بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شایعه» ثبت شده است

مادر و پدر

وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً  [اسراء آیه 23]

و پروردگارت فرمان داده:

جز او را نپرستید!

و به پدر و مادر نیکى کنید!

هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن!

و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!

داستانک:

از امام باقر(علیه السلام) روایت است که

در بنی اسرائیل عابدی بود بنام جریح،

که در صومعه خویش به عبادت مشغول بود.

روزی مادرش در حالی که وی به نماز اشتغال داشت،

وی را بخواند، و او مادر را پاسخ نداد ـ

(در بعضی روایات آمده که اگر جریح فقیه می بود می دانست که قطع نماز نافله و پاسخ مادر از نماز افضل بود) ـ

مادر برگشت، و بار دوم آمد و او را صدا زد،

و باز پاسخ نداد، تا سه بار.

در این بار مادر وی را نفرین کرد

و گفت:

از خدای بنی اسرائیل می خواهم که تو را به خود واگذارد

و یاریت نکند.

روز بعد زن بدکاره ای به کنار صومعه او آمده

و فرزندی را که در رحم داشت در آنجا وضع حمل کرد،

و ادعا کرد که فرزند از آن جریح است.

در میان بنی اسرائیل شایع شد که

آن کس که مردمان را از زنا نهی می نمود

خود مرتکب زنا گشته است!

حاکم دستور داد وی را بدار کشند،

مادر بر سر و روی زنان،

به پای چوبه دار آمد.

جریح گفت ساکت باش که این نتیجه همان نفرین تو است.

مردمان چون شنیدند گفتند:

ما از کجا بدانیم که این تهمت و این نسبت دروغ است؟

جریج گفت:

کودک را حاضر کنید.

چون کودک بیاوردند،

از او پرسیدند: پدرت کیست؟

وی به زبان آمد و گفت:

فلان چوپان پدر من است،

و بدین گونه خداوند بر اثر توبه جریح وی را نجات داد،

و جریح سوگند یاد کرد که

از این پس از خدمت مادر جدا نگردد 

[بحار الأنوار ، ج‏71، ص: 75 ]

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۱۵
محمد یونسی