بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۳۷ مطلب با موضوع «تصاویر :: تصویر نوشته مذهبی» ثبت شده است




یکی از اموری که امام حسین(علیه السلام) در اوج بحران شب و روز عاشورا به آن پناه برد و از آن بهره جست،
«استغفار» بود:
«لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ کِتَابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ.»[1]
در شب عاشورا کربلا حال و هوای عجیبی داشت.
 جمعی در رکوع‌های طولانی با خدا راز و نیاز می‌کردند
و گروهی در سجده‌های طولانی «ظَلَمتُ نفسی» می‌گفتند
و از خداوند طلب استغفار می‌نمودند،
و دسته‌ای نیز ناله «الهی العفو، الهی العفو» داشتند.
و بیش از همه حضرت اباعبدالله (علیه السلام) با پروردگارش مناجات داشت
و صدای «الهی العفو» او فضای کربلا را پُر کرده بود.

1.
عامل تقویت انسان

ادامه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۹:۴۹
محمد یونسی

دروغ مصلحت انگیز     
در یکى از جنگها،

عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند.

شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند.
 اسیر که از زندگى ناامید شده بود،

خشمگین شد

و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد

که گفته اند:
«هر که دست از جان بشوید،

هر چه در دل دارد بگوید.»
وقت ضرورت چو نماند گریز  

دست بگیرد سر شمشیر تیز

شاه از وزیران حاضر پرسید:

 «این اسیر چه مى گوید؟»

 یکى از وزیران پاک نهاد گفت:

این آیه را مى خواند:
 «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس»

(آل عمران/ 431)؛
 پرهیزکاران آنان هستند که هنگام خشم،

خشم خود را فرو برند

و لغزش مردم را عفو کنند

و آنها را ببخشند.
 شاه با شنیدن این آیه،

به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید،
ولى یکى از وزیرانى که مخالف او بود

(و سرشتى ناپاک داشت)

نزد شاه گفت:
«نباید دولتمردانى چون ما نزد تو سخن دروغ بگویند.
آن اسیر به شاه دشنام داد

و او را به باد سرزنش و بدگویى گرفت.
شاه از سخن آن وزیر زشتخوى خشمگین شد

و گفت:
دروغ آن وزیر براى من

پسندیده تر از راستگویى تو بود،
 زیرا دروغ او از روى مصلحت بود،

و تو از باطن پلیدت برخاست.
 چنانکه خردمندان گفته اند:
«دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز»

منبع: 

نشریه تربیتى اخلاقى خلق، شماره‏3، ص: 60

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۸
محمد یونسی
حجاب

آورده اند که نابینایی مادرزاد بود

در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ،

نام وی عبدالله ام مکتوم .

روزی به در خانه رسول صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آواز داد.

رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : در، آی .

فاطمه علیها السلام برخاست و در خانه شد تا وی برون رفت .

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سبیل امتحان گفت :

ای فاطمه ! وی ترا نمی دید.

گفت : ای ! پدر بزرگوار!

اگر وی مرا نمی دید، من وی را می دیدم .

چنانکه حق تعالی مردان را نهی کرده است

در نامحرم نگاه کردن و گفته است :

قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ؛

زنان را نیز نهی کرده است و گفته که :

قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن .

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

حمد خدای را که مردان و زنان ما را جمله عالم و دانا گردانیده است.

داستان عارفان/کاظم مقدم

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۶
محمد یونسی

پدر و مادر

آیت اللَّه سید احمد زنجانى مى‏ نویسد:

مردى در حضور یکى از علما از برادرش شکایت کرد.

که او با من در مخارج مادرمان شرکت نمى‏ کند.

ایشان شخصى را مأمور کرد که در میان آنان اصلاح کند.
آن شخص گفت:

من برادرش را خواستم

و با او در این مورد صحبت کردم و به او گفتم:

چرا در هزینه پرستارى از مادرتان

به برادرت مساعدت نمى‏ کنى؟

گفت:

آقا به من مربوط نیست،

زیرا ما با همدیگر قرارداد بسته ‏ایم

و من هم طبق آن قرارداد عمل مى‏ کنم.

