بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۲۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است



مرحوم طبرسى در احتجاج از هشام بن حکم، دانشمند معروفى که از شاگردان امام صادق علیه السلام بود مى‏ گوید که:
 
ابن ابى العوجاء، و ابوشاکر دیصانى، و عبدالملک بصرى، و ابن مقفع- که همگى از ملاحده و افراد بى ایمان بودند-
کنار خانه کعبه جمع شده و اعمال حاجیان را به باد مسخره مى‏ گرفتند و بر قرآن طعنه مى ‏زدند.

ابن ابى العوجاء گفت:
بیایید هر کدام از ما یک چهارم قرآن را نقض کنیم
 (و چیزى همانند آن بیاوریم)
و میعاد ما سال آینده در همین جا خواهد بود
 در حالى‏ که تمام قرآن را نقض کرده ‏ایم؛
 زیرا نقض قرآن سبب ابطال نبوّت محمّد صلى الله علیه و آله،
و ابطال نبوّت او ابطال اسلام،
و اثبات حقانیت ادعاى ما است.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۲۰
محمد یونسی
تصویر حدیثی : خودپسندی
وزیرى بود مقتدر و نیرومند که در عصر خود، بیشتر قدرت‏ها را به دست گرفته بود و کسى را یاراى مخالفت با او نبود،
 روزى به مجلسى که جمعى از دانشمندان دینى در آن حضور داشتند وارد شد و رو به آنها کرده گفت
 تا کى شما مى‏ گویید جهان را خدایى است؛
 من هزار دلیل بر نفى این سخن دارم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : سخن نرم
روزى قنبر خدمتگزار على علیه السلام به مجلس یکى از مردان متکبّر و تجاوزکار وارد شد.
در محضرش جمعى نشسته بودند،
 از جمله مرد کوته فکر و کم‏ تشخیص که خود را از شیعیان ثابت‏ قدم على علیه السلام می ‏دانست.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۸
محمد یونسی
تصویر حدیثی : زیرکی
...و آنهایى که نقشه دارند همه را مى‏ خواهند بشکنند،
منتها بتدریج.

نمى‏ دانم این مَثَل پیش شما هست یا نیست که
یکى رفت توى باغش دید
که یک سیدى و یک آخوندى و یک مرد عامى
 دارند دزدى می کنند.
 رفت آنجا و گفت که خوب این آقا سید است و اولاد پیغمبر.
 بسیار خوب، این آقا از علماست و پایش روى چشم ما.
 اما تو مردیکه چه مى ‏گویى؟
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۷
محمد یونسی


روزی اشعب از کوچه ای می گذشت ،
 جمعی کودک را دید که بازی می کنند .
 به آنها گفت :
 چرا اینجا ایستاده اید ؟
 مگر نمی دانید که در فلان چهار راه شهر
 یک خروار سیب سرخ و سفید آورده
 و در بین مردم قسمت می کنند !
 کودکان از شنیدن این سخن
 بازی خود را رها کردند
و شروع به دویدن کردند .
 خود اشعب هم به طمع افتاد
 و به دنبال آنها حرکت کرد .
 به او گفتند : خبرت دروغ بود .
 برای چه می دوی ؟
 گفت دویدن اطفال مرا به طمع انداخت
 که مبادا این خبر درست باشد
و من محروم بمانم !


(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۷
محمد یونسی
تصویر حدیثی : توکل کردن بر خدا
حضرت امیر علیه السّلام می فرماید:
مردی نزد رسول خدا ص آمد و گفت:
یا رسول الله مرا به عملی راهنمایی کنید،
به عملی که به سبب آن:
1-خدا مرا دوست بدارد.
        2-مردم مرا دوست بدارند. 
     3-دارائیم فراوان شود.
4-بدنم سالم بماند.    
5-عمرم طولانی شود.
6-خدا مرا با تو محشور کند.

رسول خدا ص فرمودند:
 این 6 حاجت
 6 خصلت می خواهد:
1-اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد
 از او بترس و از گناه پرهیز کن.

2-اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند
به آن ها خوبی و نیکی کن
و به آنچه در دست آن هاست طمع نکن
و چشم نینداز.

