بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت موسی(ع)» ثبت شده است

دوستی
در کتاب اسرار التوحید مطلبی
به شرح زیر آمده که قابل تامل وشنیدنی است:

 وحی آمد به موسی علیه السلام
 که بنی اسرائیل را بگوی که بهترین کس را اختیار کند.


صد نفر را انتخاب کردند.

وحی آمد که از این صد نفر بهترین اختیار کند،
ده نفر اختیار کردند.

وحی آمد که از این ده نفر، سه نفر اختیار کنید.
سه نفراختیار کردند.

وحی آمد که از این سه کس، بهترین اختیار کنید.
یکی اختیار کردند.

وحی آمد که این یگانه را بگویید
 تا بدترین, بنی اسرائیل را بیاورد.

 او چهار روز مهلت خواست
و گرد, عالم  گشت که کسی طلب کند.
 روز چهارم به روستایی رسید.
 مردی را دید که به فساد و ناشایستگی معروف بود،
و انواع فسق و فجور در او موجود بود،
                چنان که انگشت نمای گشته بود.                          

خواست که او را ببرد،
 اندیشه ای به دلش درآمد
که از کجا معلوم من از او بدتر نباشم
 و به این که مرا مردم انتخاب کردند که بهترین خلقم،

 نباید مغرور شوم .

چون هرچه کنم به گمان خواهد بود ،
این گمان در حق خویش برم بهتر است


دستار در گردن,
خویش انداخت و به نزد, موسی آمد
و گفت
هر چند نگاه کردم هیچ کس را بدتر از خود ندیدم.
 وحی آمد :
ای موسی ؛
این مرد بهترین ایشان است
نه به آن که طاعت, او بیش است
بلکه به آن که خویشتن را بدترین دانست.


[اسرار التوحید محمد بن منور. صفحه  142]
منبع:
http://www.manbarak.ir


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۵۷
محمد یونسی
مادر
روزی حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السلام)

در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت:

«می خواهم همنشینم را در بهشت ببینم».

جبرئیل بر او نازل شد و گفت:

«ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است،

 همنشین توست».


حضرت موسی نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت.

شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت

 و به سوی منزل روان گردید.

موسی از پی او روان شد.

چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید:

 «ای جوان مهمان نمی‌خواهی؟»

گفت:
بفرمایید!

حضرت موسی (علیه السلام) وقتی به درون خانه رفت،

 دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد،

 آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود،

پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد.

ابتدا او را شست و شو داد

 و آنگاه با دست خویش غذا را به او خورانید.

هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد،

زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد

و هر دو خندیدند.

سپس جوان قصاب برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد

و با هم غذا را خوردند.

چون موسی از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد:

 «این پیرزن مادر من است.

 چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم،

خدمتش را می نمایم».

 موسی پرسید:
 «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد،و خندیدید چه بود؟»

 گفت :
«هرگاه او را شست و شو می دهم
و غذا به او می خورانم،
دعایم میکند و می گوید:

 "خدا تو را ببخشاید

و تو را در بهشت هم درجه و همنشین حضرت موسی گرداند!"


حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:

ای جوان، من موسی هستم.

 اینک به تو بشارت می دهم که خداوند دعای مادرت را درباره تو

مستجاب گردانیده است.

 جبرئیل به من خبر داد که

تو در بهشت همنشین و هم درجه ی من خواهی بود.

[پند تاریخ، جلد1 ؛ صفحه 68 و یکصد موضوع 500داستان جلد 1 صفحه 138]
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۰
محمد یونسی

امام زمان
سوره ابراهیم، آیه 5


وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسی بِئَایَتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَک

مِنَ الظلُمَتِ إِلی النُّورِ وَ ذَکرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ

إِنَّ فی ذَلِک لاَیَت لِّکلِّ صبَّار شکُور(5)
ما موسی را با آیات خود فرستادیم

( و دستور دادیم ) قوم خود را از ظلمات به نور بیرون آر ،
و ایام الله را به آنها متذکر شو ،
در این ، نشانه هائی است برای هر صبر کننده شکرگزار


امام باقر علیه‏ السلام در حدیثی می فرماید:


 روزهای خداوند عزوجل سه روز است.


روزی که قائم بپا خیزد،


 و روز رجعت،


و روز قیامت


می‏ باشد.

معانی الاخبار، ص 365.
----------------------

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۳۴
محمد یونسی

گل زرد

روزى حضرت موسى علیه السلام از محلى عبور مى کرد

رسید بر سر چشمه اى در کنار کوه ،

با آب آن چشمه وضو گرفت ،

بالاى کوه رفت تا نماز بخواند

در این موقع اسب سوارى به آنجا رسید.
براى آشامیدن آب از اسب فرود آمد،

در موقع رفتن کیسه پول خود را فراموش نموده رفت .

بعد از او چوپانى رسید کیسه را مشاهده کرده برداشت .
بعد از چوپان پیرمردى بر سر چشمه آمد،

آثار فقر و تنگدستى از ظاهرش ‍ آشکار بود

دسته هیزمى بر روى سر داشت ،

هیزم را یک طرف نهاده براى استراحت کنار چشمه خوابید.
چیزى نگذشت که اسب سوار برگشت اطراف چشمه را براى پیدا کردن کیسه جستجو نمود.

ولى پیدا نکرد.

به پیرمرد مراجعه نمود او هم اظهار بى اطلاعى نمود

بین آن دو سخنانى شد که منجر به زد و خورد گردید

بالاخره اسب سوار آنقدر هیزم کش را زد که جان داد.

حضرت موسى علیه السلام عرض کرد

پروردگارا این چه پیش آمدى بود

عدل در این قضیه چگونه است ؟

پول را چوپان برداشت پیرمرد مورد ستم واقع شد.
 خطاب رسید موسى،

همین پیرمرد پدر آن اسب سوار را کشته بود،

بین این دو قصاص انجام گردید.
در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان

به اندازه پول همان کیسه مقروض بود

از اینرو به حق خود رسید

من از روى عدل و دادگرى حکومت می کنم.


داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۲
محمد یونسی

گل و پروانه

فرعون دلقکى داشت

که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید.

روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود،

مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ،

عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد.

پرسید: تو کیستى ؟

گفت :

من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند

براى دعوت فرعون به توحید آمده ام .
دلقک از همانجا بازگشت ،

لباسى شبیه لباس موسى پوشیده

و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد.

از باب مسخره و استهزاء

تقلید سخن گفتن حضرت موسى (ع ) کرد.

آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد.

هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید

و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ،

آن مرد تقلیدگر را نجات داد.
موسى عرض کرد:

پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ،

با این که مرا اذیت کرد؟

خطاب رسید: اى موسى !

من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود،

اگر چه بر خلاف آنها باشد.

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۴
محمد یونسی