بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چشم» ثبت شده است

 


قـالَ اللّه تعـالى:

 

مـا جَعَـلَ اللّهُ لِرَجُـلٍ  مِـنْ قَلْبَیْنِ فِى جَوْفِـهِ.  احزاب، آیه 4.

 

خـداوند براى هیچـکس،

دو قـلب در سیـنه اش قرار نـداده است .

 

بخش اول

در حالات شخصى

آسایش جسم و جان

 

                1 عَنِ الصّادق علیه السلام:


اَلنَّـوْمُ راحَةٌ لِلْجَـسَدِ وَالنُّـطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَالسُّکُوتُ راحةٌ لِلْعَقْلِ.

 

امام صـادق علیه السلام فرمود:

خواب، آرام بخش جسم است، سخن گفتن آسایش روح است و سکوت، سبب راحتى عقل است.

 

آمــادگى دل

ادامه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۶
محمد یونسی
یاد خدا
روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت:

پروردگارا دوستى از دوستدارانت به من بنما،

 خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است،

مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که

 نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده

و زبانش مترنم به این ذکر است:

 « الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »

خدا را بر نعمتهاى ظاهری اش سپاس
و بر نعمت هاى باطنی اش شکر.

آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد،

 پیش رفته و به او سلام کرد،

زن گفت:
 علیک السلام یا روح الله!
فرمود:
 اى زن تو که هرگز مرا ندیده اى
 از کجا شناختى من عیسى هستم؟

 زن گفت:
 آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد
 برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى،

 فرمود:
اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده!

 زن گفت:
خدا را ثنا می گویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم،

 خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد می کنم که هرچه را می توان با آن معصیت کرد از من گرفته،

 اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم،
 اگر دست داشتم به حرام می آلودم
و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع می رفتم چه عاقبتى داشتم؟

این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.

منبع:
خزینة الجواهر ،صفحه318

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۸
محمد یونسی

گل قرمز
وقتى نادرشاه به حکومت رسید،

عراق در دست حکومت عثمانى بود.

نادرشاه سپاهى تهیه نمود و به عراق حمله کرد

و آن را از چنگ عثمانى ها بیرون آورد.

آنگاه تصمیم گرفت براى زیارت على (ع ) به نجف برود.
وقتى مى خواست وارد حرم شود،

کورى را دید که در صحن حرم نشسته و گدایى مى کند.

به او گفت :

چند سال است در این جا هستى ؟

کور گفت : بیست سال .

نادر گفت : بیست سال است در این جا هستى

و هنوز بینایى چشمانت را از امیرالمؤمنین نگرفته اى ؟

من به حرم مى روم و بر مى گردم ،

اگر هنوز بینایى ات را نگرفته باشى تو را مى کشم .

شاه به حرم رفت و گدا از ترس او،

شروع به دعا و ناله و زارى کرد و از على (ع ) درخواست کرد چشمانش را به او باز دهد.
وقتى نادرشاه از حرم بیرون آمد،

دید که مرد،

بینایى اش را به برکت توسل به على (ع ) به دست آورده است .

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۸
محمد یونسی

حدیث، امام علی، حدیث تصویری، قساوت قلب، زیادی گناه

در سال 1208 لطفعلی خان زند شهر کرمان را تصرف نمود.
این خبر چون به گوش آقا محمد خان قاجار رسید

کرمان را به محاصره درآورد.

لطفعلی خان مدت چهار ماه شهر را حفظ کرد

اما بر اثر خیانت دوستانش دروازه هاى شهر به روى آقا محمد خان باز شد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۹
محمد یونسی

شعله کشیدن آتش از قبر!!!

آیه الله مصلحی

از پدرشان آیه الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی

نقل کردند که ایشان می فرمودند:

در جوانی من به قبرستان رفتم

و با چشم خود دیدم که از قبری آتش شعله می کشید.

به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۵۱
محمد یونسی

سُئِلَ امیرُالمُؤمِنینَ (ع) کَم بَینَ الحَقِّ وَ البَاطِلِ؟
فَقالَ اربَع اصَابِعَ: وَ وَضَعَ امیرَالمُؤمِنینَ (ع) یَدَهُ عَلى اذُنِهِ وَ عَینَیهِ فَقالَ:
 مَا رَأتْهُ عَیناکَ فَهُوَ الحَقُّ وَ مَا سَمِعَتْهُ اذُناکَ فَاکثَرُهُ باطِلٌ
«خصال، ص 110»

از حضرت على (ع) سؤال شد که

فاصله میان حق و باطل چه اندازه است؟

فرمود: چهار انگشت

و دست خود را برگوش و دوچشم خود گذاشت

پس فرمود:

آنچه چشمانت مى‏ بیند حق است

و آنچه گوش هایت بشنود بیشتر آن باطل است.
     ارزش هاى اخلاقى در احادیث عددى، ص: 80

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۷
محمد یونسی

...روزى یک شتر و یک روباه با هم رفیق شدند.
 روباه به شتر پیشنهاد کرد که بیا یک زندگى اشتراکى داشته باشیم و این زندگى اختصاصى و مالکیت اختصاصى را الغاء کنیم و با یکدیگر دوست و رفیق باشیم و حتى یکدیگر را «رفیق» صدا بزنیم، من به تو مى‏ گویم «رفیقْ شتر» و تو هم به من بگو «رفیقْ روباه»؛ صحبت «من» در کار نباشد.

حتى من هیچ وقت بعد از این نمى‏ گویم «بچه من»، مى‏ گویم «بچه ما»

و تو هم به کرّه شترت دیگر نگو «کرّه شتر من»، بگو «کرّه شتر ما». بیا «من» را بکلى از بین ببریم و تبدیل به «ما» کنیم.

من بعد از این به پالان تو مى‏ گویم «پالان ما» و تو هم به دم من‏ بگو «دم ما» و اساساً دیگر منى در کار نباشد.

شتر بیچاره هم باور کرد. مدتى با هم زندگى اشتراکى کردند تا اینکه حادثه‏ اى پیش آمد: روباه چند روزى شکارى گیرش نیامد.

یک روز در حالى که عصبانى و ناراحت بود، به خانه اشتراکى آمد ولى به اصطلاح روده کوچکش داشت روده بزرگش را از گرسنگى مى‏ خورد.

چشمش به کرّه شتر افتاد. او را به گوشه‏ اى برد و درید و شکمى از عزا درآورد. شتر که برگشت، سراغ بچه‏ اش را گرفت.

روباه اظهار بى‏ اطلاعى کرد و گفت: نمى ‏دانم.

شتر دنبال بچه ‏اش گشت تا لاشه‏ اش را پیدا کرد.

بى تاب شد و به سرش مى‏ زد که چه کسى بچه من را چنین کرده است.

تا شتر گفت «بچه من»، روباه گفت:

تو هنوز تربیت نشده‏ اى که مى‏ گویى «بچه من»؟! بگو «بچه ما»!.

مجموعه آثار شهید مطهرى (انسان کامل)، ص:302 تا 303
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۰
محمد یونسی