بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

چهل حدیث «تربیتی ناب از لقمان حکیم»

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ


چهل حدیث «شمیم تربیت»

 

پنــد

            1 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی،... وَ عَلَیک بِالْمَوْعِظَةِ فَاعْمَلْ بِها فَاِنَّها عِنْدَ الْعاقِلِ اَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ الشَّهْدِ وَهِی عَلَی السَّفِیهِ اَشَقُّ مِنْ صُعُودِ الدَّرَجَةِ عَلَی الشَّیخِ الکبِیر.

لقمان حکیم:

فرزندم! بر تو باد پند و اندرز؛

پس به آن عمل کن،

که اندرز برای دانا از عسل گواراتر

و برای نادان، از بالا رفتن پیرمرد از نردبان دشوارتر است.


ز پند مردم دانا متاب سر، هرگز

که از نصیحت دانا ضررنخواهی دید

نشاط دور جوانی به کام دل دریاب

که نوبهار جوانی دگر نخواهی دید

(رسا)

 

 

ادب

            2 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، إِبدَأ النّاسَ بِالسَّلامِ وَ المُصافَحـَةِ قَبـْلَ الکـلامِ.

 لقمان حکیم:

فرزندم!

در برخورد مردم با سـلام آغاز کن

و در دست دادن قبل از گفتگو پیشقدم شو.


از خدا جوییم توفیق ادب

بی ادب محروم ماند از لطف رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد

بلکه آتش در همه آفاق زد

(مولوی)

 

 

ســکوت

ادامه

 

            3 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنْ کنْتَ زَعَمْتَ اَنَّ الکلامَ مِنْ فِضَّةٍ فـَاِنَّ السُّـکوتَ مِنْ ذَهَـبٍ.

 

لقمان حکیم:فرزندم!

اگر می‌پنداری که سخن از نقره است؛ همـانا سـکوت از طـلاسـت.


تا نیک ندانی که سخن عین صوابست

باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی

به زانکه دروغت دهد از بند رهایی

(سعدی)

 

 

نشانه‌ها

 

            4 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لِکلِّ شَی ءٍ عـَلامَةٌ یعْـرَفُ بِهـا وَاِنَّ لِلدِّینِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: العِفَّةُ وَ العِلْمُ وَ الحِلْمُ.

 

لقمان حکیم:فرزندم!

هر چیزی نشانه ای دارد که با آن شناخته می‌شود

و دین سه نشانه دارد:

* پاکدامنی * دانش * بردباری


ای نسخه اسرار الهی که تویی

وی آینه جمال شاهی که تویی

بیرون زتونیست هرچه درعالم هست

ازخود بطلب هرآنچه خواهی که تویی

(نجم الدین رازی)

 

 

چهارسخن ازچهارصد پیامبر

 

            5 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِعْلَمْ اَنِّی خَدَمْتُ اَرْبَعْمِائةَ نَبِی، وَاَخَذْتُ مِنْ کلامِهِمْ أرْبَعَ کلِماتٍ، وَهی:

اِذا کنْتَ فِی الصَّلوةِ فَاحْفَظْ قَلْبَک.

اِذا کنْتَ عَلَی المائِدَةِ فاحْفَظْ حَلْقَک.

وَ اِذا کنْتَ فِی بِیتِ الغَیرِ فَاحْفَظْ عَینَک.

وَ اِذا کنْتَ بَینَ الخَلْقِ فَاحْفَظْ لِسانَک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

بدان که من چهارصد پیامبر را خدمت کردم و در کلام آن‌ها چهار کلمه دریافتم:

* هر گاه در نمازی دلت را حفظ کن.

* هر گاه بر سفره ای گلویت را حفظ کن.

* هرگاه در خانه کسی هستی چشمانت را حفظ کن.

* هر گاه در بین مردمی زبانت را حفظ کن.

نگویند از سر بازیچه حرفی

کزان پندی نگیرد صاحب هوش

و گر صد باب حکمت پیش نادان

بخوانند آیدش بازیچه درگوش

(سعدی)

 

 

رشــد

 

            6 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنْ تَأَدَّبْتَ صَغیرا انْتَفَعْتَ بِهِ کبِیرا

 

لقمان حکیم: فرزندم!

اگر در کودکی ادب آموختی در بـزرگی از آن بهـره می‌بری.

