8 مطلب با موضوع زن در اسلام
روحیه حساس زنان*
فَاِنَّ
المَرْأَةَ رَیْحانَةٌ وَ لَیْسَت بِقَهْرَمانَةٍ فَدارِها عَلى کُلِّ
حالٍ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَها لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ؛[1]
على
علیه السلام میفرماید: زن همچون شاخه گل است و او کسى نیست که بار سنگین
مسئولیت بر دوشش بگذارى. در هر حال با او مدارا کن و رفتارى نیکو داشته باش
تا زندگى ات با صفا شود.
===============================
بخل در صلوات
بخل
ریشه بسیارى از خصلت هاى زشت و ناروا و منشأ گناهان فراوانى است. در
روایات چند دسته بخیل شمرده شده اند؛ یک گروه کسانى هستند که از سلام کردن
بخل بورزند: «اَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ؛ بخیل کسى است که در سلام
کردن بخل بورزد.»[2] یک سلام مگر چقدر مایه مى برد که سلام کردن براى برخى
افراد این قدر سنگین است!
گروه دیگرى که در روایات بخیل
شمرده شده اند، کسانى هستند که نام مبارک پیامبر خدا صلى الله علیه و آله
را بشنوند و بر او صلوات نفرستند:
اَلْبَخیلُ مَنْ
ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَىَّ؛[3] بخیل به تمام معنا کسى است
که نام من نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد.
===============================
محبت به زنان
درباره
محبت به خانم ها روایات فراوانى در متون روایى ما آمده است. گمان نکنید که
این روایات ـ نعوذ باللّه ـ اسرائیلیات است و در گوشه و کنار روایات قرار
دارد. بلکه این روایت در متون روایى فقهى ما در باب نکاح و ازدواج و در
اخلاقیات، در ابواب مختلف و در باب حالات و سیره و روش عملى پیامبر و اهل
بیت علیهم السلام آمده است. این هم به این دلیل است که مسأله زندگى و
خانواده و آداب معاشرت با خانواده یکى از مسائل اساسى اسلام است.
محبت
و مهرورزى به زنان سیره پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام بوده است.
گروهى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند. دیدند آن حضرت محاسنشان را
رنگ و زینت کرده اند و مثل یک جوان به خودشان رسیده اند. به حضرت عرض
کردند: یابن رسول اللّه، شما هم مثل جوانان به خودتان رسیده اید و به
اصطلاح امروز شیک کرده اید. حضرت فرمودند:
اِنّى رَجُلٌ
اُحِبُّ النِّساءَ فَاَنـَا اَتَصَبَّغُ لَهُنَّ؛[4] من مردى هستم که زنان
را دوست دارم و براى آنان محاسنم را رنگ مى کنم.
گمان
نکنید که امامان ما از آن مقدس هایى بوده اند که کارى به این کارها نداشته
اند. فرمودند: این زیبایى و شادابى را براى زنان خودم انجام داده ام.
بنابراین دوستى و محبت و مهرورزیدن به خانم ها از سیره هاى پیامبران و
امامان است. اگر شما دوست ندارى، شیعه امام باقر علیه السلام نیستى، یا
فطرت شما دست خورده است.
مِنْ اَخْلاقِ الاْنْبیاءِ حُبُّ النِّساءِ؛[5] محبت به زنان از اخلاق پیامبران است.
===============================
ظرافت و حساسیت زنان
در
روایات از زنان تعبیرهاى زیبا و عجیبى شده است که معرف روحیات و شخصیت
آنان است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از زنان به عنوان «قواریر» یاد
کرده است. قواریر جام هاى بلورینى هستند که باید با احتیاط و مدارا با آنان
برخورد نمود؛ چرا که در معرض شکستن هستند، پیامبر خدا در این تعبیر
فرمودند: «رِفْقاً بِالقَواریر»؛[6] یعنى با جام هاى بلورین ـ زنان ـ با
رفق و مدارا رفتار کنید. و در برخى دیگر از روایات آمده است: «لا تَکْسِرُ
القَواریرَ»؛[7] یعنى مواظب باشید آن ها را نشکنید!
