بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با موضوع «اخلاق :: فضایل :: دعا» ثبت شده است

دعای فرج

 دعا و نقش آن در بحران
یکی از چیزهایی که امام حسین (علیه السلام) به آن پناه برد و در شب و روز عاشورا بیش‌ترین بهره را از آن برد، «دعا» است.

در طول شب عاشورا به دعا مشغول بود.
در طول شب عاشورا به دعا مشغول بود؛ هنگام طلوع فجر، بعد از اینکه نماز صبح را به جماعت خواند، رو به آسمان کرد و این دعا را خواند:


ادامه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۷
محمد یونسی

پدر و مادر

شخصى

خدمت امام جواد علیه السلام

نامه نوشت که

پدر من ناصبى است

و از منحرفان مى ‏باشد

و گاهى با من

به شدت و تندى رفتار مى‏ کند،

آیا افشاگرى کنم یا با او مدارا نمایم؟

حضرت در جواب نامه او نوشت:

آنچه از پدرت نوشته بودى فهمیدم

و تو را از دعا فراموش نمى‏ کنم

و مدارا براى تو بهتر است از افشاگرى

و بدان که با سختى آسانى است

و سرانجام نیک براى پرهیزکاران است.
« بحارالانوار 50/ 55»
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۲
محمد یونسی

دعای فرج
«مردی گرد کعبه طواف می کرد و می گفت:

«اللّهم اَصْلِحْ اِخْوانی؛

الهی! تو برادران مرا نیک گردان و آنان را اصلاح فرما.»

به او گفتند:

حال که به این مکان شریف رسیده ای،

چرا خود را دعا نمی کنی؟

گفت: مرا یارانی است.

اگر ایشان را در صلاح یابم،

من به صلاح ایشان اصلاح شوم

و اگر به فسادشان یابم،

من به فساد ایشان مفسد شوم».

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۱
محمد یونسی

گل قرمز
وقتى نادرشاه به حکومت رسید،

عراق در دست حکومت عثمانى بود.

نادرشاه سپاهى تهیه نمود و به عراق حمله کرد

و آن را از چنگ عثمانى ها بیرون آورد.

آنگاه تصمیم گرفت براى زیارت على (ع ) به نجف برود.
وقتى مى خواست وارد حرم شود،

کورى را دید که در صحن حرم نشسته و گدایى مى کند.

به او گفت :

چند سال است در این جا هستى ؟

کور گفت : بیست سال .

نادر گفت : بیست سال است در این جا هستى

و هنوز بینایى چشمانت را از امیرالمؤمنین نگرفته اى ؟

من به حرم مى روم و بر مى گردم ،

اگر هنوز بینایى ات را نگرفته باشى تو را مى کشم .

شاه به حرم رفت و گدا از ترس او،

شروع به دعا و ناله و زارى کرد و از على (ع ) درخواست کرد چشمانش را به او باز دهد.
وقتى نادرشاه از حرم بیرون آمد،

دید که مرد،

بینایى اش را به برکت توسل به على (ع ) به دست آورده است .

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۸
محمد یونسی

آدمها

عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموى )

قبل از آنکه بر مسند خلافت بنشیند،

همواره در مسجد بود، و با قرآن و دعا سر و کار داشت ،

به گونه اى که او را ((حمامة المسجد)) (کبوتر مسجد) مى نامیدند، وقتى که پس از مرگ پدرش ، خلافت به او رسید،

در مسجد مشغول قرائت قرآن بود،

خبر مقام خلافت را به او دادند،

او قرآن را به دست گرفت و به آن خطاب کرد

و گفت : سلام علیک هذا فراق بینى و بینک :

((خداحافظ، اکنون زمان جدائى بین من و تو است )).
غرور سلطنت آنچنان او را مسخ و غافل کرد که شراب مى خورد،

و یکى از استاندارانش ، ((حجاج )) بود

که دهها و صدها هزار نفر مسلمان را کشت ،

خودش مى گفت :

من قبل از سلطنت از کشتن مورچه اى مضایقه داشتم

ولى اکنون حجاج براى من نوشته که صدها نفر را کشته ام ،

ولى این خبر در من هیچ اثر نمى کند،

و روزى یکى از دانشمندان زمان (بنام زهرى ) به او گفت :

شنیده ام شراب مى نوشى گفت :

((آرى ، خون مردم را نیز مى نوشم )).

نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۴
محمد یونسی

صلوات
سهل بن حنیف از مسلمانان مخلص و از یاران با شهامت پیامبر (ص ) و على (ع ) بود،

و در همه جنگهاى رسول خدا (ص ) شرکتى فعال داشت ،

سیرت نیک و صورت زیباى او زبانزد مردم بود

و براستى یک شاگرد راستین مکتب نوپاى اسلام بود.
نقل مى کنند:

وى در یکى از جنگهاى ، همراه پیامبر (ص ) بود،

به نهر آبى رسید، بدن خود را در آن نهر شستشو داد،

چون از نظر جسمى ، زیبا و قامتى همچون ((سرو)) داشت.

یکى از انصار به آنجا آمد، با دیدن او،

از زیبایى آفرینش در شگفتى فرو رفت ،

و جمله اى که حکایت از این شگفتى مى کند، به زبان آورد.

طولى نکشید (که همین نظر زدن )

باعث بیمارى سهل بن حنیف شد، تب سخت او را فرا گرفت ،

وى را به حضور پیامبر (ص ) آوردند،

پیامبر (ص ) پس از احوالپرسى ،

فرمود:
ما یمنع احدکم اذا راى من أ خیه ما یعجبه فى نفسه او فى ماله فلیبرک علیه ، فان العین حق .
: ((چه مى شود وقتى که در جسم یا مال برادرتان ، چیز جالبى یافتى ((بارک اللّه )) بگوئید؟

زیرا ((چشم زخم )) حق است )).
به این ترتیب ، سفارش نمود که در این گونه موارد،

براى شخص مورد نظر دعا کنند.

منبع : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۵
محمد یونسی

صلوات

قرآن کریم :

اُدْعونى اَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ سوره غافر، آیه ۶۰

بخوانید مرا،

تا پاسخ دهم شما را.
۱امام على علیه‏ السلام :

اَعْلَمُ النّاسِ بِاللّه‏ِ اَکْثَرُهُمْ لَهُ مَسْاَ لَةً ؛

خداشناس ‏ترین مردم،

پر درخواست‏ ترین آنان از خداست .

غرر الحکم ، ح ۳۲۶۰

۲

پیامبر صلى ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله :

یَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلانِ کانا یَعْمَلانِ عَمَلاً واحِدا ، فَیَرى اَحَدُهُما صاحِبَهُفَوْقَهُ ، فَیَقولُ : یا رَبِّ ، بِما اَعْطَیْتَهُ وَ کانَ عَمَلُنا واحِدا ؟فَیَقولُ اللّه‏ُ تَبارَکَ وَ تَعالى : سَاَ لَنى وَ لَمْ تَسْاَ لْنى ؛

دو نفر که هر دو یکسان عمل کرده‏ اند ،

وارد بهشت مى‏ شوند ،

امّا یکى از آن دو ،دیگرى را برتر از خود مى‏ بیند .

مى‏ گوید :

پروردگارا ! چرا او را برترى دادى ،

در حالى که عمل هر دوى ما یکسان بوده است؟

خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى‏ فرماید :

او از من درخواست مى‏ کرد

و تو درخواست نمى‏ کردى.

عدّة الداعى ، ص ۳۶

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۰۰
محمد یونسی

امام زمان

سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود.

مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد.

روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید.


ادامه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۲۶
محمد یونسی
" اصمعى" مى ‏گوید:
" در مکه بودم، شبى بود ماهتابى،
به هنگامى که اطراف خانه خدا طواف مى ‏کردم
صداى زیبا و غم‏ انگیزى گوش مرا نوازش داد
به دنبال صاحب صدا مى ‏گشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش ‏قامتى افتاد
 که آثار نیکى از او نمایان بود،
دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات مى ‏کرد:


یا سیدى و مولاى نامت العیون و غابت النجوم،
و انت ملک حى قیوم، لا تاخذک سنة و لا نوم،
غلقت الملوک ابوابها و اقامت علیها حراسها و حجابها
و قد خلى کل حبیب بحبیبه، و بابک مفتوح للسائلین،
فها انا سائلک ببابک، مذنب فقیر، خاطئى مسکین،
جئتک ارجو رحمتک یا رحیم، و ان تنظر الى بلطفک یا کریم!

