بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۴۴۷ مطلب توسط «محمد یونسی» ثبت شده است

فاطمه
طرح شبهه :

مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرج) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می دانستند.

افزون بر همه اینها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا کنند. در صورتی که این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم چه شد که بنی هاشم، سیلی خوردن دختر رسول خدا و آتش گرفتن در خانه، کشته شدن محسن شش ماه و... را ببینید؛ ولی به یک باره لب فرو بسته و کوچکترین اعتراضی ننمایند؟

آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟
نقد و بررسی:

در ابتدا باید گفت که این مطلب تنها نوعی استبعاد است؛ نه دلیل؛ زیرا روایاتی که دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا و امیر مؤمنان می کند، در کتب اهل سنت ( نه کتب شیعه) و با سند صحیح نقل شده است. بنابر این، این کلمات بیشتر کلماتی خطابی و بازی با احساسات است و نه بحث منطقی.
نقش قبیله اسلم در تحکیم حکومت ابوبکر:


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۷
محمد یونسی

فاطمه

در روایات آمده است که «اگر علی ـ علیه السّلام ـ نبود برای حضرت فاطمه (س) همتایی پیدا نمی شد» و همچنین در مورد حضرت زهرا (س) نیز ذکر شده است که «اگر زهرا (س) نبود همتایی برای علی ـ علیه السّلام ـ پیدا نمی شد» سؤال این است که چرا حضرت علی ـ علیه السّلام ـ بعد از حضرت زهرا (س) ازدواج دیگری کردند؟ آیا روایت اشکال دارد یا اینکه دلیل دیگری دارد؟
ازدواج حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با حضرت زهرا (س) ازدواجی بی نظیر است و این بی نظیری از جنبه های مختلف است از جمله:
1. ازدواج آنان به امر خدا بوده و از آسمان نازل شده است[1].
2. هر دو معصوم بوده اند چرا که آنان جزء اهل بیت پیامبرند و آیة تطهیر[2] در شأن ایشان نازل شده و عصمت آن خاندان پاک را به تمام جهانیان اعلام کرده است.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۱
محمد یونسی

شهادت حضرت فاطمه(س)
طرح شبهه:

می گویند فاطمه را شبانه دفن کرده اند، خوب این به خاطر وصیت حضرت فاطمه به اسماء بنت عمیس خانم حضرت ابوبکر بود که نمی خواست اندازه جسدش را نامحرم ببیند.


نقد و بررسی:



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۲۸
محمد یونسی

شیطان
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری چنین می گوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ

به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم

یک شب شیطان را در خواب دیدم که

بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت .

از شیطان پرسیدم :

این بندها برای چیست ؟

پاسخ داد:

اینها را به گردن مردم می افکنم

و آنها را به سوی خویش می کشانم

و به دام می اندازم .

روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را

به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم

و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که

منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم

ولی افسوس که علی رغم تلاش های زیادم

شیخ از قید رها شد و رفت .

وقتی از خواب بیدار شدم

در تعبیر آن به فکر فرو رفتم .

پیش خود گفتم :

خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم .

از این رو به حضور معظم له مشرّف شده

و ماجرای خواب خود را تعریف کردم .

شیخ فرمود:

آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد

ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم .

از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم

و اتّفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه می کردم .

با خود گفتم :

یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است

و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است .*

آنرا به عنوان قرض برمی دارم

و انشاءاللّه بعداً ادا می کنم .

یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم .

همین که خواستم

جنس مورد احتیاج را خریداری کنم

با خود گفتم :

از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟

در همین اندیشه و تردید بودم که

ناگهان تصمیم قطعی گرفته

و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم

و به منزل بازگشتم

و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

داستانهایی از علما/علیرضا حاتمی

*(در وصفش نقل شده بیشترین وجوهات را ایشان را دریافت می کرده و به عنوان عالم تراز اول عصر خویش معروف و مشهور بود.)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۳
محمد یونسی

نماز
آیه اللّه محمّد هادی معرفت از فضلاء حوزه علمیّه قم
 از دورانی که امام در عتبات تبعید بودند چنین می گوید:
 یک دفعه در محضر امام خمینی رحمه الله علیه

نشسته بودیم .
 عدّه ای از ایران آمده بودند

و برای ایشان سهم امام آورده بودند.
 پول زیادی بود.
 در همان جلسه می خواستند

پول را به خدمت ایشان بدهند.
 آنها به امام گفتند:

ادامه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۳۹
محمد یونسی

نماز

سیّد محسن جبل عاملی

از علمای بزرگ شیعه

و نواده برادر مرحوم آقا سیّد جواد

صاحب مفتاح الکرامه است .