هر که در خردیش ادب نکنند

در بزرگی فلاح از او برخاست

چوب تر را چنانکه خواهی پیچ

نشود خشک، جز به آتش راست

(سعدی)

 

 

خوش خلقی

 

            7 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِیاک و الضَّجَرَ وَ سُوْءَ الخُلْقِ وَقِلَّةَ الصَّبْرِ فَلا یسْتَقِیمُ عَلَی هذِهِ الخِصالُ صاحِبٌ

وَ اَلْزِمْ نَفْسـَک التُّـؤَدَةَ فِی اُمُـورِک

وَ صَبـِّرْ عَلی مَؤُناتِ الاِخْوانِ نَفْسَک

وَ حَسِّنْ مَـعَ جَمِیعِ النّاسِ خُلْقَـک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

مبادا بی قرار و بداخلاق و کم حوصله باشی زیرا با داشتن این خصلت‌ها هیچ دوستی برایت باقی نمی‌ماند. نفس خود را وادار کن تا در امور شکیبا باشد. در رفـع مشـکلات بـرادرانت تحمّـل نما و با همه مردم اخلاق نیک داشته باش.

حاصل نشود رضای سلطان

تا خاطر بندگان نجویی

خواهی که خدای برتوبخشد

با خلق خدای کن نکویی

(سعدی)

 

 

بـدهـکاری

 

            8 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِیاک اَنْ تَسْتَدِینَ فَتَحْزَنَ مِنَ الدَّینِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

از قرض گرفتن بپرهیز، که از بدهی اندوهگین می‌شوی.

دست طلب چو پیش کسی می‌کنی دراز

پُل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

(صائب)

 

 

بی‌نیــازی

 

            9 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِجْعـَلْ غِناک فِی قـَلْبِک وَ اِذا افْتَقَرْتَ فَلاتُحَدِّثْ النّاسَ بِفَقْرِک فَتَهُونَ عَلَیهِمْ وَ لکنَ اِسْـأَلِ اللّه َ مِنْ فَضـْلِهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

بی نیازی را در دلت قرار ده و هر گاه نیازمند شدی مردم را از آن آگاه مکن که نزد آنان بی ارزش می‌شوی بلکه از دریای برکت خدا بخواه.

عمر گرانمایه درین صرف شد

تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

ای شکم خیره به نانی بساز

تا نکنی پشت به خدمت دو تا

(سعدی)

 

 

پرهـیزکاری

 

            10 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی... عَلَیک بِالتَّقْوَی فَاِنَّهُ أرْبَحُ التِّجارَاتِ وَ اِذا اَحْدَثْتَ ذَنْبَا فَاَتْبِعُهُ بِالاسْتِغْفارِ وَ النَّدَمِ وَ العَـزْمِ عـَلَی تَرْک العَـوْدِ لِمِثْلِهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

بر تو باد به پرهیزگاری که سودمندترین معامله است و اگرگناهی از تو سرزد در پی آمرزش وپشیمانی باش و بررهایی دوباره از مانند آن بکوش.

ای درونت برهنه از تقوی

کز برون جامه ریا داری

پرده هفت رنگ در مگذار

تو که در خانه بوریا داری

(سعدی)

 

 

بـازگشـت

 

            11 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تُؤَخَّرِ التَّوْبَةَ فَاِنَّ المَوْتَ یأْتِی بَغْتَةً،... لا تَشْمَتْ بِالْمَوْتِ و لا تَسْخَرْ بِالمُبْتَلَی وَ لا تَمْنَع بالْمَعرُوفَ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

توبه و بازگشت به خدا را به تأخیر میانداز که مرگ، ناگهان فرا می‌رسد. مرگ را سرزنش و گرفتار را مسخره مکن و از نیکی جلوگیری مکن.

بنده همان به که زتقصیرخویش

عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش

کس نتواند که بجای آورد

(سعدی)

 

 

بیـم و امیـد

 

            12 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، خَفِ اللّه َ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ لَعَذَّبَک وَ ارْجُ اللّه َ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَین لَرَحِمَک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

از خداوند چنان بترس که اگر نیکی جن و انسان را به پیشگاهش ببری تو را کیفر کند و به خدا چنان امیدوار باش که اگر گناهان جن و انسان را به نزد او ببری امید آمرزش داشته باشی.

گر بمحشر خطاب قهر کنند

انبیا را چه جای معذرتست

پرده از روی لطف گو بردار

کاشقیا را امید مغفرتست

(سعدی)

 

 

خواهـش دل

 

            13 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنـْهَ النـَّفْسَ عـَنِ هَواها فَاِنَّک اِنْ لَمْ تَنْهَ النَّفْسَ عَن هَواها لَـمْ تـَدْخـُلِ الجَنـَّةَ وَ لَمْ تـَرَها.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

نفس خود را از هوس‌ها بازدار؛ زیرا اگر چنین نکنی نه به بهشت می‌روی و نه آن را می‌بینی.

