بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشک آب» ثبت شده است

امام حسین

امام حسین(ع) که در خاندانی پاک، سخاوتمند و با فضیلت پرورش یافت در مواجهه با لشکر دشمن، زیباترین و پسندیده ترین روش را برگزید.

بطوری که نکات آموزنده و تربیتی آن تا ابدیت الگو و سرمشق انسانهای آزاده قرار خواهد گرفت.

در منزل «ذوحسم» که امام و یارانش فرود آمدند، لشکر حر بن یزید ریاحی با هزار سوار رسید.

ابن زیاد فرمان داده بود امام حسین(ع) را هرکجا دیدند محاصره کرده و از رفتن وی به کوفه جلوگیری کنند.

امام حسین(ع) که حر و لشکریانش را تشنه یافت.

ابتدا دستور داد او و افرادش و حتی اسبهایشان را سیراب کنند

و پس از آن به «علی بن طمان محاربی» که از دشمنان بود و تازه از راه رسیده بود و از همه تشنه تر بود آب داد

امام او را کمک کرد تا آب نوشید

زیرا از شدت تشنگی نمی توانست از لب مشک آب بنوشد.

(مقتل الحسین، ص 218.)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۳
محمد یونسی
صلوات
وقتى پیامبر صلى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت که
فاطمه علیها السلام را به عقد على علیه السلام در آورد
به او فرمود:
 اى على برخیز و زرهت را بفروش .

گوید:

من هم رفتم زره ام را فروختم و پول آن را دریافت کرده

و بر پیامبر صلى اللّه علیه و آله وارد شدم

و پول زره را به او دادم .

نه پیامبر صلى اللّه علیه و آله از مقدار آن سوال کرد

و نه من خبرى دادم.

آنگاه بلال را صدا کرد و مبلغى به او داد و فرمود:

برو براى فاطمه عطر خریدارى کن و مبلغى به ابوبکر داد

و گفت :

برو براى او لباس و اثاثیه منزل خریدارى نما

و عمار یاسر و برخى دیگر از اصحاب را به کمک او فرستاد.

آنها هم رفتند و اشیاء مورد نیاز را خریدارى کردند.

جمع آنچه براى جهیزیه زهرا علیها السلام خریدند عبارت بود از:
یک عدد پیراهن ،

یک رو بنده ،

یک حله سیاه خیبرى ،

یک تختخواب بافته شده از برگ و لیف خرما،

دو عدد تشک که

یکى از پشم گوسفند و دیگرى از لیف خرما پر شده بود،

چهار بالش ،

یک پرده پشمى ،

یک تخته حصیر،

یک دستاس ،

یک طشت مسى ،

مشکى از پوست ،

کاسه اى چوبى ،

یک آفتابه ،

دو کوزه سفالى ،

یک سفره چرمى ،

یک چادر بافت کوفه ،

یک مشک آب ،

مقدارى عطر.
اصحاب پس از خرید اشیاء مذکور آنها را به محضر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آوردند.

وقتى آنها را به او دادند حضرت آنها را زیر و رو کرد

و گفت :

خداوند مبارک گرداند.

نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم    مؤ لف :محمد رضا اکبر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۱۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : تربیت و اکرام فرزندان
مـلامحمدتقى مجلسى از علماى بزرگ اسلام است .

وى در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نـسـبـت به حرام و حلال دقت فراوان نشان مى داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند.

مـحمدباقر، فرزند ملامحمدتقى، کمى بازیگوش بود.

شبى پدربراى نماز و عبادت به مسجد جامع اصـفـهـان رفـت .

آن کـودک نـیـز همراه پدر بود.

محمدباقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشى پرداخت .

وى مشک پر از آبى را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ ‌کرد و آب آن را بـه زمـین ریخت .

با تمام شدن نماز، وقتى پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد.

دست فرزند را گرفت وبه سوى منزل رهسپار شد.

رو به همسرش کرد و گفت:

مى دانید که مـن در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام .

امروز عملى از او دیدم که مرابه فکر واداشت .

با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید، نمى دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است .

حال بگو چه کرده اى که فرزندمان چنین کارى را مرتکب شده است ؟

زن کمى فکر کرد و عاقبت گفت :

راستش هنگامى که محمدباقر رادر رحم داشتم ، یک بار وقتى به خانه همسایه رفتم ، درخت انارى که درخانه شان بود، توجه مرا جلب کرد.

سوزنى را در یکى از انارها فروبردم و مقدارى از آب آن را چشیدم .

ملامحمدتقى مجلسى با شنیدن سخن همسرش آهى کشید و به راز مطلب پى برد.
(منبع: صد حکایت تربیتی؛ مرتضی بذرافشان)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۱۰
محمد یونسی