پرسیدم: چطور؟

او گفت:

ما قرار گذاشته بودیم که پدر و مادرمان را تقسیم کنیم

به این ترتیب که خرج پرستارى از پدر با من باشد

و مخارج مادر با او.

خوشبختانه شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد!

اکنون طبق قرار خرج مادر به من مربوط نمى ‏شود.

من همین که این سخن را شنیدم

(شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد)

از بى مهرى آن شخص متعجب شدم

و گفتم

مگر مال قسمت کرده ‏اید

که طبق قرار عقد لازم و خیار ساقط گردد؟!
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۴۳
محمد یونسی

پدر و مادر

شخصى

خدمت امام جواد علیه السلام

نامه نوشت که

پدر من ناصبى است

و از منحرفان مى ‏باشد

و گاهى با من

به شدت و تندى رفتار مى‏ کند،

آیا افشاگرى کنم یا با او مدارا نمایم؟

حضرت در جواب نامه او نوشت:

آنچه از پدرت نوشته بودى فهمیدم

و تو را از دعا فراموش نمى‏ کنم

و مدارا براى تو بهتر است از افشاگرى

و بدان که با سختى آسانى است

و سرانجام نیک براى پرهیزکاران است.
« بحارالانوار 50/ 55»
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۲
محمد یونسی

پدر و مادر
آقاى جمى

امام جمعه سابق آبادان نقل مى‏ کردند

یکى از مسؤولان مملکتى

به همراه پدرش

براى انجام بعضى از کارهاى جارى

به خدمت امام قدس سره رسید،

وقتى که مى‏ خواستند به خدمت امام برسند،

ایشان زودتر از پدرش وارد بیت شد

در حالى که امام ناظر ورود آنان بود.

او پس از تشرف به خدمت امام،

پدرش را معرفى کرد.

امام نگاهى به او کردند و فرمودند:

اگر پدر شماست؛

پس چرا جلوتر از او وارد شدى؟
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۱
محمد یونسی

شیطان
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری چنین می گوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ

به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم

یک شب شیطان را در خواب دیدم که

بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت .

از شیطان پرسیدم :

این بندها برای چیست ؟

پاسخ داد:

اینها را به گردن مردم می افکنم

و آنها را به سوی خویش می کشانم

و به دام می اندازم .

روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را

به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم

و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که

منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم

ولی افسوس که علی رغم تلاش های زیادم

شیخ از قید رها شد و رفت .

وقتی از خواب بیدار شدم

در تعبیر آن به فکر فرو رفتم .

پیش خود گفتم :

خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم .

از این رو به حضور معظم له مشرّف شده

و ماجرای خواب خود را تعریف کردم .

شیخ فرمود:

آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد

ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم .

از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم

و اتّفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه می کردم .

با خود گفتم :

یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است

و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است .*

آنرا به عنوان قرض برمی دارم

و انشاءاللّه بعداً ادا می کنم .

یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم .

همین که خواستم

جنس مورد احتیاج را خریداری کنم

با خود گفتم :

از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟

در همین اندیشه و تردید بودم که

ناگهان تصمیم قطعی گرفته

و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم

و به منزل بازگشتم

و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

داستانهایی از علما/علیرضا حاتمی

*(در وصفش نقل شده بیشترین وجوهات را ایشان را دریافت می کرده و به عنوان عالم تراز اول عصر خویش معروف و مشهور بود.)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۳
محمد یونسی

دعای فرج
«مردی گرد کعبه طواف می کرد و می گفت:

«اللّهم اَصْلِحْ اِخْوانی؛

الهی! تو برادران مرا نیک گردان و آنان را اصلاح فرما.»

