بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۳۸ مطلب با موضوع «اعتقادات :: اصول :: امامت :: امام علی(ع) :: حدیث» ثبت شده است

http://cld.persiangig.com/cfs/rest/publicAccess/bTRBmL3aFX/preview
1. راز نگهدارى و عیب‏ پوشى‏

امام على علیه السلام فرمود:

انَّ اخاکَ حَقّاً مَن ... سَتَرَ عَورَتکَ 

برادر و دوست حقیقى تو کسى است که ... عیب تو را بپوشاند.
2. پایبند بودن به مسائل دینى‏
امام على علیه السلام فرمود:

کلُّ مودَّةٍ مَبنِیَّةٌ على غیرِ ذاتِ اللّه فَهُوَ تَصیرُ عداوةً یَومَ القِیامَة

هر دوستى‏ اى که غیر خدایى باشد، نمى ‏توان به آن تکیه کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۳
محمد یونسی
بسیارى از افراد زیرکى و زرنگى را در نیرنگ و فریب مردم مى‏ دانند؛ در حالى که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام زرنگى و زیرکى تعریف دیگرى دارد.
 از حضرت على علیه السلام درباره زیرک‏ترین مردم سئوال شد. حضرت فرمود:
مَن أَبصَرَ رُشْدَهُ مِنْ غَیّه فَمالَ الى‏ رُشده؛
کسى که راه هدایت را از گمراهى تمییز دهد؛
 پس میل پیدا کند به سوى رشد و کمالش.

 حضرت على علیه السلام فرمود:
 الکَیِّسُ مَن کانَ یَومُهُ خَیراً مِن أَمسِه؛
زیرک کسى است که
 امروز او از دیروزش بهتر باشد.

 و نیز فرمود:
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۲
محمد یونسی

http://www.shia-leaders.com/wp-content/uploads/2013/07/sokhan02_s.jpg
در بینش مادى شادى اصل است
و از هر طریق و به هر نحوى که باشد مطلوب است؛
حتّى اگر خلاف قانون یا تجاوز به حقوق دیگران باشد.
در بینش اسلامى موارد زیر مى‏ تواند معیارهاى شادى باشد.
1. اطاعت خداوند
شادى وقتى است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کرده باشد و از گناه دورى گزیند.
امام على علیه السلام فرمود:
سُرُورُ المُؤمِن بِطاعَة رَبِّه وَ حُزنُه على ذَنبِه؛ شادى مؤمن به طاعت پروردگار و حزنش بر گناهش مى ‏باشد.
2. احیاى حق و نابودى باطل‏
امام على علیه السلام در قسمتى از نامه‏ اى که به عبداللَّه بن عباس نوشت فرمود:
باید شادى تو براى احیاى حق یا نابودى باطل باشد.
3. تحول معنوى‏
شادى زمانى پسندیده است که در انسان تحولى ایجاد شود و به طور کلّى، معیار شادى در اسلام قرب به خداست؛ آنچه زمینه کمال و قرب خدا باشد مطلوب است.
     معیارهاى زندگى، ص: 88
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۱
محمد یونسی
افسران - پوستر حدیث (سوال و جواب روز قیامت....) - 121
امام على علیه السلام در حال عبور از محلى
چشمش به عده‏ اى از جوانان افتاد که
سخنان لغو و بیهوده مى ‏گفتند و مى‏ خندید.
حضرت فرموند آیا نامه عملتان را با این چیزها سیاه مى‏ کنید؟
گفتند یا على علیه السلام آیا اینها را هم مى‏ نویسند؟
حضرت فرمود آرى
حتى دمیدن نفس را هم مى‏ نویسند.