3-اگر می خواهی دارائیت فراوان شود
 زکوة بده.

4-اگر می خواهی بدنت سالم بماند
فراوان صدقه بده.

5-و اگر می خواهی عمرت طولانی شود
 صله رحم کن
« دید و بازدید خویشان».

6-و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور کند
سجده را برای خدا طولانی کن.


(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۶
محمد یونسی
تصویر حدیثی : مخالفت با نفس
علّامه (طباطبایی):
 داستانى عجیب در تبریز در زمان طفولیّت ما صورت گرفت:


درویشى بود در تبریز که پیوسته با تبرزین حرکت مى‏ کرد؛
مرد لاغر اندام گندم‏ گون و چهره جذّابى داشت؛
 بنام بیدار علىّ؛
و عیالى داشت و از او یک پسر آورده بود
 که اسم او را نیز بیدار علىّ گذارده بود.


این درویش پیوسته در مجالس و محافل روضه و خطابه حاضر مى‏ شد و دم در رو به مردم مى‏ ایستاد و طبرزین خود را بلند نموده و مى‏ گفت:
بیدار علىّ باش؛
و من خودم کرارا و مرارا در مجالس او را دیده بودم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵
محمد یونسی

ابو بصیر روایت مى‏ کند که:

روزى به امام باقر گفتم: آیا شما ذریّه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- هستید؟

فرمود: آرى.

گفتم:

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- وارث همه انبیا بوده است؟

فرمود:

آرى، وارث همه علوم آنها بوده است.

پرسید:

آیا شما نیز تمام علوم رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- را به ارث برده ‏اید؟

فرمود: آرى.

گفتم:

شما مى‏ توانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد و مبتلا به مرض پیسى را معالجه نمایید؟

و به آنچه مردم مى‏خورند و در خانه‏ هایشان ذخیره مى‏ کنند خبر دهید؟

فرمود: آرى، به اذن خدا.

سپس فرمود:

اى ابا محمّد! پیش بیا. نزدیکش رفتم.

پس آن حضرت دست به چهره و دیده من مالید.

ناگاه من دشت، کوه، آسمان و زمین را دیدم.

سپس بار دیگر دست بر صورت من کشید و به حالت اول برگشتم (مثل گذشته نابینا شدم).

آنگاه فرمود:

مى‏ خواهى که این چنین باشى و در روز قیامت چون مردم، حساب تو با خدا باشد، یا آنکه نابینا باشى و بى‏ حساب به بهشت بروى؟

گفتم:

مى ‏خواهم مثل اول باشم؛ زیرا بهشت را بیشتر دوست می دارم‏.

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص214

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵
محمد یونسی
رسول خدا (ص) و رسیدگى به مشکلات مردم

پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- در راهى مى‏ رفت، زن مسلمانى به حضور حضرت آمد و گفت:

یا رسول اللَّه! من همسر شخصى هستم که مانند زن مى ‏باشد و حقوق شوهرى را ادا نمى ‏کند.

حضرت فرمود:

شوهرت را صدا کن تا اینجا بیاید.

زن، شوهرش را صدا کرد و شوهرش آمد.

پیامبر به زن فرمود: «آیا او را دوست دارى؟»

زن گفت: بلى.

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- براى آن دو دعا کرد و پیشانى زن را بر پیشانى مرد چسباند و دعا کرد و فرمود:

«بار پروردگار! میان این دو الفت بینداز و آنها را به همدیگر دوست گردان».

سپس زن گفت:

هیچ یک از کسانى که از قبل مى‏ شناختم و یا از آن پس دیدم، و حتّى پدرم در نظر من محبوب تر از شوهرم نبودند.

پیامبر فرمود:

«گواهى بده که من فرستاده خدا هستم».

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص36

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۴
محمد یونسی


ابن عباس مى‏ گوید:
زنى بچّه‏ اى را خدمت پیامبر آورد و گفت:
یا رسول اللَّه!
 این بچّه دیوانه شده و هنگامى که ناهار یا شام مى‏ خوریم بر سر ما خاک مى ‏پاشد.