" اى بزرگ و اى آقاى من! اى خداى من!
چشم هاى بندگان در خواب فرو رفته،
و ستارگان آسمان یکى بعد از دیگرى سر به افق مغرب گذارده
و از دیده‏ ها پنهان مى ‏گردند، و تو خداوند حى و قیومى،
هرگز خواب سنگین و خفیف‏ دامان کبریایى تو را نمى ‏گیرد.

در این دل شب پادشاهان درهاى قصرهاى خویش را بسته
و حاجیان بر آنها گمارده‏ اند، هر دوستى با دوستش خلوت کرده،
 تنها در خانه ‏اى که براى سائلان گشوده است، در خانه تو است.
هم اکنون به در خانه تو آمده‏ ام، خطاکار و مستمندم،
 آمده ‏ام از تو امید رحمت دارم اى رحیم!،
 آمده‏ ام نظر لطفت را مى ‏طلبم اى کریم!".


سپس به خواندن این اشعار مشغول شد.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۲
محمد یونسی

مردى عابد همیشه با خدا راز و نیاز مى‏ کرد
و فریاد اللّه ‏اللّه داشت.
 روزى شیطان بر او ظاهر شد
و وى را وسوسه کرد و به او گفت:
 اى مرد این همه که تو گفتى اللّه اللّه،
آخر یک مرتبه شد که لبیک بشنوى؟
 اگر در خانه هر کس رفته بودى و این اندازه ناله کرده بودى لااقل یک مرتبه جوابت را داده بود.
این مرد دید ظاهرا حرفى است منطقى.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۱
محمد یونسی
رسول خدا (ص) و رسیدگى به مشکلات مردم

پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- در راهى مى‏ رفت، زن مسلمانى به حضور حضرت آمد و گفت:

یا رسول اللَّه! من همسر شخصى هستم که مانند زن مى ‏باشد و حقوق شوهرى را ادا نمى ‏کند.

حضرت فرمود:

شوهرت را صدا کن تا اینجا بیاید.

زن، شوهرش را صدا کرد و شوهرش آمد.

پیامبر به زن فرمود: «آیا او را دوست دارى؟»

زن گفت: بلى.

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- براى آن دو دعا کرد و پیشانى زن را بر پیشانى مرد چسباند و دعا کرد و فرمود:

«بار پروردگار! میان این دو الفت بینداز و آنها را به همدیگر دوست گردان».

سپس زن گفت:

هیچ یک از کسانى که از قبل مى‏ شناختم و یا از آن پس دیدم، و حتّى پدرم در نظر من محبوب تر از شوهرم نبودند.

پیامبر فرمود:

«گواهى بده که من فرستاده خدا هستم».

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص36

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۴
محمد یونسی


ابن عباس مى‏ گوید:
زنى بچّه‏ اى را خدمت پیامبر آورد و گفت:
یا رسول اللَّه!
 این بچّه دیوانه شده و هنگامى که ناهار یا شام مى‏ خوریم بر سر ما خاک مى ‏پاشد.

حضرت دست مبارکش را به سینه کودک کشید و دعا کرد.
آن کودک هر چه خورده بود استفراغ کرد
و چیز سیاهى از شکمش خارج شد
و در همان حال خوب شد.

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص35
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی


عرب بیابانى که اهل یمن و در حالى که سوار بر شتر سرخ رنگى بود، خدمت پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید. و سلام و تحیّت خود را ابلاغ کرد. مردم گفتند: «این شتر را دزدیده است!». 

حضرت فرمود: بیّنه و شاهدى دارید. گفتند: «آرى یا رسول اللَّه!».

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- به على- علیه السّلام- فرمود: «اى على! اگر بیّنه ای آوردند، حق خدا را از او بگیر» اعرابى اندکى سرش را به زیر انداخت و آرام شد.

