بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پسر» ثبت شده است

چهل حدیث « تربیت کودک و نوجوان »





گُلى ز گُلهاى بهشت

 

                1


پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: إِنَّ الْـوَلَـدَ الصّالِـحَ رَیْحـانَةٌ مِـنْ رَیاحیـنِ الْجَنـَّةِ.

 

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:

فرزند شایسته گُلى خوشبو از گُلهاى خوشبوى بهشت است.

 

پسر و دختر چه هستند؟

 

                2

امام صادق علیه السلام: اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ. فَالـْحَسَناتُ یُثابُ عَلَیْها وَ النِّعْمَةُ یُسْأَلُ عَنْها.

 

امام صادق علیه السلام: دختران نیکیهایى هستند که در برابر آن پاداش داده مى شود. و پسران همچون نعمتى هستند که از آن بازخواست مى شود.

 

فرزند سالم، فرزند سالم

 

                3


هرگاه به امام سجاد علیه السلام مژده مى دادند که داراى فرزند شده است، پیش از آنکه بپرسند پسر است یا دختر، مى پرسیدند! آیا سالم است؟ و هنگامى که مى فهمیدند سالم است، مى فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَخْلُقْ مِنّى خَلْقًا مُشَوَّهًا.

 

هرگاه به امام سجاد علیه السلام مژده مى دادند که داراى فرزند شده است، پیش از آنکه بپرسند پسر است یا دختر، مى پرسیدند!

آیا سالم است؟

و هنگامى که مى فهمیدند سالم است، مى فرمودند:

سپاس از آنِ خدایى است که از من آفریده اى ناسالم نیافریده است.

 

این شیر، چه با برکت است!


ادامه

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۶:۵۱
محمد یونسی

والدین

فرزند یکى از سران ممالک در خاطرات خود مى‏ گوید:
 سال‏ها پیش شبى دیروقت

در ساعات بعد از نیمه شب مرا از خواب بیدار کردند
و گفتند:

مادرت مى‏ خواهد تلفنى با شما صحبت کند.
خیلى تعجب کردم

این چه کار مهمى‏ است

که در این موقع مرا از خواب بیدار کرده ‏اند.
خواب آلود پاى تلفن رفتم،

مادرم بدون مقدمه گفت:
سلام پسرم،

امشب شب تولد توست.

با اوقات تلخى جواب دادم:
همین؟!

این موقع مرا از خواب بیدار کردى که شب تولد من است؟
- مگر ناراحت شدى؟
- البته که ناراحت شدم مادر جان!

این کار را مى‏ توانستى فردا صبح انجام دهى.
مادرم با خنده گفت:
 ناراحت نشو عزیزم،

29 سال پیش درست در همین ساعت

مرا از خواب خوش بیدار کردى،
 درد شدیدى عارضم کردى،

اهل منزل و همسایه را هم از خواب بیدار کردى،

مرا مجبور کردى بیمارستان بروم.
دکتر و پرستار دورم جمع شدند،

چه شده؟ چه خبر است؟

هیچ.
معلوم شد آقازاده مى‏ خواهند تشریف بیاورند،
درحالى که سرکار صبر نکردید

صبح روز بعد تشریف بیاورید
 و بى جهت عده ‏اى را از خواب خوش محروم ساختید.

   منبع:

راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 223

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۵
محمد یونسی
تصویر حدیثی : مخالفت با نفس
علّامه (طباطبایی):
 داستانى عجیب در تبریز در زمان طفولیّت ما صورت گرفت:


درویشى بود در تبریز که پیوسته با تبرزین حرکت مى‏ کرد؛
مرد لاغر اندام گندم‏ گون و چهره جذّابى داشت؛
 بنام بیدار علىّ؛
و عیالى داشت و از او یک پسر آورده بود
 که اسم او را نیز بیدار علىّ گذارده بود.


این درویش پیوسته در مجالس و محافل روضه و خطابه حاضر مى‏ شد و دم در رو به مردم مى‏ ایستاد و طبرزین خود را بلند نموده و مى‏ گفت:
بیدار علىّ باش؛
و من خودم کرارا و مرارا در مجالس او را دیده بودم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵
محمد یونسی
تصویر حدیثی : قیمت انسانمنصور دوانیقی از عبدالرحمن خواست که وی را موعظه کند، عبدالرحمن گفت:
 روزگار برای تو موعظه است!
منصور گفت چگونه؟
عبدالرحمن گفت:
 عمربن عبدالعزیز وقتی درگذشت، پانزده پسر داشت
 و فقط هفده دینار از خود باقی گذاشت
که پنج دینار آن نیز خرج کفن و دفنش شد
و هشام بن عبدالملک نیز وقتی مرد پانزده پسر داشت
و به هر پسرش یک میلیون دینار ارثیه رسید!
 کمی بعد از فوت هشام،
روزی یکی از پسران عمربن عبدالعزیز را دیدم با صد اسب
و مقدار زیادی خواربار که در راه خدا به عنوان حقوق فقرا انفاق می کرد
و در همان حال،
یکی از فرزندان هشام را دیدم که گدایی می کرد
و از مردم صدقه می گرفت.   

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۲
محمد یونسی