حضرت دست مبارکش را به سینه کودک کشید و دعا کرد.
آن کودک هر چه خورده بود استفراغ کرد
و چیز سیاهى از شکمش خارج شد
و در همان حال خوب شد.

جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص35
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی


عرب بیابانى که اهل یمن و در حالى که سوار بر شتر سرخ رنگى بود، خدمت پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- رسید. و سلام و تحیّت خود را ابلاغ کرد. مردم گفتند: «این شتر را دزدیده است!». 

حضرت فرمود: بیّنه و شاهدى دارید. گفتند: «آرى یا رسول اللَّه!».

رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- به على- علیه السّلام- فرمود: «اى على! اگر بیّنه ای آوردند، حق خدا را از او بگیر» اعرابى اندکى سرش را به زیر انداخت و آرام شد.

 سپس حضرت فرمود: «برخیز، یا اینکه دلیلى بر بی گناهى خود بیاور» در این هنگام، شتر به صدا در آمد و خطاب به پیغمبر- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: قسم به کسى که تو را به حق مبعوث کرده، این شخص مرا ندزدیده است و من مالکى غیر از او ندارم.

 پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «چه گفتى که خدا شتر را براى گفتن بى‏ گناهى تو، به سخن آورد؟».

 عرب گفت: گفتم: «خدایا! نمى‏ شود با تو سخن گفت. و کسى نیست که تو را کمک کند و کسى نیست که در ربوبیت تو شریک باشد. تو پروردگار ما هستى‏ چنان که گفتى، و ما فوق گویندگان مى‏ باشى. از تو مسألت داریم که بر محمّد و آل محمّد- صلّى اللَّه علیه و آله- درود فرستى و بى‏ گناهى مرا آشکار سازى».

 آنگاه رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود: «قسم به خدایى که مرا مبعوث کرده، ملائکه را دیدم که سخن تو را می نوشتند. بدانید هر کس مثل این اعرابى گرفتار شد مانند او دعا کند و بر من زیاد درود بفرستد».

 ((جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام ؛ ص30))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۳
محمد یونسی

http://www.saelin18.com/wp-content/uploads/2013/06/M-184.jpg
مرحوم محدّث قمّى صاحب تألیفات نافعه مانند «سفینة البحار» و «الکُنى و الالقاب»و غیرها که در ورع و تقوى و صدق ایشان بین قاطبه اهل علم، ایرادى نبوده است؛
 افراد موثّقى از خود او بدون واسطه نقل کردند که او می گفت:

 روزى در وادى السّلام نجف أشرف براى زیارت اهل قبور و ارواح مؤمنین رفته بودم.

در این میان از ناحیه دور نسبت بجائى که من بودم ناگهان صداى شترى که می خواهند او را داغ کنند بلند شد، و صیحه مى‏ کشید و ناله می کرد؛

بطورى که گوئى تمام زمین وادى السّلام از صداى نعره او متزلزل و مرتعش بود.

من با سرعت براى استخلاص آن شتر بدان سمت رفتم.

چون نزدیک شدم دیدم شتر نیست، بلکه جنازه ‏اى را براى دفن آورده ‏اند و این نعره از این جنازه بلند است؛

و آن افرادى که متصدّى دفن او بودند أبداً اطّلاعى نداشته و با کمال خونسردى و آرامش مشغول کار خود بودند.

مسلّماً این جنازه از مرد متعدّى و ظالمى بوده است که در اوّلین وهله از ارتحال به چنین عقوبتى دچار شده است،

یعنى قبل از دفن و عذاب قبر، از دیدن صور برزخیّه، وحشتناک گردیده و فریاد برآورده است.