چو هر ساعت از تو بجایی رود دل

بتن‌هایی اندر، صفایی نبینی

ورت جاه ومالست و زرع وتجارت

چو دل با خدا نیست خلوت نشینی

(سعدی)

 

 

هـم انـدیشی

 

            14 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، شـاوِرِ الکبِـیرَ وَ لا تَسْتَحی مِنْ مُشاوَرَةِ الصَّغِیرِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

با بزرگان به مشـورت پـرداز و از مشاوره با کم سالان خجالت مکش.

مشورت رهبر صواب آید

در همه کار مشورت باید

کار آن کس که مشورت نکند

نادره باشد، آر صواب آید

(ناصر خسرو)

 

 

تجــربه

 

            15 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنَّ الدُّنیا بَحْرٌ عَمِیقٌ هَلَک فی‌ها بَشَرٌ کثِیرٌ، تَزَوَّدْ مِنْ عمل‌ها، وَ اتَّخِذْ سَفِینَةً حَشْوُها تَقْوَی اللّه ِ ثُمَّ ارْکبْ لُجَجَ الفُلْک تَنْجُ وَ انّی لَخائِفٌ اَنْ لا تَنْجُوَ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

دنیا دریای ژرفی است که انسان‌های زیادی در آن غرق شده‌اند. از کار در دنیا توشه برگیر و کشتی ای برگزین که بارش پرهیزگاری باشد. سپس بر امـواج دریـا سوار شو تا نجـات پیـدا کنی؛ و من می‌ترسم که نجات پیدا نکنی.

مرد هنرمند هنر پیشه را

عمر دو بایست در این روزگار

تا به یکی تجربه آرد به دست

با دگری تجربه بندد به کار

(سعدی)

 

 

میــانه‌روی

 

            16 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تـُکالِبِ النـّاسَ فَیمْقـُتُوک وَ لا تَکنْ مَهِینا فَیذِلُّوک وَ لا تَکنْ حُلْوا فَیأْکلُوک وَ لا تـَکنْ مـُرّا فَیـَلفِظُوک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

با مردم درگیر مشو که منفور می‌شوی و خود را سبک مکن که ذلیل شوی. وخود را شیرین مکن که خورده شوی. و خود را تلخ مکن که کنار گذاشته شوی.

تا توانی درون کس مخراش

کاندرین راه خارها باشد

کار درویش مستمند برآر

که ترا نیز کارها باشد

(سعدی)

 

 

ره‌تـوشــه

 

            17 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِجْعَلْ فِی اَیامِک وَ لَیالِیک وَ ساعاتِک نَصِیبا لَک فِی طَلَبِ الْعِـلْمِ، فَانَّک لَنْ تَجِدَلَک تضییعا مِثْلَ تَرْکهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

در روزها و شب‌ها و لحظه‌هایت، سهمی برای دانش پژوهی قرار ده، زیرا هیچ از دست رفتنی همانند از دست رفتن دانش نیست.

چنین گفت پیغمبر راستگوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

ز دانش در بی نیازی بجوی

و گر چند از او سختی آید به روی

(فردوسی)

 

 

دوســتی

 

            18 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِتَّخِذْ اَلْفَ صَدِیقٍ و اَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لا تَتَّخِذْ عَدُوّا واحِدا، وَ الواحِدُ کثِیرٌ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

هزار دوست بگیر که هزار هم کم است و یک دشمن هم مگیر که یکی از آن هم زیاد است.

دوست مشمار آنکه در نعمت زند

لاف یاری و برادر خواندگی

دوست آن دانم که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

(سعدی)

 

 

نـاســزا

 

            19 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تَشْتِـمِ النّـاسَ فَتَکونَ اَنْتَ الَّذِی شَتَمْتَ اَبَوَیک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

مــردم را نـاسـزا مـگو تا سبب دشنام به پدر و مادر خود نگردی.

پسری را پدر وصیت کرد

کای جوان بخت، یاد گیر این پند

هر که با اهل خود وفا نکند

نشود دوست روی و دولتمند

(سعدی)

 

 

د زدی

 

            20 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی،... إنّ السّارِقَ اِذا سَرَقَ حَبَسَهُ اللّه ُ مِن رِزْقِهِ وَ کانَ عَلَیهِ إثْمُهُ، وَ لَوْ صَبَرَ لَنالَ ذلِک، وَ جاءَهُ مِنْ وَجْهِهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

دزد، هر گاه دزدی می‌کند، خداوند او را از روزی باز می‌دارد و گناهش بر خود اوست و اگر شکیبا باشد روزی به سوی او بیاید.