 سپس حضرت فرمود: «برخیز، یا اینکه دلیلى بر بی گناهى خود بیاور» در این هنگام، شتر به صدا در آمد و خطاب به پیغمبر- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: قسم به کسى که تو را به حق مبعوث کرده، این شخص مرا ندزدیده است و من مالکى غیر از او ندارم.

 پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «چه گفتى که خدا شتر را براى گفتن بى‏ گناهى تو، به سخن آورد؟».

 عرب گفت: گفتم: «خدایا! نمى‏ شود با تو سخن گفت. و کسى نیست که تو را کمک کند و کسى نیست که در ربوبیت تو شریک باشد. تو پروردگار ما هستى‏ چنان که گفتى، و ما فوق گویندگان مى‏ باشى. از تو مسألت داریم که بر محمّد و آل محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- درود فرستى و بى‏ گناهى مرا آشکار سازى».

 آنگاه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «قسم به خدایى که مرا مبعوث کرده، ملائکه را دیدم که سخن تو را می نوشتند. بدانید هر کس مثل این اعرابى گرفتار شد مانند او دعا کند و بر من زیاد درود بفرستد».

 ((جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص30))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی
تصویر حدیثی : آخر خط
نقل است که داود علیه السّلام عرض کرد:
 خدایا همسایه من در بهشت کیست؟
خداوند به او وحى فرستاد که او «متى» پدر حضرت یونس است.

از خدا اجازه خواست که به دیدارش برود، خداوند اجازه داد و او دست فرزندش سلیمان را گرفت و راهى دیدار او شد.
پس از ورود، دید خانه‏ اش از حصیر ساخته شده، و از خانواده‏ اش متى را طلبید گفتند:
براى کندن هیزم به بیابان رفته، لذا صبر کردند، تا متى بیاید.

دیدند مردى پشته‏ اى از هیزم بر دوش گرفته، وقتى به خانه ‏اش رسید، آن را بر زمین گذاشت و خدا را حمد گفت، و هیزم را در معرض فروش نهاد و گفت:
کیست که این مال حلال را به درهمى حلال از من خریدارى کند؟ مردى پیدا شد و آن را خرید.
داود و سلیمان جلو آمدند و سلام کردند، متى آنها را به خانه دعوت کرد و مقدارى گندم خرید و آسیا کرد و در گودالى از سنگ خمیر نمود.
 سپس خمیر را بر روى آتش گذاشت و نزد مهمانان خود نشست و مشغول صحبت شد، تا به ایشان سخت نگذرد،
وقتى نان پخته شد، آن را با مقدارى نمک و آب جلو مهمان ها گذاشت و خود دو زانو نشست و لقمه ‏اى را با بسم اللَّه در دهان مى‏ گذاشت و پس از بلعیدن آن یک الحمد للَّه رب العالمین مى‏ گفت و همین طور عمل کرد،
تا مقدارى آب نوشید و خدا را سپاس گفت و اظهار داشت:
ستایش از آن تو است اى خدایى که نعمت و سلامتى دادى
و مرا دوست خود گردانیدى
و این همه نعمت را به چه کسى چون من دادى؟
زیرا بدن و گوش و چشم و همه اعضایم را سالم نمودى
و مرا نیرو بخشیدى تا هیزمى را که
زحمتى براى کشت آن نکشیده‏ ام؛
کندم و آن را روزى خود قرار دادم
و کسى را فرستادى تا آن را از من بخرد
 و من از بهاى آن، گندمى را تهیّه کنم که آن را نکاشته‏ ام
و برایش زحمت نکشیده‏ ام
و سنگى را در اختیارم گذاشتى تا گندم را در آن آرد کنم
و آتشى را برافروزم و نان را با آن بپزم و بخورم
و بر طاعت تو خود را تقویت نمایم،
 پس ستایش مخصوص تو است،
سپس بلند بلند گریه کرد،

داود به سلیمان گفت:
 «فرزندم، باید چنین بنده‏ اى در بهشت صاحب مقام باشد،
زیرا بنده‏ اى از ایشان شاکرتر ندیده ‏ام.»

((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏1 ص: 312 تا 31))
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۹
محمد یونسی