جنگ جوان، ص: 77

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۱
محمد یونسی
تصویر حدیثی : محاسبه" مردى به نام" توبه" بود
 که غالبا به" محاسبه نفس" مى ‏پرداخت،
 روزى گذشته عمر خود را محاسبه کرد،
در حالى که شصت ساله بود،
 مجموعه ایام آن را حساب کرد 500/ 21 روز شد،
 گفت:
اى واى بر من اگر در ازاى هر روز یک گناه بیشتر نکرده باشم
بیش از بیست و یک هزار گناه کرده ‏ام،
 آیا مى ‏خواهم خدا را با بیست و یک هزار گناه ملاقات کنم؟!
در این هنگام صیحه ‏اى زد و بر زمین افتاد
و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

تفسیر نمونه ؛ ج‏24 ؛ ص465

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۰
محمد یونسی
تصویر حدیثی : سخن نرم
روزى قنبر خدمتگزار على علیه السلام به مجلس یکى از مردان متکبّر و تجاوزکار وارد شد.
در محضرش جمعى نشسته بودند،
 از جمله مرد کوته فکر و کم‏ تشخیص که خود را از شیعیان ثابت‏ قدم على علیه السلام می ‏دانست.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۸
محمد یونسی
تصویر حدیثی : مخالفت با نفس
علّامه (طباطبایی):
 داستانى عجیب در تبریز در زمان طفولیّت ما صورت گرفت:


درویشى بود در تبریز که پیوسته با تبرزین حرکت مى‏ کرد؛
مرد لاغر اندام گندم‏ گون و چهره جذّابى داشت؛
 بنام بیدار علىّ؛
و عیالى داشت و از او یک پسر آورده بود
 که اسم او را نیز بیدار علىّ گذارده بود.


این درویش پیوسته در مجالس و محافل روضه و خطابه حاضر مى‏ شد و دم در رو به مردم مى‏ ایستاد و طبرزین خود را بلند نموده و مى‏ گفت:
بیدار علىّ باش؛
و من خودم کرارا و مرارا در مجالس او را دیده بودم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵
محمد یونسی

ابو بصیر روایت مى‏ کند که:

روزى به امام باقر گفتم: آیا شما ذریّه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- هستید؟

فرمود: آرى.

گفتم:

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- وارث همه انبیا بوده است؟

فرمود:

آرى، وارث همه علوم آنها بوده است.

پرسید:

آیا شما نیز تمام علوم رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- را به ارث برده ‏اید؟

فرمود: آرى.

گفتم:

شما مى‏ توانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد و مبتلا به مرض پیسى را معالجه نمایید؟

و به آنچه مردم مى‏خورند و در خانه‏ هایشان ذخیره مى‏ کنند خبر دهید؟

فرمود: آرى، به اذن خدا.

سپس فرمود:

اى ابا محمّد! پیش بیا. نزدیکش رفتم.

پس آن حضرت دست به چهره و دیده من مالید.

ناگاه من دشت، کوه، آسمان و زمین را دیدم.

سپس بار دیگر دست بر صورت من کشید و به حالت اول برگشتم (مثل گذشته نابینا شدم).

آنگاه فرمود:

مى‏ خواهى که این چنین باشى و در روز قیامت چون مردم، حساب تو با خدا باشد، یا آنکه نابینا باشى و بى‏ حساب به بهشت بروى؟

گفتم:

مى ‏خواهم مثل اول باشم؛ زیرا بهشت را بیشتر دوست می دارم‏.

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص214

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵
محمد یونسی

http://www.saelin18.com/wp-content/uploads/2013/06/M-184.jpg
مرحوم محدّث قمّى صاحب تألیفات نافعه مانند «سفینة البحار» و «الکُنى و الالقاب»و غیرها که در ورع و تقوى و صدق ایشان بین قاطبه اهل علم، ایرادى نبوده است؛
 افراد موثّقى از خود او بدون واسطه نقل کردند که او می گفت:

 روزى در وادى السّلام نجف أشرف براى زیارت اهل قبور و ارواح مؤمنین رفته بودم.

در این میان از ناحیه دور نسبت بجائى که من بودم ناگهان صداى شترى که می خواهند او را داغ کنند بلند شد، و صیحه مى‏ کشید و ناله می کرد؛

بطورى که گوئى تمام زمین وادى السّلام از صداى نعره او متزلزل و مرتعش بود.

من با سرعت براى استخلاص آن شتر بدان سمت رفتم.

چون نزدیک شدم دیدم شتر نیست، بلکه جنازه ‏اى را براى دفن آورده ‏اند و این نعره از این جنازه بلند است؛

و آن افرادى که متصدّى دفن او بودند أبداً اطّلاعى نداشته و با کمال خونسردى و آرامش مشغول کار خود بودند.

