بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمامه» ثبت شده است



یکی از صلحاء معاصرین در کتاب روح و ریحان که مجموعه‎ای مانند کشکول است از یکی از ائمه جماعت دارالسلطنه تبریز نقل فرمود که گفت:

روزی مذاکره تفسیر صافی با شرح بیضاوی که شیخ بهائی علیه الرحمه - نوشته است،
 به میان آمد، من تفسیر صافی را بر شرح شیخ بهائی ترجیح دادم
و گفتم:
مرحوم شیخ در این شرح، عبارت پردازی و قافیه سازی را بسیار اعمال فرموده‎اند.
همان شب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند:
شیخ بهائی در میان این حجره است،
 با خود گفتم خوب است که بروم و ایشان را زیارت نمایم،
چون وارد حجره شدم دیدم شخصی است ضعیف اندام،
 و باریک قامت، و عمامه کوچکی بر سرش بسته،
 سلام کردم، جواب سلام مرا داد.
 شیخ سر خود را پائین انداخت،
 من فهمیدم که از آن حرف روز گذشته من درباره شرحش بر بیضاوی، از من مکدّر و ملول است.
خواست شیخ بهائی را به حرف بیاورم
تا بلکه رفع ناراحتی او شود،
 عرض کردم:
حضرت شیخ عرضی دارم،
 همان طور که سرش را پائین انداخته بود،
 فرمود: چه چیز است،
 عرض کردم:
یک مطلبی است که نسبت به شما داده‎اند،
 آیا صحیح است یا آنکه صوفیه آن را به شما بسته‎اند.
فرمود: چه مطلبی!
عرض کردم:
گویا شما فرموده‎اید که
 یک ماه مبارک رمضان غذای من منحصر به کلام الله مجید بود.
همان نحو که شیخ بهائی سرش پائین بود،
 فرمود:
 بلی صحیح است من گفته‎ام.

عرض کردم:
 جناب شیخ، اطباء‌ گفته‎اند که اگر آدمی سه شبانه روز غذا و طعامی نخورد، می‎میرد؛
همین که این حرف را زدم
شیخ بهائی سر خود را بلند کرد
و فرمود:
 آدم نمی‎میرد.

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۸
محمد یونسی
تصویر حدیثی : زیرکی
...و آنهایى که نقشه دارند همه را مى‏ خواهند بشکنند،
منتها بتدریج.

نمى‏ دانم این مَثَل پیش شما هست یا نیست که
یکى رفت توى باغش دید
که یک سیدى و یک آخوندى و یک مرد عامى
 دارند دزدى می کنند.
 رفت آنجا و گفت که خوب این آقا سید است و اولاد پیغمبر.
 بسیار خوب، این آقا از علماست و پایش روى چشم ما.
 اما تو مردیکه چه مى ‏گویى؟
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۷
محمد یونسی

ابن ابى الحدید در جلد 4 شرح نهج البلاغه در صفحه 488 گوید:

مشهور اینست که؛

على علیه السّلام در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت:


 بخدا سوگند می دهم؛

هر کس را که در بازگشت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع
از آنحضرت شنیده که درباره من فرمود:


من کنت مولاه فعلى مولاه،

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

برخیزد و گواهى دهد،


 در نتیجه مردانى بپا خاستند

و باین گفتار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گواهى دادند،


سپس على علیه السّلام به انس بن مالک فرمود:
 تو نیز آن روز حضور داشتى، تو را چه مى‏ شود

(که گواهى نمی دهى)؟


 نامبرده گفت:

یا امیر المؤمنین سنّ من زیاد شده
و آنچه را که فراموش کرده ‏ام بیشتر است از آنچه بیاد دارم،
 فرمود:

 
 اگر دروغ می گوئى؛

خداوند تو را به سفیدى مبتلا کند که عمامه آنرا پنهان نکند،
 پس نامبرده نمرد تا مبتلا به برص شد.

الغدیر ،ج‏2،ص:55
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۶
محمد یونسی