بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

تصویر حدیثی : رهایی از نگرانی های دنیا

در کتاب « عدّة الداعی» روایت شده است:

خداوند به حضرت « سلیمان(ع)» سلطنت بر انسان و جنّ را داده بود، و جنّیان برای او فرشی از ابریشم بافته بودند که

دو فرسخ در در دو فرسخ بود

و در اطراف منبر سلیمان (ع) ششصد هزار کرسی زده بودند

و بر آن ها پیغمبران و علما می نشستند

و پشتِ آن ها آدمیان و پشت سر ایشان جنّیان قرار می گرفتند

و مرغان با پرهای خود بر سر آنها سایه می انداختند.

باد صبا آن بساط را برمی داشت

و راه یک ماهه را در یک روز طیّ می کرد.

خداوند باد را مأمور کرده بود که هر صدائی را به گوش او برساند، روزی باد،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۶
محمد یونسی

در راستای اعزام چند دانشمند به فیلادلفیا در آمریکا، من هم رفتم.

با دانشمندی ایرانی‌الاصل در آنجا برخورد کردم که در دوازده مجمع جهانی عضو بود.

به من گفت:

هر روز لعنت می‌فرستم به کسی که مرا به آمریکا فرستاد.

پرسیدم: چرا؟

گفت:

مثلاً، نیمه‌شب دیدم چراغ اطاق دخترم روشن است.

رفتم،

ببینم آیا مشکلی دارد.

دیدم لندهوری در آنجا هست.

دخترم مرا به فحش گرفت که

چرا بی‌اجازه به داخل اطاق آمدی.   

به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۳
محمد یونسی

زن بدکاره ای

به قصد آلوده کردن جوانان بنی اسرائیل به آن ها نزدیک شد

جوانان که زیبائی خیره کننده او را دیدند

گفتند اگر فلان عابد او را ببیند تسلیم می شود.

زن گفت قسم بخدا تا او را گرفتار بند شهوت نکنم

به خانه نمی روم،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۵۸
محمد یونسی


ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم.

اگر خودمان را اصلاح بکنیم،

به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.


ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم،

اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛

ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را،

خوبان را،

اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.


به نقل از نرم افزار چند رسانه ای عارف آسمانی(حضرت آیت الله بهجت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۴۰
محمد یونسی

امام زمان

سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود.

مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد.

روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید.


ادامه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۲۶
محمد یونسی


فضیل عیاض در ابتدای جوانی

یکی از راهزنان و سارقان و غارتگران

و دزدان و بدکاران و هرزه‎گران

و عیاشان مشهور زمان خود بود

که هر کس اسم او را می‎شنید، لرزه به اندامش می‎افتاد

که در آن زمان حتّی سلطان و خلیفه‌ وقت

هارون الرشید هم از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزی از روزها سوار بر اسب آمد کنار نهری ایستاد

تا اسبش آب بخورد که ناگهان چشمش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۵
محمد یونسی


یکی از صلحاء معاصرین در کتاب روح و ریحان که مجموعه‎ای مانند کشکول است از یکی از ائمه جماعت دارالسلطنه تبریز نقل فرمود که گفت:

روزی مذاکره تفسیر صافی با شرح بیضاوی که شیخ بهائی علیه الرحمه - نوشته است،
 به میان آمد، من تفسیر صافی را بر شرح شیخ بهائی ترجیح دادم
و گفتم:
مرحوم شیخ در این شرح، عبارت پردازی و قافیه سازی را بسیار اعمال فرموده‎اند.
همان شب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند:
شیخ بهائی در میان این حجره است،
 با خود گفتم خوب است که بروم و ایشان را زیارت نمایم،
چون وارد حجره شدم دیدم شخصی است ضعیف اندام،
 و باریک قامت، و عمامه کوچکی بر سرش بسته،
 سلام کردم، جواب سلام مرا داد.
 شیخ سر خود را پائین انداخت،
 من فهمیدم که از آن حرف روز گذشته من درباره شرحش بر بیضاوی، از من مکدّر و ملول است.
خواست شیخ بهائی را به حرف بیاورم
تا بلکه رفع ناراحتی او شود،
 عرض کردم:
حضرت شیخ عرضی دارم،
 همان طور که سرش را پائین انداخته بود،
 فرمود: چه چیز است،
 عرض کردم:
یک مطلبی است که نسبت به شما داده‎اند،
 آیا صحیح است یا آنکه صوفیه آن را به شما بسته‎اند.
فرمود: چه مطلبی!
عرض کردم:
گویا شما فرموده‎اید که
 یک ماه مبارک رمضان غذای من منحصر به کلام الله مجید بود.
همان نحو که شیخ بهائی سرش پائین بود،
 فرمود:
 بلی صحیح است من گفته‎ام.

عرض کردم:
 جناب شیخ، اطباء‌ گفته‎اند که اگر آدمی سه شبانه روز غذا و طعامی نخورد، می‎میرد؛
همین که این حرف را زدم
شیخ بهائی سر خود را بلند کرد
و فرمود:
 آدم نمی‎میرد.