ایشان در دمشق مدرسه ای تاسیس کرده اند که

دانش آموزان شیعه

در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصیل می کنند.

حاج سیّد احمد مصطفوی که یک از تجّار قم است

گفت:

من از خود سیّد محسن امین شنیدم که

می گفت:

یکی از تربیت یافتگان مدرسه ما

برای تحصیل علم به آمریکا مسافرت کرد،

از آنجا کاغذی برای من نوشت به این مضمون :

چند روز پیش شاگردان مدرسه ما را امتحان می کردند،

من هم برای امتحان رفتم .

مدتی نشستم تا نوبت به من رسید.

بسیار طول کشید تا این که وقت دیر شد،

دیدم اگر بنشینم نماز فوت می شود.

از جا حرکت کردم که بروم نماز بخوانم ،

آنهایی که در آنجا بودند پرسیدند کجا می روی ،

چیزی نمانده که نوبت تو برسد.

گفتم من یک تکلیف دینی دارم ،

وقتش می گذرد.

گفتند امتحان هم وقتش می گذرد،

اگر این جلسه برگزار شود،

دیگر جلسه ای تشکیل نخواهند داد

و برای خاطر تو

هرگز هیئت ممتحنه جلسه خصوصی تشکیل نمی دهند. گفتم هر چه بادا باد !

من از تکلیف دینی خود صرف نظر نمی کنم .

بالاخره رفتم .

از قضا هیئت ممتحنه متوجه شده بودند که

من به اندازه اداء یک وظیفه دینی غیبت نموده ام ،

انصاف داده و اظهار کرده بودند که

چون این شخص در وظیفه خود جدی است ،

روا نیست او را معطّل بگذاریم ،

برای قدردانی از این که عمل به وظیفه نموده

باید جلسه ای خصوصی برایش تشکیل دهیم .

این بود که جلسه دیگری تشکیل دادند،

من حاضر شدم و امتحان دادم .

آقای سیّد محسن امین پس از نقل داستان فرمود:

من در مدرسه چنین شاگردانی تربیت کرده ام

که اگر به دریا بیفتند دامنشان تر نمی شود.

چهل داستان درباره نماز و نمازگزار/یدالله بهتاش

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۲۷
محمد یونسی

دعای فرج
«مردی گرد کعبه طواف می کرد و می گفت:

«اللّهم اَصْلِحْ اِخْوانی؛

الهی! تو برادران مرا نیک گردان و آنان را اصلاح فرما.»

به او گفتند:

حال که به این مکان شریف رسیده ای،

چرا خود را دعا نمی کنی؟

گفت: مرا یارانی است.

اگر ایشان را در صلاح یابم،

من به صلاح ایشان اصلاح شوم

و اگر به فسادشان یابم،

من به فساد ایشان مفسد شوم».

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۱
محمد یونسی

رفاقت
حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مردى از کفار اهل کتاب (ذمى ) در راه رفیق امیرالمؤ منین علیه السلام گردید ایشان را نمى شناخت .

پرسید کجا مى روى ؟

حضرت فرمود: به کوفه ،

هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند

ذمى خواست از راه دیگر برود

حضرت مقدارى او را همراهى نمود.

ذمى عرض ‍ کرد شما که خیال کوفه داشتید؟

براى چه از این راه می آئید؟

مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟

فرمود: مى دانم

ولى دستور پیغمبر ما است

که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ،

به اینست که رفیق خود را

مقدارى همراهى و مشایعت کنند.

من از این جهت با تو آمدم .