قواریر
در آیات قرآن هم آمده است. هنگامى که در سوره «هل اتى» از نعمت هاى بهشتى
یاد مى کند مى فرماید: «قَواریرَ مِنْ فِضَّةٍ قَدَّ روها تَقْدیراً؛[8]
ظرف هاى بلورینى از نقره که آن ها را به اندازه مناسب آماده کرده اند.
در
این روایات مى فرمایند: خانم ها همانند جام هاى بلورین، خیلى لطیف و ظریف و
شکننده اند. جام هاى بلورین زود مى شکند. آن ها آهن و چدن و فولاد نیستند.
شفاف و زلال و شکننده اند. یعنى چیزى به آن ها نزنید، پرتاب نکنید. خیلى
با ملاطفت با آن ها رفتار کنید. تندى، خشونت، بى مهرى، بى اعتنایى با طبیعت
آنان سازگار نیست. بسیار حساس و لطیف اند. مواظب رفتار خود با آنان باشید.
===============================
شباهت زنان به گل
تعبیر
دیگرى که براى معرفى شخصیت و طبیعت زنان در روایات ما آمده است و شاید
بتوان گفت بهترین تعبیرى است که مى توان در مورد آنان به کار برد، تعبیرى
است که حضرت على علیه السلام در وصیت به فرزندشان، محمد حنفیه بیان فرموده
اند: «اَلْمَرأَةُ رَیْحانَةٌ؛[9] زن، گل و ریحان است.»
ریحان
در زبان عربى به معناى گل است. گل موجودى لطیف، ظریف، خوش بو و معطر است.
همه وجودش لطافت و زیبایى است. از گل غیر از لطافت و زیبایى نمى توانى
بگویى. من گمان نمى کنم هیچ دینى به اندازه اسلام، و هیچ پیامبرى به اندازه
پیامبر اسلام، از زن دفاع کرده باشد. اگر خانم ها هستى خودشان را فداى
پیغمبر و امامان کنند، کارى نکرده اند. شما زمان پیامبر را در نظر بیاورید،
یا هر زمانى که خانم ها تحقیر شده اند و مى شوند. همین الآن هم خیلى تحقیر
مى شوند. هر کس که بخواهد از خود بزرگى نشان دهد، این طایفه را تحقیر کرده
است. نمى دانند که نباید این مخلوق زیباى خدا را تحقیر کرد.
از
زن تعبیر به گل شده است. گل را باید بویید، باید تماشا کرد، باید با ظرافت
و لطافت با او رفتار کرد. گل حساس است. به گرما، به سرما، به باد و طوفان
حساس است. همه این عوامل تأثیر منفى بر روى آن مى گذارد. از این جهت گلخانه
ها معمولاً هواى معتدل و پاکى دارند. یعنى تندى ها، بى اعتنایى ها، قهرها و
آزار و اذیت ها گل را زود پژمرده مى کند و از بین مى برد. باید با محبت با
او برخورد کرد، باید با ملایمت و عطوفت با او رفتار کرد. احساسش را باید
درک کرد. دختر شما، همسر شما، مادر شما و خواهر شما همه گل اند. نمى گوید
همسر گل است، بلکه مى گوید: زن گل است؛ یعنى خانم ها همه گل هستند:
===============================
اَلْمَرأَةُ رَیْحانَةٌ وَ لَیْسَتٌ بِقَهْرِمانَةٍ؛ زن گل است و قهرمان نیست.