به گاه فقر توانگر نمای همت باش

که گرچه هیچ نداری، بزرگ دارندت

نه آنکه با همه هستی شوی ضعیف مزاج

که گر شوی تو چو قارون، گدا شمارندت

(ابن یمین)

 

 

نیــم رخ

 

            21 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِیـاک وَ التَّقَنُّـعَ فَاِنّها مَخُوفَةٌ بِاللَّیلِ مَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

از چهره پوشی بپرهیز که مایه ترس در شب، خواری در روز است.

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته است به دولت، دعا نگهدار

وفا و عهد نکو باشد آر بیاموزی

وگرنه هرکه تو بینی ستمگری داند

(سعدی)

 

 

دانـش انـدوزی

 

            22 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، جالِسِ العُلَماءَ وَ زاحِمْهُمْ بِرُکبَتَیک، فَاِنَ اللّه َ عَزّوَجَلّ یحْیی القُلُوبَ بِنُورِالحِکمَةِ کمـا یحْیی الاَرْضَ بِوابـِلِ السَّمـاءِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

همنشین دانشمندان باش و نزدشان زانو بزن که خداوند دل‌ها را به نور حکمت زنده می‌گرداند همان گونه که زمین را به باران زیاد زنده می‌سازد.

امید عافیت آنگه بود موافق عقل

که نبض را به طبیعت شناس بنمایی

بپرس هر چه ندانی که ذُلّ پرسیدن

دلیل راه تو باشد بعز دانایی

(سعدی)

 

 

امـانـت داری

 

            23 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، عَلَیک بِاَداءِ الاَمانَةِ تَسْلَمْ لَک دُنْیاک وَآخِرَتُک وَکنْ اَمِینا تَکنْ غَنِیا، فاِنّ اللّه َ تَعالی لایحِبُّ الخائِنینَ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

امانت را بپرداز تا دنیا و آخرت تو سالم بماند و امین باش تا بی نیاز گردی که خداوند خیانتکاران را دوست ندارد.

خداترس باید امانت گذار

امین کز تو ترسد امینش مدار

امین باید ازداور اندیشناک

نه از رفع دیوان و زجر و هلاک

(سعدی)

 

 

سـحرخــیزی

 

            24 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا یکنِ الدِّیک أَکیسَ مِنْک وَ اَکثَرَ مُحافَظَةً عَلَی الصَّلَواة. اَلا تَراهُ عِنْدَ کلِّ صَلاةٍ یؤذِّنُ لَها وَبِالأَسْحارِ یعْلِنُ بِصَوْتِهِ وَ اَنْتَ نائِمٌ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

مبادا خروس از تو زرنگ‌تر باشد و مواظب تر بر نمازها. آیا نمی‌بینی که برای هر نماز اذان می‌گوید و در سحرها با بانگ بلند خبر می‌دهد و تو در خواب هستی.

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند بر آیینه صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

(خیام)

 

 

فـرمـانبـری

 

            25 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنّه لَیسَ کلُّ مَنْ قالَ: اغْفِرْلِی غُفِرَ لَهُ، اِنّهُ لا یغْـفَرْ اِلاّ لِمَنْ عَمِلَ بِطاعَةِ رَبِّـهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

این گونه نیست که هرکس گفت «پروردگارا مرا ببخش»، بخشیده شود، همانا کسی بخشیده شود که پروردگارش را اطاعت نماید.

عذر تقصیر خدمت آوردم

که ندارم به طاعت استظهار

عاصیان از گناه توبه کنند

عارفان از عبادت استغفار

(سعدی)

 

 

پُـرخـوری

 

            26 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِذا امْتَلأَتِ المِعـْدَةُ نامَتِ الفِـکرَةُ، وَ خَرِسَتِ الْحِکمَةُ وَ قَعَدَتِ الاَْعْضاءُ عَنِ العِبادَةِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

هرگاه شکم پر شود اندیشه فرو می‌خوابد وحقیقت گنگ می‌شود و بدن از عبادت باز می‌ماند.

اندرون از طعام خالی دار

تا درو نور معرفت بینی

تهی از حکمتی بعلت آن

که پُری از طعام تا بینی

(سعدی)

 

 

رحـمت خــدا

 

            27 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنّ النّارَ تُحِیـطُ بِالعالَمِینَ کلِّـهِمْ فَلا ینْجُوْ مِنْها اَحَدٌ اِلاّ مَنْ رَحِمَهُ اللّه ُ وَ قَرَّبَهُ مِنْهُ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

آتش جهنم بر هـمه جهـانیان تسلط دارد و هیچ کس از آن نجات نمی‌یابد مگر کسی که خداوند او را رحمت کند و او را به خودش نزدیک گرداند.