مسلّماً این جنازه از مرد متعدّى و ظالمى بوده است که در اوّلین وهله از ارتحال به چنین عقوبتى دچار شده است،

یعنى قبل از دفن و عذاب قبر، از دیدن صور برزخیّه، وحشتناک گردیده و فریاد برآورده است.

معاد شناسى ؛ ج‏1 ؛ ص:140 و 141

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۲
محمد یونسی
تصویر حدیثی : قیمت انسانمنصور دوانیقی از عبدالرحمن خواست که وی را موعظه کند، عبدالرحمن گفت:
 روزگار برای تو موعظه است!
منصور گفت چگونه؟
عبدالرحمن گفت:
 عمربن عبدالعزیز وقتی درگذشت، پانزده پسر داشت
 و فقط هفده دینار از خود باقی گذاشت
که پنج دینار آن نیز خرج کفن و دفنش شد
و هشام بن عبدالملک نیز وقتی مرد پانزده پسر داشت
و به هر پسرش یک میلیون دینار ارثیه رسید!
 کمی بعد از فوت هشام،
روزی یکی از پسران عمربن عبدالعزیز را دیدم با صد اسب
و مقدار زیادی خواربار که در راه خدا به عنوان حقوق فقرا انفاق می کرد
و در همان حال،
یکی از فرزندان هشام را دیدم که گدایی می کرد
و از مردم صدقه می گرفت.   

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۲
محمد یونسی
تصویر حدیثی : دوست واقعی
امالى صدوق:

بسندش تا کسى که از امام صادق (ع) شنیده که می فرمود:
 دوستى حدودى دارد،
 و کسى که همه آنها را ندارد
دوست تمامى نیست،

و هر کس هیچ از آنها را ندارد
هیچ دوستش مشمار،

 حد یک،
اینکه نهان و عیانش برایت برابر باشند،
و دوم اینکه:
 آراستگى تو را آراستگى خودش بداند،
و عیب تو را عیب خودش شمارد،

سوم اینکه
 مال و مقام او را دگرگون بر تو نسازد
چهارم اینکه
تا هر جا توان دارد از تو دریغ ندارد
پنجم آنکه
در بدبختیها تو را وانگذارد.

((آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار ج‏1 ص : 111))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۵۸
محمد یونسی
تصویر حدیثی : آخر خط
نقل است که داود علیه السّلام عرض کرد:
 خدایا همسایه من در بهشت کیست؟
خداوند به او وحى فرستاد که او «متى» پدر حضرت یونس است.

از خدا اجازه خواست که به دیدارش برود، خداوند اجازه داد و او دست فرزندش سلیمان را گرفت و راهى دیدار او شد.
پس از ورود، دید خانه‏ اش از حصیر ساخته شده، و از خانواده‏ اش متى را طلبید گفتند:
براى کندن هیزم به بیابان رفته، لذا صبر کردند، تا متى بیاید.

دیدند مردى پشته‏ اى از هیزم بر دوش گرفته، وقتى به خانه ‏اش رسید، آن را بر زمین گذاشت و خدا را حمد گفت، و هیزم را در معرض فروش نهاد و گفت:
کیست که این مال حلال را به درهمى حلال از من خریدارى کند؟ مردى پیدا شد و آن را خرید.
داود و سلیمان جلو آمدند و سلام کردند، متى آنها را به خانه دعوت کرد و مقدارى گندم خرید و آسیا کرد و در گودالى از سنگ خمیر نمود.
 سپس خمیر را بر روى آتش گذاشت و نزد مهمانان خود نشست و مشغول صحبت شد، تا به ایشان سخت نگذرد،
وقتى نان پخته شد، آن را با مقدارى نمک و آب جلو مهمان ها گذاشت و خود دو زانو نشست و لقمه ‏اى را با بسم اللَّه در دهان مى‏ گذاشت و پس از بلعیدن آن یک الحمد للَّه رب العالمین مى‏ گفت و همین طور عمل کرد،
تا مقدارى آب نوشید و خدا را سپاس گفت و اظهار داشت:
ستایش از آن تو است اى خدایى که نعمت و سلامتى دادى
و مرا دوست خود گردانیدى
و این همه نعمت را به چه کسى چون من دادى؟
زیرا بدن و گوش و چشم و همه اعضایم را سالم نمودى
و مرا نیرو بخشیدى تا هیزمى را که
زحمتى براى کشت آن نکشیده‏ ام؛
کندم و آن را روزى خود قرار دادم
و کسى را فرستادى تا آن را از من بخرد
 و من از بهاى آن، گندمى را تهیّه کنم که آن را نکاشته‏ ام
و برایش زحمت نکشیده‏ ام
و سنگى را در اختیارم گذاشتى تا گندم را در آن آرد کنم
و آتشى را برافروزم و نان را با آن بپزم و بخورم
و بر طاعت تو خود را تقویت نمایم،
 پس ستایش مخصوص تو است،
سپس بلند بلند گریه کرد،