معاد شناسى ؛ ج‏1 ؛ ص:140 و 141

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۲
محمد یونسی
تصویر حدیثی : قیمت انسانمنصور دوانیقی از عبدالرحمن خواست که وی را موعظه کند، عبدالرحمن گفت:
 روزگار برای تو موعظه است!
منصور گفت چگونه؟
عبدالرحمن گفت:
 عمربن عبدالعزیز وقتی درگذشت، پانزده پسر داشت
 و فقط هفده دینار از خود باقی گذاشت
که پنج دینار آن نیز خرج کفن و دفنش شد
و هشام بن عبدالملک نیز وقتی مرد پانزده پسر داشت
و به هر پسرش یک میلیون دینار ارثیه رسید!
 کمی بعد از فوت هشام،
روزی یکی از پسران عمربن عبدالعزیز را دیدم با صد اسب
و مقدار زیادی خواربار که در راه خدا به عنوان حقوق فقرا انفاق می کرد
و در همان حال،
یکی از فرزندان هشام را دیدم که گدایی می کرد
و از مردم صدقه می گرفت.   

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۲
محمد یونسی
گویند روزى هارون الرّشید به خاصّان و ندیمان خود گفت:
من دوست دارم شخصى که خدمت رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم مشرّف شده و از آن حضرت حدیثى شنیده است زیارت کنم تا بلاواسطه از آن حضرت آن حدیث را براى من نقل کند.
 چون خلافت هارون در سنه یکصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با این مدّت طولانى یا کسى از زمان پیغمبر باقى نمانده، یا اگر باقى مانده باشد در نهایت ندرت خواهد شد.
 ملازمان هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصى بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحّص نمودند، هیچکس را نیافتند به جز پیرمرد عجوزى که قواى طبیعى خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف کانون و بنیاد هستى او را در هم شکسته بود و جز نفس و یک مشت استخوانى باقى نمانده بود.

او را در زنبیلى گذارده و با نهایت درجه مراقبت و احتیاط به دربار هارون وارد کردند و یکسره به نزد او بردند.

هارون بسیار مسرور و شاد گشت که به منظور خود رسیده و کسى که رسول خدا را زیارت کرده است و از او سخنى شنیده، دیده است.

گفت: اى پیرمرد! خودت پیغمبر اکرم را دیده‏ اى؟ عرض کرد: بلى.

هارون گفت: کى دیده‏ اى؟

عرض کرد: در سنّ طفولیّت بودم، روزى پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم آورد.

و من دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود.

هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول الله سخنى شنیدى یا نه؟

عرض کرد: بلى، آن روز از رسول خدا این سخن را شنیدم که مى‏ فرمود:

یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ«فرزند آدم پیر مى ‏شود و هر چه بسوى پیرى مى ‏رود به موازات‏ آن، دو صفت در او جوان مى‏ گردد: یکى حرص و دیگرى آرزوى دراز.»

هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتى را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا شنیده است؛ دستور داد یک کیسه زر بعنوان عطا و جائزه به پیر عجوز دادند و او را بیرون بردند.

همین که خواستند او را از صحن دربار به بیرون ببرند، پیرمرد ناله ضعیف خود را بلند کرد که مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنى دارم.

گفتند: نمى‏ شود.

گفت: چاره‏ اى نیست، باید سؤالى از هارون بنمایم و سپس خارج شوم!

زنبیل حامل پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند.

هارون گفت: چه خبر است؟ پیرمرد عرض کرد: سؤالى دارم. هارون گفت: بگو. پیرمرد گفت: حضرت سلطان!

بفرمائید این عطائى که امروز به من عنایت کردید فقط عطاى امسال است یا هر ساله عنایت خواهید فرمود؟

هارون الرّشید صداى خنده‏ اش بلند شد و از روى تعجّب گفت:

صَدَقَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ!

«راست فرمود رسول خدا که هر چه فرزند آدم رو به پیرى و فرسودگى رود دو صفت حرص و آرزوى دراز در او جوان مى‏گردد!»

این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمى‏ بردم که تا درِ دربار زنده بماند، حال مى‏ گوید:

آیا این عطا اختصاص به این سال دارد یا هر ساله خواهد بود.

حرص ازدیاد اموال و آرزوى طویل او را بدین‏ سرحدّ آورده که باز هم براى خود عمرى پیش بینى مى‏ کند و در صدد اخذ عطاى دیگرى است.

معاد شناسى، ج‏1، ص:27 تا 30

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۱
محمد یونسی