با رحمت تو من از گنه نیاندیشم

با توشه تو ز رنج ره نیاندیشم

گر لطف توأم سفید روگرداند

یک ذره ز نامه سیه نیاندیشم

(خیام)

 

 

مــرز دنیـا

 

            28 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تَدْخُلْ فِی الدُّنیا دُخُولاً یضُرُّ بآخِرَتِک وَ لا تَتْـرُکها تَرْکا، تَکونُ کلاًّ عَلَی النّـاسِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

در امور دنیا چنان وارد نشو که به آخرتت آسیب برساند و نیز آن چنان کنارگیری مکن که سربار دیگران شوی.

اگر دنیا نباشد دردمندیم

و گر باشد به مهرش پای بندیم

حجابی زین درون آشوب ترنی است

که رنج خاطرست ارهست وگرنیست

(سعدی)

 

 

همسـفر

 

            29 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، تَعَلَّمْتُ بِسَبْعَةِ آلافٍ مِنَ الحِکمَةِ فَاحْفَظْ مِنْها اَرْبَعَةً وَ مُر مَعِی اِلی الجَنَّةِ: اُحْـکمْ سَفِینَتَک فـَاِنّ بَحْـرَک عَمِیقٌ وَ خَفِّفْ حِمْلَک فَاِنّ العَقَبَةَ کؤُوْدٌ وَ اَکثِرِ الـزَّادَ فـَاِنّ السَّفـَرَ بَعیدٌ وَاَخْلِصِ العَمَلَ فَاِنّ النّاقِدَ بَصِیرٌ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

من هفت هزار حکمت یاد گرفتم و تو چهار حکمت از آن را حفظ کن تا به همراه من به بهشت بیایی، کشتی خودت را محکم ساز که دریای تو بسیار عمیق است. بار خود را سبک ساز که گردنه سختی در پیش رو داری. توشه زیادی همراه خود داشته باش زیرا مسافرت درازی در پیش داری. عمل را خالص گردان زیرا آنکه اعمالت را می‌سنجد به همه چیز آگاه است.

بدین پنج روز اقامت مناز

به اندیشه تدبیر رفتن بساز

کرا سیم و زر ماند وگنج ومال

پس از وی به چندی شود پایمال

(سعدی)

 

 

فـاسـدان

 

            30 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِیاک وَ مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ، هُمْ کالْکلابِ اِنْ وَجَدُوا عِنْدَک شَیئا اَکلُوهُ وَ اِلاّ ذَمُّوک وَ فَضَحُوک، وَ اِنَّما حُبُّهُمْ بَینَهُمْ ساعَةٌ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

از همنشینی با بدان بپرهیز زیرا آنان مانند سگانند اگر چیزی نزد تو پیدا کردند، می‌خورند وگرنه تو را مسخره و رسوا سازند و دوستی میانشان لحظه ای بیش نیست.

با بدان کم نشین که صحبت بد

گرچه پاکی، تو را پلید کند

آفتاب بدین بزرگی را

لکه ای ابر ناپدید کند

(سعدی)

 

 

خـویشتـنداری

 

            31 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اَغْنَی النّـاسِ مَنْ قَنَع بِمـا فِی یـَدَیهِ وَاَفْقَرُهُمْ مَنْ مَدَّ عَینَیهِ اِلَی ما فِی اَیدِی النّاسِ... اِرْضَ بِما قَسَمَ اللّه ُ لَک فَاِنّهُ سُبْحـانَهُ یقُـولُ: أَعْـظَمُ عِبـادِی ذَنْبـا مَنْ لَمْ یرْضَ بِقَضـائی وَلَمْ یشْـکر نَعْمائی وَلَمْ یصْبـِرْ عَلَی بـَلائی.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

بی نیازترین انسان کسی است که به آنچه در دست دارد خشنود است و نیازمندترین شخص کسی است چشمش به دست مردم خیره مانده است و فرمود: به آنچه خدا قسمت می‌کند راضی باش که خدای سبحان می‌فرماید: گناه کارترین بندگان من کسی است که به تقدیر من راضی نشود و نعمت‌های من را قدردانی نکند و بر بلاها شکیبایی نکند.

ای قناعت، توانگرم گردان

که ورای تو هیچ نعمت نیست

گنج صبر، اختیار لقمان است

هر که را صبر نیست حکمت نیست

(سعدی)

 

 

صـمیمـیت

 

            32 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تَقْتَرِبْ فَیکونَ اَبْعَدَ لَک وَ لاتَبْعُدْ فَتُهانَ، کلُّ دابـَّةٍ تُحِبُّ مثل‌ها وَ ابْنُ آدَمَ لا یحِبُّ مِثْلَهُ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

صمیمی مشو که دورتر می‌شوی و دوری نگزین که خوار می‌شوی هر جنبنده ای همانند خود را دوست می‌دارد، اما فرزند آدم هم نوع خود را دوست نمی‌دارد.

