بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شتر» ثبت شده است

گل و پروانه
1. گاو:
« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً »

(بقره / 67)
خداوند به شما دستور می‌دهد ماده گاوی را ذبح کنید.

2. شتر:
« هذِهِ ناقَهُ اللَّهِ لَکُمْ آیَهً »

(اعراف / 73)
 این شتر الهی برای شما معجزه‌ای است.

3. مار:
« فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعی»

(طه / 20)
پس موسی آن(عصا)را افکند، که ناگهان ماری شد که به هر سو می‌شتافت.

4. اژدها:
« فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ »

(اعراف / 107)
 (موسی) عصای خود را افکند، ناگهان اژدهایی آشکار شد.

5. ملخ:
« یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ»

(قمر / 7)
همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج می‌شوند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۳۴
محمد یونسی

صلوات

در حالى که پیامبر صلى اللّه علیه و آله عازم میدان جنگ بود

عربى به محضر او رسید

و رکاب شترش را گرفت

و گفت :

یا رسول اللّه :

علمى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد.
حضرت فرمود:

با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى

با تو آن گونه رفتار کنند. ...

منبع :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم

مؤ لف :محمد رضا اکبرى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۱۲
محمد یونسی


عرب بیابانى که اهل یمن و در حالى که سوار بر شتر سرخ رنگى بود، خدمت پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید. و سلام و تحیّت خود را ابلاغ کرد. مردم گفتند: «این شتر را دزدیده است!». 

حضرت فرمود: بیّنه و شاهدى دارید. گفتند: «آرى یا رسول اللَّه!».

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- به على- علیه السّلام- فرمود: «اى على! اگر بیّنه ای آوردند، حق خدا را از او بگیر» اعرابى اندکى سرش را به زیر انداخت و آرام شد.

 سپس حضرت فرمود: «برخیز، یا اینکه دلیلى بر بی گناهى خود بیاور» در این هنگام، شتر به صدا در آمد و خطاب به پیغمبر- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: قسم به کسى که تو را به حق مبعوث کرده، این شخص مرا ندزدیده است و من مالکى غیر از او ندارم.

 پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «چه گفتى که خدا شتر را براى گفتن بى‏ گناهى تو، به سخن آورد؟».

 عرب گفت: گفتم: «خدایا! نمى‏ شود با تو سخن گفت. و کسى نیست که تو را کمک کند و کسى نیست که در ربوبیت تو شریک باشد. تو پروردگار ما هستى‏ چنان که گفتى، و ما فوق گویندگان مى‏ باشى. از تو مسألت داریم که بر محمّد و آل محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- درود فرستى و بى‏ گناهى مرا آشکار سازى».

 آنگاه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «قسم به خدایى که مرا مبعوث کرده، ملائکه را دیدم که سخن تو را می نوشتند. بدانید هر کس مثل این اعرابى گرفتار شد مانند او دعا کند و بر من زیاد درود بفرستد».

 ((جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص30))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی

...روزى یک شتر و یک روباه با هم رفیق شدند.
 روباه به شتر پیشنهاد کرد که بیا یک زندگى اشتراکى داشته باشیم و این زندگى اختصاصى و مالکیت اختصاصى را الغاء کنیم و با یکدیگر دوست و رفیق باشیم و حتى یکدیگر را «رفیق» صدا بزنیم، من به تو مى‏ گویم «رفیقْ شتر» و تو هم به من بگو «رفیقْ روباه»؛ صحبت «من» در کار نباشد.

حتى من هیچ وقت بعد از این نمى‏ گویم «بچه من»، مى‏ گویم «بچه ما»

و تو هم به کرّه شترت دیگر نگو «کرّه شتر من»، بگو «کرّه شتر ما». بیا «من» را بکلى از بین ببریم و تبدیل به «ما» کنیم.

من بعد از این به پالان تو مى‏ گویم «پالان ما» و تو هم به دم من‏ بگو «دم ما» و اساساً دیگر منى در کار نباشد.

شتر بیچاره هم باور کرد. مدتى با هم زندگى اشتراکى کردند تا اینکه حادثه‏ اى پیش آمد: روباه چند روزى شکارى گیرش نیامد.

یک روز در حالى که عصبانى و ناراحت بود، به خانه اشتراکى آمد ولى به اصطلاح روده کوچکش داشت روده بزرگش را از گرسنگى مى‏ خورد.

چشمش به کرّه شتر افتاد. او را به گوشه‏ اى برد و درید و شکمى از عزا درآورد. شتر که برگشت، سراغ بچه‏ اش را گرفت.

روباه اظهار بى‏ اطلاعى کرد و گفت: نمى ‏دانم.

شتر دنبال بچه ‏اش گشت تا لاشه‏ اش را پیدا کرد.

بى تاب شد و به سرش مى‏ زد که چه کسى بچه من را چنین کرده است.

تا شتر گفت «بچه من»، روباه گفت:

تو هنوز تربیت نشده‏ اى که مى‏ گویى «بچه من»؟! بگو «بچه ما»!.

مجموعه آثار شهید مطهرى (انسان کامل)، ص:302 تا 303
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۰
محمد یونسی