه،
گفت: آرى، او خواهان دارد،
 چه مانعى دارد که نزد پیغمبر خدا مشرف شوى
 تا زهراء را براى تو تزویج نماید؟
من گفتم: آخر من چیزى ندارم که ازدواج نمایم!؟
 گفت:
اگر تو نزد پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه‏ و آله مشرف شوى
حتما فاطمه‏ را بتو خواهد داد،
 وى همچنان مرا وادار می نمود
 تا اینکه بالاخره من بحضور حضرت رسول مشرف شدم،
 آن برگزیده خدا خیلى با عظمت و با ابهت بود،
 وقتى در حضور آن بزرگوار نشستم سکوت‏ اختیار نمودم.
 بخدا قسم که قدرت سخن گفتن نداشتم.

رسول اعظم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بمن فرمود:
 براى چه نزد من آمدى،
آیا حاجتى دارى؟

من سکوت کردم، فرمود:
شاید براى خواستگارى فاطمه آمده باشى؟
 گفتم: آرى فرمود!
 آیا چیزى دارى که با او ازدواج نمائى؟
گفتم: نه بخدا قسم،
فرمود:

آن زره‏ اى که سلاح تو بود چه شد؟
گفتم: حاضر است، بحق آن خدائى که جان على در دست قدرت او می باشد آن زره قیمتش چهار صد درهم بود شکسته شده.

فرمود:
مانعى ندارد،
 من فاطمه را با همان زره براى تو تزویج می نمایم،
 آن را براى زهراء بفرست
و با وى ازدواج کن.


ترجمه جلد 43 بحار الأنوار / ترجمه نجفى ؛ ص138 
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۶
محمد یونسی

تصویر حدیثی : حب علی علیه السلام
در قندهار شخصی از نیکان بنام محب علی مشهور بود
و محبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام
تمام دل او را احاطه کرده
و بدرجه عشق به آن بزرگوار رسیده بود
بطوریکه هرگاه به او می گفتند
محب علی « بیدار علی باش»
از حال طبیعی خارج می شد
و بی اختیار اشکش جاری می گردید
 و چون از دنیا رفت در غسال خانه غسلش می دادند.
 رفقایش گریه می کردند
رفیقی در آنحال او را صدا زد
و گفت محب علی « بیدار علی باش»
ناگاه دست راستش بلند شد
و آرام، آرام بر سینه خود گذاشت
چون این موضوع فاش شد
شیعیان قندهار دسته دسته برای تماشا آمدند
و چون آن منظره را می دیدند
همه از روی شوق گریان می شدند
و تا آخر غسل دادن همینطور دستش روی سینه اش بود.

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۳۲
محمد یونسی