شبانی با پدر گفت ای خردمند

مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

بگفتا؛ نیک مردی کن نه چندان

که گردد خیره، گرگِ تیزدندان

(سعدی)

 

 

نیـک انـدیشی

 

            33 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِتَّقِ النَّظَرِ اِلی ما لا تَمْلِکهُ وَاَطِلْ التَّفَکرِ فِی مَلَکوتِ السّماواتِ وَالْأرْضِ وَالْجِبالٍ وَما خَلَقَ اللّه ُ فَکفَی بِهذا واعِظا لِقَلْبِک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

از توجه به آنچه در اختیار نداری بپرهیز و اندیشه را به ملکوت آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها و آفرینش خداوند سوق ده که این پند برای دل تو بس است.

ای برادر تو همین اندیشه ای

ما بقی خود استخوان و ریشه ای

گر بود اندیشه‌ات گل گلشنی

ور بود خاری، تو هیمه گلخنی

(مولوی)

 

 

وظیـفه شنـاسی

 

            34 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنّک لَمْ تُکلَّفْ اَنْ تَشِیلَ الجِبالَ وَ لَمْ تُکلَّفْ ما لاتُطِیقُهُ فَلاتَحْمِلْ البَلاءَ عَلَی کتِفِک وَ لاتَذْبَحْ نَفْسَک بِیدِک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

تو مجبور نیستی کوه‌ها را بلند کنی و وظیفه نداری که کار طاقت فرسا انجام دهی پس مشکلات را بر دوشت بار مکن و خود را به دست خودت هلاک مکن.

بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

(سعدی)

 

 

نیــایـش

 

            35 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اَقِمِ الصَّلاةَ مثل الصلاة فِی دینِ اللّه ِ کمَثَلِ عَمودِ الفُسْطاطِ فَاِنّ العَمُودَ اِذا اسْتَقَامَ نَفَعَتِ الاَطْنابُ و الاَوْتادُ وَ الظِّلالُ وَ اِنْ لَمْ یسْتَقِمْ لَمْ ینْفَعْ وَتدٌ وَ لاطُنُبٌ و لاظِلالٌ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

نماز برپادار که نماز در دین خدا همانند ستون خیمه است اگر ستون برپا باشد ریسمان ومیخ و سایه فایده دارد و اگر برپا نباشد میخ و ریسمان و سایه، بهره ای ندارد.

گر بخواهی کلام حق شنوی

باز کن پیش روی خود قرآن

ور بخواهی به حق سخن گویی

روی سوی قبله کن، نماز بخوان

(بقا)

 

 

رســتاخـیز

 

            36 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِنْ تَک فِی شَک مِنَ المَوْتِ، فَارْفَعْ عَنْ نَفْسِک النَّوْمَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِک وَ اِنْ کنْتَ فِی شَک مِنَ البَعْثِ، فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِک الاِنْتِباهَ وَ لَنْ تَسْتَطِیعَ ذَلِک، فَاِنّک اِذا فَکرْتَ عَلِمْتَ اَنّ نَفْسَک بِیدِ غَیرِک وَ اِنّما النَّوْمُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتِ وَ اِنّما الْیقْظَةُ بَعْدَ النَّوْمِ بِمَنْزِلَةِ البَعْثِ بَعْدَ المَوْتِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

اگر از مرگ در شکی، خواب را از خودت دور کن، ولی قدرت این را نداری و اگر در قیامت شک داری، بیداری را از خودت دور کن ولی نیروی این را نداری. پس تو اگر در این بیاندیشی می دانی که جانت در دست دیگر است و خواب مانند مرگ است و بیداری پس از خواب، مانند برخاستن پس از مرگ است.

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند وبس

چو آهنگ رفتن کند جان پاک

چه بر تخت مُردن چه بر روی خاک

(سعدی)

 

 

قســمت

 

            37 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِن اِحْتَجْتَ اِلی السُّلْطانِ فَلا تُکثِرِ الالحاحَ عَلَیهِ وَ لا تَطْلُبْ حاجَتَک مِنْهُ اِلاّ فِی مَواضِعِ الطَّلَبِ وَذلِک حِینَ الرِّضا وَ طِیبِ النَّفْسِ وَ لا تَضْجَرَنَّ بِطَلَبِ حاجَةٍ فَاِنّ قَضَاءَها بِیدِ اللّه ِ وَ لَها اَوْقاتٌ وَ لکنِ ارْغَبْ اِلَی اللّه ِ وَسَلْهُ وَ حَرَّک اَصابِعَک اِلَیهِ

 

لقمان حکیم: فرزندم!