داود به سلیمان گفت:
 «فرزندم، باید چنین بنده‏ اى در بهشت صاحب مقام باشد،
زیرا بنده‏ اى از ایشان شاکرتر ندیده ‏ام.»

((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏1 ص: 312 تا 31))
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : برای که زندگی کنیم؟

طرماح بن عدی طایی
او از بزرگان قبیله طیّ بود که از شیعیان اهل بیت شمرده می شد در دوران خلافت ظاهری امیر المومنین او از یاران ویژه آن حضرت بود به گونه ای که چندین مرتبه به عنوان پیک به سوی معاویه به شام اعزام شد و با معاویه در نقش سفیره امام سخنان تندی داشته بود.

پس از شهادت امیر المومنین اگر چه بر تشیع خود باقی ماند اما دیگر از کوفه به قبیله طی منتقل شده بود و مشغول زندگی شخصی خود شده بود و از تحولات جهان اسلام و اخبار اهل بیت دور افتاده بود
تا اینکه در اوج تحولات کوفه پس از شهادت حضرت مسلم و در راه عراق بودن امام او برای تهیه آذوقه سالیانه از محل قبیله خود به کوفه می آید

و با این که از اوضاع مطلع می شود ولی بی تفاوت سرگرم کارهای شخصی خود می‌شود

تا این که چند نفر از شیعیان که قصد پیوستن به امام را دارند و مشکل خروج از شهر را با توجه به محاصره شدید تمام راه‌ها دارند

به جستجوی راه بلدی می‌گردند که آن ها را از بی راهه به سوی راه حجاز می‌برد (محل قبیله طی در جنوب غرب عراق و شمال حجاز در کنار راه مکه به عراق بود)

پس در جستجو‌های خود به طرماح می رسند که سابقه تشیع داشته و راه بلد هم است.

او می پذیرد که آن ها را از کوفه خارج کند و به سمت حجاز ببرد.

این گروه پنج شش نفری در حومه غربی کوفه موقعی که امام با لشکر حرّ همراه است به امام می‌پیوندند.

پس از رسیدن یاران امام به حضرت ، حضرت رو به او کرده و از او هم طلب یاری می نماید ولی او مسئله رساندن آذوقه به قبیله و خانواده‌اش را بهانه می‌کند

و از امام می خواهد به سمت قبیله آن ها بیاید و پس از نپذیرفتن امام قول می‌دهد آذوقه را به خانواده‌اش برساند و آن گاه باز گردد

و چنین هم می‌کند

و چون به قصد یاری امام به سوی کربلا به راه می‌افتد

در میانه راه خبر شهادت امام را می شنود و باز می‌گردد.

ره‌توشه راهیان نور ویژه محرم‌الحرام 1431ق / 1388‌ش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۶
محمد یونسی

تصویر حدیثی : اگر عاشق می شوی ...
عشق را مى توان جاذبه و کشش قلبى انسان به سوى کمال و جمال دانست.
 زیبایى، یکى از کمالات است و زیباى مطلق، خداست.
عشق را جز با عشق نمى ‏توان شناخت.
عشق را جز عاشق نمى ‏تواند درک کند
اما براى نزدیک شدن موضوع به ذهن،
مى‏ توانیم از مثال‏هاى موجود
در مراتب پایین‏تر موجودات زنده استفاده نماییم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۳۵
محمد یونسی