مرد ذمى گفت :

شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند

کسانیکه پیروى این دین را نموده اند

من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .
از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام

به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت

و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد.

(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: ج16 بحارالانوار ص 44).

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۹
محمد یونسی

قناعت
ابو وائل گفت در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتیم .

هنگام غذا سلمان گفت

اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله از تکلف رنج و زحمت انداختن خود)

نهى نکرده بود براى شما چیزى تهیه مى کردم ،

پس از آن مقدارى نان و نمک آورد.

ابوذر گفت :

اگر با این نمک نعنا همراه مى شد خیلى بهتر بود.

سلمان آفتابه ى خود را به گرو گذاشت

و مقدارى نعنا تهیه نمود.

پس از آنکه خوردیم،

ابوذر گفت :

(الحمدلله الذى قنعنا)

سپاس مر خدائى را است که ما را قانع ساخت .

سلمان گفت :

اگر قانع بودید آفتابه من بگرو نمى رفت.


(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: کشکول بحرانى ج 2 ص 137 )

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۴
محمد یونسی
قناعت
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل مسجد شد

به شخصى فرمود:

استر مرا بگیر نگهدار تا من برگردم

همینکه آن جناب وارد مسجد شد

مرد لجام استر را برداشته و رفت .
 على علیه السلام پس از پایان دادن کار خود بیرون آمد

دو درهم در دست داشت ، مى خواست به آن مرد بدهد،

دید استر ایستاده و لجام بر سر او نیست ،

دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خریدارى کند.
 غلام در بازار همان شخص را دید که

لجام را به دو درهم فروخته بود.

آنرا خرید و خدمت حضرت آورد.
على (ع ) فرمود:

بنده بواسطه عجله و ترک صبر،

روزى خود را حرام مى کند

و بیشتر از آنچه مقدر شده به او نخواهد رسید.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: زهرالربیع

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۰
محمد یونسی

شهید همت
روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله

با عده اى در مسجد نشسته به صحبت مشغول بودند.
 کنیزکى از انصار وارد شد،

از پشت سر نزدیک گردیده

جامه آن جناب را بطور پنهانى گرفت.
 پیغمبر صلى الله علیه و آله

آن بزرگ رهبر اخلاقى جهان برخاست ،

گمان کرد با او کارى دارد.
 بعد از برخاستن کنیز چیزى نگفت

آن جناب نیز به او حرفى نزد، در جاى خود نشست .
 براى مرتبه دوم جامه ایشان را گرفت

ولى چیزى نگفت

و همچنین تا مرتبه چهارم

پیغمبر صلى الله علیه و آله برخاست

کنیز از پشت سر

مقدارى پارچه جامه حضرت را پاره کرده رفت .
مردم اعتراض کردند که این چه کار بود کردى؟

چهار بار پیغمبر صلى الله علیه و آله را بلند نمودى

و چیزى نگفتى خواسته تو چه بود؟
 گفت :

در خانه ما مریضى است مرا فرستادند

که تکه اى از جامه پیغمبر صلى الله علیه و آله را جدا کنم

به عنوان تبرک همراه او بنمایند

تا شفا یابد

تا مرتبه سوم که مى خواستم

کار خود را انجام دهم آن جناب گمان مى کرد

من کارى دارم ،

از طرفى حیا مى کردم

تقاضاى مقدارى از جامه ایشان را بنمایم

بالاخره در مرتبه چهارم

پاره اى از جامه را چنانچه مشاهده کردید بریدم.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از:بحار جزء 16 ص 264 نقل از کافى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۲
محمد یونسی
حدیث