اگر به پادشاه محتاج شدی، نزد او پافشاری مکن و از او، مگر در وقت نیاز، چیزی طلب مکن و این، هنگام رضایت و آرامش جان است و خودت را به حاجت خواهی خسته مکن زیرا انجام آن به دست خداست و برای آن زمان‌هایی است. ولی به سوی خدا اشتیاق پیدا کن، از او درخواست کن و انگشتانت را به سوی او حرکت بده.

رزق اگر چند بی گمان برسد

شرط عقل است جستن از درها

ورچه کس بی اَجَل نخواهد مرد

تو مرو در دهان اژدرها

(سعدی)

 

 

شـش گـوهــر

 

            38 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اَحُثُّک عَلَی سِتِّ خِصالٍ لَیسَ مِنْها خِصْلَةٌ اِلاّ وَ هِی تُقَرّبُک اِلی رِضْوان اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ وَ تُباعِدُک مِنْ سَخَطِهِ:

الأُوْلی: اَنْ تَعْبُدَ اللّه َ لا تُشْرِک بِهِ شَیئا

الثّانِیةُ: الرِّضَا بِقَدَرِ اللّه فیما اَحْبَبْتَ وَ کرِهْتَ

الثّالِثَةُ: اَنْ تُحِبَّ فِی اللّه ِ وَ تُبْغِضَ فِی اللّه ِ

الرّابِعَةُ: أنْ تُحِبَّ للنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِک وَتَکرَهُ لَهُمْ ما تَکرَهُ لِنَفْسِک

الخامِسَةُ: تَکظِمُ وَ تُحْسِنُ اِلی مَن اساءَ اِلَیک

السّادِسَةُ: تَرْک الهَوی وَ مُخالَفَةُ الرَّدَی

 

لقمان حکیم: فرزندم!

تو را به شش ویژگی تشویق می‌کنم که به هر یک از آن‌ها رضایت خدا را نزدیک می‌سازد و از خشم او دور می‌کند: * عبادت خدا کنی و با چیزی به او شرک نورزی؛ * رضایت به قسمت خدایی باشد، چه دوست بداری یا ناخشنود باشی؛ * دوستی و دشمنی تو برای خدا باشد؛ * آنچه برای خودت دوست می‌داری، دوست بداری برای مردم و آنچه برای خودت ناپسند می دانی ناپسند بدانی برای مردم؛ * به کسی که با تو بدی می‌کند بردباری و خوبی نمایی؛ * دوری از هوس و جدایی از پستی‌ها.

مهتری، در قبول فرمان است

هر که سیمای راستان دارد

ترک فرمان دلیل حرمان است

سر خدمت بر آستان دارد

(سعدی)

 

 

یتــیم

 

            39 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، لا تأکلْ مالَ الیتیمِ فَتَفْتَضِحَ یوْمَ القیامَةِ وَ تُکلَّفَ اَنْ تَرُدَّهُ اِلَیهِ.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

مال یتیم را نخور که در روز قیامت رسوا می‌شوی و مجبور می‌شوی آن را برگردانی.

مزن بر سر ناتوان دست زور

که روزی به پایش درافتی چومور

درون فروماندگان شاد کن

ز روز فروماندگی یاد کن

(سعدی)

 

 

به سـوی بهشـت

 

            40 قالَ لُقمانُ: یا بُنَی، اِجْعَلِ الدُّنیا سِجْنَک فـَتـَکونَ الآخـِرَةُ جَنـَّتَک.

 

لقمان حکیم: فرزندم!

دنیا را زندان خودت قرار ده تا آخرت بهشت تو باشد.

نگر نیک و بد تا چه کردی ز پیش

ببینی همان باز پاداش خویش

چو از تو بود کژی و برهی

گناه از چه بر چرخ گردان نهی

(اسدی طوسی)

 

 

 

«حکمت»، زیربنای منشور تربیتی لقمان و شالوده مدرسه پرورشی اوست.

«حکمت»، باورها و احکام و سنت‌های نیکو و پندهاست که ضامن سلامتی جامعه و پشتوانه خوشبختی بشر می‌باشد. از زیباترین جلوه‌های تربیتی روایات، پندهای لقمان حکیم به فرزندش، «منشور تربیتی لقمان» است.