به او گفتند:

حال که به این مکان شریف رسیده ای،

چرا خود را دعا نمی کنی؟

گفت: مرا یارانی است.

اگر ایشان را در صلاح یابم،

من به صلاح ایشان اصلاح شوم

و اگر به فسادشان یابم،

من به فساد ایشان مفسد شوم».

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۱
محمد یونسی

رفاقت
حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مردى از کفار اهل کتاب (ذمى ) در راه رفیق امیرالمؤ منین علیه السلام گردید ایشان را نمى شناخت .

پرسید کجا مى روى ؟

حضرت فرمود: به کوفه ،

هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند

ذمى خواست از راه دیگر برود

حضرت مقدارى او را همراهى نمود.

ذمى عرض ‍ کرد شما که خیال کوفه داشتید؟

براى چه از این راه می آئید؟

مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟

فرمود: مى دانم

ولى دستور پیغمبر ما است

که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ،

به اینست که رفیق خود را

مقدارى همراهى و مشایعت کنند.

من از این جهت با تو آمدم .

مرد ذمى گفت :

شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند

کسانیکه پیروى این دین را نموده اند

من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .
از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام

به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت

و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد.

(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: ج16 بحارالانوار ص 44).

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۹
محمد یونسی

شهید همت
روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله

با عده اى در مسجد نشسته به صحبت مشغول بودند.
 کنیزکى از انصار وارد شد،

از پشت سر نزدیک گردیده

جامه آن جناب را بطور پنهانى گرفت.
 پیغمبر صلى الله علیه و آله

آن بزرگ رهبر اخلاقى جهان برخاست ،

گمان کرد با او کارى دارد.
 بعد از برخاستن کنیز چیزى نگفت

آن جناب نیز به او حرفى نزد، در جاى خود نشست .
 براى مرتبه دوم جامه ایشان را گرفت

ولى چیزى نگفت

و همچنین تا مرتبه چهارم

پیغمبر صلى الله علیه و آله برخاست

کنیز از پشت سر

مقدارى پارچه جامه حضرت را پاره کرده رفت .
مردم اعتراض کردند که این چه کار بود کردى؟

چهار بار پیغمبر صلى الله علیه و آله را بلند نمودى

و چیزى نگفتى خواسته تو چه بود؟
 گفت :

در خانه ما مریضى است مرا فرستادند

که تکه اى از جامه پیغمبر صلى الله علیه و آله را جدا کنم

به عنوان تبرک همراه او بنمایند

تا شفا یابد

تا مرتبه سوم که مى خواستم

کار خود را انجام دهم آن جناب گمان مى کرد

من کارى دارم ،

از طرفى حیا مى کردم

تقاضاى مقدارى از جامه ایشان را بنمایم

بالاخره در مرتبه چهارم

پاره اى از جامه را چنانچه مشاهده کردید بریدم.

داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از:بحار جزء 16 ص 264 نقل از کافى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۲
محمد یونسی

12

در زمان خلافت عثمان ،

شخصى کاسه سر کافرى را که سالها قبل مرده بود،

از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت:

((اگر کافر مى سوزد، پس چرا این کاسه سر،

نسوخته و حتى گرم و داغ نیست ؟)).
عثمان از جواب ، درماند، به حضور على (ع ) فرستاد،

على (ع ) حاضر شد،

عثمان به سؤال کننده گفت :

((سؤ الت را بازگو)).
او سؤ ال خود را تکرار کرد،

على (ع ) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند

فرمود:

این سنگ در ظاهر سرد است ،

ولى در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگى بزنیم ،

از آن آتش بیرون مى جهد،

جمجمه کافر نیز در درون آتش دارد.
در این هنگام عثمان گفت :

((اگر على نبود عثمان هلاک مى شد)).

نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۵
محمد یونسی

آدمها

عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموى )

قبل از آنکه بر مسند خلافت بنشیند،

همواره در مسجد بود، و با قرآن و دعا سر و کار داشت ،

به گونه اى که او را ((حمامة المسجد)) (کبوتر مسجد) مى نامیدند، وقتى که پس از مرگ پدرش ، خلافت به او رسید،

در مسجد مشغول قرائت قرآن بود،

خبر مقام خلافت را به او دادند،

او قرآن را به دست گرفت و به آن خطاب کرد

و گفت : سلام علیک هذا فراق بینى و بینک :

((خداحافظ، اکنون زمان جدائى بین من و تو است )).
غرور سلطنت آنچنان او را مسخ و غافل کرد که شراب مى خورد،

و یکى از استاندارانش ، ((حجاج )) بود

که دهها و صدها هزار نفر مسلمان را کشت ،

خودش مى گفت :

من قبل از سلطنت از کشتن مورچه اى مضایقه داشتم

ولى اکنون حجاج براى من نوشته که صدها نفر را کشته ام ،

ولى این خبر در من هیچ اثر نمى کند،

و روزى یکى از دانشمندان زمان (بنام زهرى ) به او گفت :

شنیده ام شراب مى نوشى گفت :

((آرى ، خون مردم را نیز مى نوشم )).

نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۴
محمد یونسی

صلوات

نقل مى کنند:

شخصى از دنیا رفت ، بستگان او،

یک نفر قارى قرآن را اجیر کردند، که مدتى ، سر قبر او قرآن بخواند، قارى مشغول قرائت قرآن بر سر قبر او گردید.
تا اینکه بعد از چند روز یکى از وابستگان،

آن شخص را در عالم خواب دید و از او احوال پرسى کرد،

او در جواب گفت :

تقاضا دارم بگوئید

این قارى قرآن بر سر قبر من ، دیگر قرآن نخواند،

زىرا وقتى که قرآن مى خواند،

به هر آیه اى

(مثلاً آیه خمس ، زکات ، حج ، امر به معروف و نهى از منکر و...)

مى رسد که من به دستور آن آیه عمل نکرده ام ،

مرا عذاب مى نمایند!!
نگارنده گوید:

در احادیث آمده که امامان فرمودند:
رب تالى القرآن و القرآن یلعنه

((چه بسیار افرادى هستند که تلاوت قرآن مى کنند،

ولى قرآن آنها را لعنت مى کند)).

نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۰
محمد یونسی

صلوات
سهل بن حنیف از مسلمانان مخلص و از یاران با شهامت پیامبر (ص ) و على (ع ) بود،

و در همه جنگهاى رسول خدا (ص ) شرکتى فعال داشت ،

سیرت نیک و صورت زیباى او زبانزد مردم بود

و براستى یک شاگرد راستین مکتب نوپاى اسلام بود.
نقل مى کنند:

وى در یکى از جنگهاى ، همراه پیامبر (ص ) بود،

به نهر آبى رسید، بدن خود را در آن نهر شستشو داد،

چون از نظر جسمى ، زیبا و قامتى همچون ((سرو)) داشت.

یکى از انصار به آنجا آمد، با دیدن او،

از زیبایى آفرینش در شگفتى فرو رفت ،

و جمله اى که حکایت از این شگفتى مى کند، به زبان آورد.

طولى نکشید (که همین نظر زدن )

باعث بیمارى سهل بن حنیف شد، تب سخت او را فرا گرفت ،

وى را به حضور پیامبر (ص ) آوردند،

پیامبر (ص ) پس از احوالپرسى ،

فرمود:
ما یمنع احدکم اذا راى من أ خیه ما یعجبه فى نفسه او فى ماله فلیبرک علیه ، فان العین حق .
: ((چه مى شود وقتى که در جسم یا مال برادرتان ، چیز جالبى یافتى ((بارک اللّه )) بگوئید؟

زیرا ((چشم زخم )) حق است )).
به این ترتیب ، سفارش نمود که در این گونه موارد،

براى شخص مورد نظر دعا کنند.

منبع : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۰۵
محمد یونسی