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۸
محمد یونسی

در کتاب کافی از نوح بن شعیب و محمد بن الحسن روایت شده است که

ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم پرسید:
 مگر خدا حکیم نیست؟
هشام گفت: بله،
خداوند احکم الحاکمین است.
ابن ابی العوجاء گفت:
به من خبر ده از آیه:
«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً»نساءآیه 3
«ازدواج کنید با آنچه که خوش آید شما را
 از زنان دو و سه و چهار
و اگر بترسیدکه عدالت را پیشه خود نکنید
پس یکی را به ازدواج خود در آورید».
مگر این حکم قرآن نیست؟
 هشام گفت: بله،
ابن ابی العوجاء گفت: پس به من خبر ده از آیه:
«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَهِ»
نساء آیه 129

«و هرگز نمی‌توانید بین زنانتان عدالت را رعایت نمایید اگر چه بسیار علاقه به رعایت اعتدال علاقه داشته باشید...»
کدام حکیم به این گونه سخن می‌گوید؟
هشام جوابی نداشت.
 از همین رو به مدینه نزد حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ آمد
و ماجرای خود را باز گفت.
حضرت فرمود:
اینکه خدا می‌فرماید:
«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ...»
مقصود عدالت در نفقه خرج زن است
و اینکه می‌فرماید:
«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا...»
مقصودعدالت در محبت است.
چون هشام این جواب را به ابن ابی العوجاء رسانید،
وی گفت:
به خدا این جواب از خودت نیست. 


به نقل از پایگاه اندیشه قم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۶
محمد یونسی

حضرت آیت الله بهجت، ادام الله ظله العالی،

از یکی از دوستانشان نقل می فرمودند که

یکی از بزرگان به همراه مریدان و شاگردانش برای زیارت،

شب های جمعه از تهران به قم می آمد

و به جهت آشنایی و رفاقت به منزل ایشان وارد می شد.

او برای حضرت آیت الله بهجت نقل کرده بود که

شبی پس از نماز مغرب و عشا کسی در زد،

رفتم در را باز کردم و دیدم آن عالم بزرگ

با همراهانش پشت در هستند؛

او و همراهانش را به خانه دعوت کردم.

در آن زمان، امکان تهیّه ی غذا از بازار برای ما میسور نبود

و چون جریان را به همسرم گفتم،

او گفت من برای دو نفرمان غذا درست کرده ام

و اگر او به تنهایی آمده بود می شد آن غذا را سه نفری بخوریم؛

امّا غذایی که با آن بتوان بیست نفر را سیر کرد در خانه نداریم.

من گفتم:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۳
محمد یونسی

شعله کشیدن آتش از قبر!!!

آیه الله مصلحی

از پدرشان آیه الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی

نقل کردند که ایشان می فرمودند:

در جوانی من به قبرستان رفتم

و با چشم خود دیدم که از قبری آتش شعله می کشید.

به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۵۱
محمد یونسی

مقاله حاضر از ۳ بخش تشکیل شده که

بخش اول به مفهوم صبر پرداخته،

در بخش دوم به بررسی مفهوم صبر

از دیدگاه قرآن و روایات پرداخته

و در بخش سوم مصادیقی از صبر در کربلا ذکر شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۸
محمد یونسی
سلام بر حسین...
یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل می کرد که

 یکی از آقایان اهل منبر می گفت:
 من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین علیه السلام می کنم
و(تا) جواب نشنوم منبر نمی روم!
این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که
 روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم،
 این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم
و او را بشکنم!
 به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم
چهل روز به منبر نروم
 به دنبال این کار
(معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر و خیال باطل)
این نورانیت در قلب من پیدا شد
که پاسخ سلامم را به حضرت، می شنوم.  
 

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۸
محمد یونسی

روزی پیامبر اکرم (ص) بسیار ناراحت بود

 بطوری که رنگ چهره اش تغییر کرده بود.
 در این وقت عربی آمد و خواست نزد حضرت رفته و مطلبی بگوید. اصحاب به او گفتند:
 امروز حضرت ناراحت است و صلاح نیست مزاحم او بشوی!
مرد عرب گفت:
به خدا قسم نزد او می روم و او را می خندانم
( و از ناراحتی بیرون می آورم).
 پس مرد عرب نزد حضرت رفت و گفت:
 ای رسول خدا ما شنیده ایم که دجال وقتی ظهور می کند
مقداری آبگوشت ( یا آش) برای مردم می آورد
 و مردم در حال قحطی هستند
 و عده ای از گرسنگی می میرند،
 آیا اگر من او را دیدم از آن غذا نخورم تا هلاک شوم
 یا اینکه از آن غذا بخورم و چون سیر شدم
به خدا ایمان بیاورم و از او بیزاری بجویم؟
حضرت بقدری خندید که دندانهایش پیدا شد،
 و فرمود: خدا تو و مؤمنین را از او بی نیاز می کند.

برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت به نقل از شنیدنی های تاریخ
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۸
محمد یونسی

روزی «جبرئیل» به رسول خدا(ص) عرض کرد:
 آیا دوست دارید کیفیّت قیامت را ببینید؟
پیامبر فرمود: بلی، جبرئیل، حضرت را به قبرستان بقیع آورد،
 پا را به قبری زد و گفت: «به اجازه ی پروردگار برخیز»
 شخصی نورانی و خوشحال و خرّم سر از قبر به درآورد
و گفت:
«سپاس خدای را که به وعده اش وفا کرد»
 بعد جبرئیل، پایش را به قبر دیگری زد و گفت:
 « به دستور خداوند برخیز»
 شخص بدهیکلی با منظره ی ترسناک بیرون جست
و گفت:
«واحسرتا!»
جبرئیل خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد:
 در روز قیامت،
 بدین گونه مؤمنین و کفّار سر از قبر بیرون می آورند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۷
محمد یونسی