برنامه‌های تربیتی لقمان، برپایه شخصیت فرزند استوار است و زوایای پرورشی شگفت آور وگسترده ای در بردارد که هر پدر و مادر و معلم و مربی باید گوهر وجود را با نور حکمت قرآنی و روایت روشن سازد تا در پرورش شخصیت کودکان و نوجوانان توفیق یابد. این مجموعه، گلچینی از پندهای لقمان به فرزندش در سایه آیات حکیمانه سوره لقمان است که به پیشگاه خانواده‌های عزیز تقدیم می‌گردد. امید است در راه پرورش نوجوانان و جوانان مفید آید.

 

«انشاء اللّه»

علی تقدیری

بهار 1381

 

سیمای لقمان:

لقمان، در دهمین سال حکومت حضرت داود درخانواده ای از نسل ابراهیم علیه السلام به دنیا آمد. کنیه او «ابوالاسود»، غلام سیاه حبشی یا سودانی بود که در میان اهالی نوبه از قوم بنی اسراییل رشد یافت. برخی او را پسر خاله یا خواهرزاده حضرت ایوب علیه السلام می‌دانند. او به خاطر داشتن چهره ای نازیبا و بدنی سیاه ولی نیرومند، برده و گله دار قین بن حسر از ثروتمندان بنی اسراییل بود. پس از دریافت «حکمت» آزاد گردید.

لقمان از همراهان حضرت داود بود و بسیار به دیدار او می‌رفت و ایشان را اندرز و آگاهی می‌داد حضرت داوود علیه السلامهمواره به او می‌فرمود:

«خوشا به حـال تو که حکمت به تو داده شد و به بلای حکومت گرفتار نشدی»

لقمان در دانش عقلی و اجتماعی و اخلاقی از فرزانگان دوره خویش شایسته تر بود. لحظه‌های بیکاری را به اندیشه در شناخت خدا و جهان می‌گذرانید و برای زندگی به شغل خیاطی، درودگری سرگرم بود به خاطر داشتن هوش سرشار و اندیشه ورزی زیاد، تجربه و منطق محکم و بیان شیوا به «لقمان حکیم» مشهور گردید و عمر او را در تاریخ از 200 تا 560 سال و در روایتی تا 3500 سال نقل کرده‌اند.

روزی ندایی شنید. ای لقمان! آیا می‌خواهی خدا تو را جانشین خود در زمین کند تا بین مردم به حق حکم کنی. لقمان پاسخ داد: «اگر پروردگارم مرا اختیار دهد، عافیت را می‌خواهم و بلا را نمی‌پذیرم ولی اگر او اراده کرده باشد خودش یاری‌ام می‌نماید و از خطا نگهم دارد». فرشتگان از فهم او شگفت زده شدند. بامدادان که از خواب برخاست قلبش لبریز از «حکمت» بود.

خداوند حکیم به لقمان «حکمت» عنایت کرد و او نیز از مقام «حکمت» به مقام «شکر» دست یافت.

خداوند هم به پاس احترام و مقام لقمان، سفارش‌های حکیمانه او را در سوره لقمان برای مسلمانان، بازگو نموده است.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «لقمان در سایه خویشاوندی و مال و نیرومندی و زیبایی به آن مقام بلند نرسید. بلکه او مردی بود که در اطاعت خدا ایستادگی داشت. پرهیزکار، ساکت، باوقار، آینده نگر و تیزهوش و پندآموز بود در هر موضوعی عمیقانه فکر می‌کرد، از هر حادثه ای درس می‌گرفت. روز نمی‌خوابید و از خود مراقبت زیاد می‌نمود، کم خنده و شوخی می‌کرد. از توجه دنیا شاد نمی‌شد و از پشت کردن آن اندوهناک نمی‌گشت. فرزندان زیادی داشت و همه قبل از او مردند و در مرگ آن‌ها بردباری را از دست نداد. یکی از روش‌های نیکوی او این بود که هر گاه دو نفر با هم اختلاف پیدا می‌کردند، تا آشتی میان آن‌ها برقرار نمی‌ساخت آرام نمی‌گرفت. به مجالس دانشمندان اهمیت می‌داد و برای حکمرانان اندوهناک می‌شد که چگونه فریب چند روز مقام دنیایی را می‌خورند».

روزی یکی از بزرگان بنی اسرائیل از محلی گذر می‌کرد، دید که گروهی از مردم مانند تشنگان آب گوارا به دور لقمان گرد آمده‌اند وبه سخنان حکیمانه او گوش می‌دهند. آن رهگذر با تعجب به لقمان گفت: تو آن نیستی که با ما گله داری می‌کردی؟ گفت: آری. پرسید: پس چگونه به این مقام رسیده ای: لقمان فرمود: سه ویژگی مرا به این مقام رسانید:

راستگویی

امانت داری

دوری از کارهای بیهوده

http://www.hadithlib.com

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی