بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گندم» ثبت شده است

سبد گل
1. کدو:

« وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ »

(صافات / 146)
و بوته کدویی بر او رویاندیم .


2. سبزیجات:
 « فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها »

(بقره / 61)
از خدای خود بخواه که از انچه زمین می‌رویاند از سبزیجات.


3. خیار:
« وَ قِثَّائِها »

(بقره / 61)
و خیار.


4. سیر:
« وَ فُومِها »

(بقره / 61)
و سیر.


5. عدس:
« وَ عَدَسِها »

(بقره / 61)
و عدس.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۴۳
محمد یونسی

گل قرمز
ذوالنون مصرى ،

یک زن غیر مسلمان را دید که

در فصل زمستان مقدارى گندم به دست گرفته

و براى پرندگان بیابان برد و جلو آنها ریخت .

به آن زن گفت :

تو که کافر هستى ،

این دانه دادن به پرندگان براى تو چه فایده دارد؟

زن گفت فایده داشته باشد یا نه ، من این کار را مى کنم .
چند ماه از این جریان گذشت ،

ذوالنون در مراسم حج شرکت کرد،

همان زن را در مکه دید که

همراه مسلمانان مراسم حج را بجا مى آورد.

آن زن وقتى ذوالنون را دید، به او گفت :

به خاطر همان یک مقدار گندم که به پرندگان دادم ،

خداوند نعمت اسلام را به من احسان نمود

و توفیق قبول اسلام را یافتم .

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۹
محمد یونسی
خط نستعلیق اللهم صلعلی محمد و ال محمدصدوق در عیون اخبارالرضا از اباصلت هروی نقل می کند که
 گفت بحضرت رضا علیه السلام عرض کردم
آن درختی که آدم و حوا خوردند چه درختی بود؟

 مردم در این باره اختلاف سخن می گویند.
بعضی گندم را گفته اند و برخی انگور، دسته ای هم می گویند شجره ی حسد بوده آنجناب فرمود همه ی اینها درست است.
عرض کردم پس این اختلاف چگونه ممکن می شود.

فرمود:
 ای اباصلت درخت بهشت مانند درختهای دنیا نیست از یک درخت همه نوع میوه می توان چید در همان درخت گندم انگور وجود دارد.

 هنگامیکه خداوند آدم را گرامی داشت،
 ملائکه را به سجده ی او امر کرد
 و او را داخل بهشت نمود در خاطرش گذشت
 آیا خداوند بهتر از من بشری هم آفریده

خدای متعال دانست آنچه را آدم در دل گذرانید،

 خطاب فرمود ای آدم سر را بلند کن و نگاه بساق عرش بنما
 سرش را که بلند نمود در ساق عرش نوشته شده؛

 – (لا اله الا الله محمد رسول الله(ص)
 علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین
و فاطمه سیدة نساءالعالمین
و الحسن و الحسین سیدالشباب اهل الجنه
 من الخلق اجمعین)

نیست خدائی جز خدای جهانیان محمد
(صلی الله علیه و آله ) پیغمبر اوست
و علی علیه السلام پیشوای مؤمنین است
 فاطمة (علیها السلام) بهترین زنان عالم است.

 حسن و حسین(ع) مهتر و بزرگ جوانان از تمام مردم بهشتند،
 آدم پرسید خداوندا اینها کیستند.

 خطاب رسید از ذریه فرزندان تو هستند
ولی از تو و جمیع مردم بهترند.

لولاهم ماخلقتک و لاخلقت الجنه
و لاالنار و لا السماء و لاالارض
 فایاک ان تنظر الیهم بعین الحسد و تمنی منزلتهم)

 اگر آنها نبودند ترا خلق نمی کردم

 نه بهشت و نه جهنم را

نه آسمان و نه زمین را

مبادا به چشم حسادت به آنها نظر کنی
و مقام آنان را آرزو نمائی.

برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۹
محمد یونسی
تصویر حدیثی : آخر خط
نقل است که داود علیه السّلام عرض کرد:
 خدایا همسایه من در بهشت کیست؟
خداوند به او وحى فرستاد که او «متى» پدر حضرت یونس است.

از خدا اجازه خواست که به دیدارش برود، خداوند اجازه داد و او دست فرزندش سلیمان را گرفت و راهى دیدار او شد.
پس از ورود، دید خانه‏ اش از حصیر ساخته شده، و از خانواده‏ اش متى را طلبید گفتند:
براى کندن هیزم به بیابان رفته، لذا صبر کردند، تا متى بیاید.

دیدند مردى پشته‏ اى از هیزم بر دوش گرفته، وقتى به خانه ‏اش رسید، آن را بر زمین گذاشت و خدا را حمد گفت، و هیزم را در معرض فروش نهاد و گفت:
کیست که این مال حلال را به درهمى حلال از من خریدارى کند؟ مردى پیدا شد و آن را خرید.
داود و سلیمان جلو آمدند و سلام کردند، متى آنها را به خانه دعوت کرد و مقدارى گندم خرید و آسیا کرد و در گودالى از سنگ خمیر نمود.
 سپس خمیر را بر روى آتش گذاشت و نزد مهمانان خود نشست و مشغول صحبت شد، تا به ایشان سخت نگذرد،
وقتى نان پخته شد، آن را با مقدارى نمک و آب جلو مهمان ها گذاشت و خود دو زانو نشست و لقمه ‏اى را با بسم اللَّه در دهان مى‏ گذاشت و پس از بلعیدن آن یک الحمد للَّه رب العالمین مى‏ گفت و همین طور عمل کرد،
تا مقدارى آب نوشید و خدا را سپاس گفت و اظهار داشت:
ستایش از آن تو است اى خدایى که نعمت و سلامتى دادى
و مرا دوست خود گردانیدى
و این همه نعمت را به چه کسى چون من دادى؟
زیرا بدن و گوش و چشم و همه اعضایم را سالم نمودى
و مرا نیرو بخشیدى تا هیزمى را که
زحمتى براى کشت آن نکشیده‏ ام؛
کندم و آن را روزى خود قرار دادم
و کسى را فرستادى تا آن را از من بخرد
 و من از بهاى آن، گندمى را تهیّه کنم که آن را نکاشته‏ ام
و برایش زحمت نکشیده‏ ام
و سنگى را در اختیارم گذاشتى تا گندم را در آن آرد کنم
و آتشى را برافروزم و نان را با آن بپزم و بخورم
و بر طاعت تو خود را تقویت نمایم،
 پس ستایش مخصوص تو است،
سپس بلند بلند گریه کرد،

داود به سلیمان گفت:
 «فرزندم، باید چنین بنده‏ اى در بهشت صاحب مقام باشد،
زیرا بنده‏ اى از ایشان شاکرتر ندیده ‏ام.»

((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏1 ص: 312 تا 31))
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۹
محمد یونسی