...در  بحار در احوال حضرت امام حسن علیه السلام نقل مى کند

که روزى ایشان از راهى سواره مى گذشتند،

مردى شامى با آنجناب مصادف گردید

شروع به لعنت و ناسزا گفتن نسبت به حضرت نمود

ایشان هیچ نگفتند

تا اینکه شامى هر چه خواست گفت

آنگاه پیش رفته با تبسم به او فرمود

گمان مى کنم اشتباه کرده اى .
اگر اجازه دهى ترا راضى مى کنم ،

چنانچه چیزى بخواهى به تو خواهم داد،

اگر راه را گم کرده اى من نشانت دهم ،

اگر احتیاج ببار بردارى

من اسباب و بار ترا بوسیله اى به منزل مى رسانم ،

اگر گرسنه اى ترا سیر کنم ،

اگر احتیاج به لباس دارى ترا مى پوشانم ،

اگر فقیرى بى نیازت کنم ،

اگر فرارى هستى ترا پناه مى دهم ،

هر آینه حاجتى داشته باشى برمى آورم

چنانچه اسباب و همسفران خود را به خانه ما بیاورى

برایت بهتر است

زیرا ما مهمانخانه اى وسیع و وسائل پذیرائى از هر جهت در اختیار داریم .
مرد شامى از شنیدن این سخنان در گریه شده

گفت ((اشهد انک خلیفة الله فى ارضه ))

گواهى مى دهم که تو خلیفه خدا در روى زمینى ،

تو و پدرت ناپسندترین مردم در نزد من بودید،

اینک محبوبترین خلق در نظرم شدید،

آنچه به همراه خویش در مسافرت آورده بود

به خانه آن حضرت منتقل کرد،

میهمان ایشان شد

تا موقعیکه از آن جا خارج گردید

و اعتقاد به ولایت حضرت پیدا کرد.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از:بحار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۱
محمد یونسی

جمکران

روزى حجاج بن یوسف ثقفى در بازار گردش مى کرد، شیرفروشى را مشاهده کرد،

با خود صحبت مى کند در گوشه اى ایستاد

و به گفته هایش ‍ گوش داد.

مى گفت این شیر را مى فروشم

درآمدش فلان قدر خواهد شد

استفاده ى آنرا با درآمدهاى آینده رویهم مى گذارم

تا به قیمت گوسفندى برسد

یک میش تهیه مى کنم

هم از شیرش بهره مى برم

و بقیه ى درآمد آن سرمایه ى تازه اى مى شود

بالاخره با یک حساب دقیق به اینجا رسید که

پس ‍ از چند سال دیگر سرمایه دارى خواهم شد

مقدار زیادى گاو و گوسفند خواهم داشت .

آنگاه دختر حجاج بن یوسف را خواستگارى مى کنم ،

پس از ازدواج با او شخص با اهمیتى مى شوم

اگر روزى دختر حجاج از اطاعتم سرپیچى کند

با همین لگد چنان مى زنم که دنده هایش خورد شود، همینکه پایش را بلند کرد

به ظرف شیر خورده به زمین ریخت .
حجاج جلو آمد

به دو نفر از همراهانش دستور داد

او را بخوابانند

و صد تازیانه جانانه بر پیکرش بزنند،

شیرفروش از ریختن شیرها که سرمایه کاخ آرزویش بود

خاطرى افسرده داشت

از حجاج پرسید

براى چه مرا بى تقصیر مى زنید؟

حجاج گفت:

مگر نه این بود که اگر دختر مرا مى گرفتى

چنان لگد مى زدى که پهلویش بشکند

اینک به کیفر آن لگد باید صد تازیانه بخورى .

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۳۲
محمد یونسی

دنیا
بهلول وارد قصر هارون شد.

مسند مخصوص او را خالى دید بر روى آن نشست.

پاسبانان قصر وقتى بهلول را در محل مخصوص هارون دیدند

با شلاق و تازیانه او را از آن مکان بیرون کردند.

هارون از اندرون خارج شد،

بهلول را دید در گوشه اى نشسته و گریه مى کند.

از خدمتکاران علت گریه او را پرسید.

گفتند چون در مسند شما گستاخانه نشسته بود

ما او را آزردیم هارون آنها را توبیخ و ملامت کرد

بهلول را نیز تسلى داد.

بهلول گفت من به حال تو گریه مى کنم

نه بواسطه خودم .

زیرا با همین چند دقیقه که در جایگاه و مسند تو نشستم

این طور مرا آزردند

بر تو چه خواهد گذشت که

سالها بر این مسند ظلم نشسته اى

و تکیه بر این دستگاه ستم کرده اى

و از عواقب هولناک آن نمى ترسى ؟!


داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۱
محمد یونسی