قهرمان
در زبان فارسى به پهلوان مى گویند، ولى در زبان عربى به معناى کسى است که
فرماندهى مى کند؛ یعنى کارهاى کلان و مهم و کمرشکن به دست اوست. از این رو
کارهاى مهم وکلان نباید در دست خانم ها باشد، خانم نمى تواند مرجع تقلید،
قاضى، رئیس جمهور و پیغمبر و امام باشد. حضرت زهرا علیهاالسلام قطعاً از
همه پیامبران، غیر از پیامبر بزرگ اسلام، بالاتر بوده و هست و حتى از همه
امامان به جز امیرالمؤمنین علیه السلام بالاتر است، ولى این منصب را به او
نداده اند. ممکن است زن درجه و مقام پیدا کند و خیلى هم بالا برود، ولى
منصب رسمى اجتماعى و کارهاى کلیدى و مهم و کلان از دوش آن ها برداشته شده
است و بر دوش آقایان گذاشته شده است. چنان که قرآن کریم مى فرماید:
«اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛[10] قیومت و سرپرستى و مدیریت
کلان باید در دست آقایان باشد، خانم ها براى این کار ساخته نشده اند. خانم
ها براى کارهاى سخت ساخته نشده اند.
على علیه السلام در بیانى زیبا به فرزندشان محمد حنفیه به همین امر توصیه مى فرمایند:
یا
بُنَىَّ... اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ لا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ اَمْرِها
ماجاوَزَ نَفْسَها فَافْعَلْ فَاِنَّهُ اَدْوَمُ لِجَمالِها وَ اَرْخى
لِبالِها وَ اَحْسَنُ لِحالِها؛[11] پسرم! ... و اگر بتوانى به زن بیش از
حد خود تحمیل نکنى؛ این کار را بکن؛ زیرا با این کار زیبایى اش بادوام،
خاطرش آسوده تر و حالش نیکوتر است.
===============================
فعالیت هایى هماهنگ با روحیه زنان
کارى
که به زنان واگذار مى شود، باید هماهنگ و مطابق با روحیه و طبیعت لطیف
آنان باشد. کارهایى که نیاز به محبت و عطوفت دارد. کارهایى که نیازمند
احساس است. کارهایى که نیازمند مهرورزى و دلسوزى است. کارهایى همچون
پرستارى و امور تربیتى. اما از واگذارى کارهایى که در شأن خانم ها نیست،
نهى شده است. مثلاً اجازه نداده اند که خانم ها قاضى شوند. چون قاضى باید
قوه عاقله اش قوى باشد. تابع احساسات نباشد. تحت تأثیر عوامل احساس برانگیز
و عاطفه برانگیز نباشد. حکمى که مى خواهد صادر کند باید بى طرفانه باشد و
مغلوب احساسات نباشد.
اگر شخصى را آوردند که محکوم به
اعدام است؛ مثلاً کسى را کشته است. اگر محکوم شروع به گریه کرد، یا زن و
بچه او شروع به گریه کردند، قاضى نباید تحت تأثیر قرار گیرد. و این نوعاً
در زنان محقق نمى شود؛ چون زن پر از احساس وعاطفه است. خداوند طبیعت او را
این چنین خلق کرده است. او براى کارهایى ساخته شده است که نیازمند احساسات و
عواطف است و از عهده مرد خارج است. آن روحیه اى که مرد دارد، زن ندارد و
آن روحیه اى که زن دارد مرد ندارد. هر کدام براى کارى ساخته شده اند. خانم
ها بیشتر براى کارهاى داخل خانه، تربیت فرزندان، پرستارى، پذیرایى، بچه
دارى و... ساخته شده اند.
===============================
تقسیم کار در خانواده
یکى
از عوامل شادابى خانواده ها تعیین حدود مسئولیت افراد در خانواده است. با
تقسیم کار، عدالت اجتماعى در محیط کوچک خانواده سعادت مى آفریند و زن را از
دخالت در امورى که سزاوار نیست بازمى دارد. امام صادق علیه السلام
فرمودند: حضرت فاطمه علیهاالسلام کارهاى مربوط به زندگى با حضرت على علیه
السلام را این گونه تقسیم کردند: آسیاب کردن گندم، خمیر کردن آرد و پختن
نان به عهده فاطمه علیهاالسلام و کارهاى بیرون منزل از قبیل جمع آورى هیزم،
آوردن آب و نظافت به عهده على علیه السلام .[12]
امام
صادق علیه السلام فرمودند: این تقسیم کار با رهنمود رسول خدا صلى الله علیه
و آله انجام گرفت. آن گاه که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کارهاى
داخل منزل را فاطمه علیهاالسلام و کارهاى بیرون منزل را على علیه السلام
انجام دهد، حضرت زهرا با خوشحالى فرمود:
فَلا یَعْلَمُ ما
داخَلنى مِنَ السُّرُورِ اِلاَّ اللّهُ بِاِکْفائى رَسُولُ اللّهِ
تَحَمُّلَ رِقاب الرِّجالِ؛[13] جز خدا کسى نمىداند که از این تقسیم کار
تا چه اندازه خوشحال شدم؛ زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایى که مربوط به
مردان است بازداشت.
===============================
جهاد زن
امام صادق علیه السلام فرمودند: «جِهادُ الْمَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛[14] جهاد زن خوب همسردارى است.»
این
تعبیر، بسیار زیبا و عجیب است؛ جهاد زن، دنیا و آخرت زن، سعادت زن، سیر و
سلوک زن، عبادت زن این است که خوب همسردارى کند. در خانه براى خودش و
همسرش، براى تربیت یک نسل، کانونى پر از مهر و محبت فراهم سازد. هر چه روى
این سرمایه گذارى کند، به خدا و پیامبر نزدیک تر است. پیامبر گرامى اسلام
از یاران خود پرسید: در کدام لحظه زن به خدا نزدیک تر است؟ پاسخ مناسبى
مطرح نشد. تا این که حضرت زهرا علیهاالسلام سؤال پدر را شنید و پاسخ داد:
اَدْنى
ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها اَنْ تَلْزِمَ قَعْرَ بَیْتِها؛[15] آن لحظه اى
که زن در خانه خود مى ماند (و به امور زندگى و تربیت فرزندان مى پردازد) به
خدا نزدیک تر است.
زن هر چه از اجتماعات بیرون باشد و از
اختلاط با نامحرمان فاصله بگیرد، به خدا نزدیک تر است. در روایت آمده است :
«مَسْجِدُ الْمَرأَةِ بَیْتُها؛ مسجد زن خانه اوست.»[16] حتى فرمودند:
هنگامى که زن نمازش را به تنهایى در خانه مى خوانند، بیست و پنج درجه نمازش
برتر از وقتى است که به جماعت در مسجد مى خواند.[17] اگر در خانه نماز
بخواند بهتر است.
فاطمه زهرا علیهاالسلام مسجد در کنار
خانه اش بود، ولى در جماعت شرکت نمى کرد. روایتى ندیده ام که آن حضرت نمازش
را در مسجد خوانده باشد. پیامبر خدا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام نماز را
به جماعت در مسجد مى خوانند، اما فاطمه زهرا و زینب علیهماالسلام ، در مسجد
و جماعت شرکت نمى کردند.
باز مى فرمایند: در نماز هر چه
صداى زن از مردهاى نامحرم دورتر باشد، ثوابش بیشتر است.[18] اگر زن از درون
کار کند، به خدا نزدیک مى شود. الآن درصدد بحث همسردارى نیستیم،
مىخواستیم بگوییم که زن قهرمان نیست و کارها و مدیریت هاى کلان از روى دوش
او برداشته شده است.
===============================
مدارا با زنان
امیرالمؤمنین
علیه السلام در ادامه روایت مى فرمایند: «فَدارِها عَلى کُلِّ حالٍ؛ در
همه حال با همسرت مدارا کن.»نمى گوید در بعضى از مواقع، بلکه مى گوید: در
هر حال مدارا کن. ما کم عمومى داریم که تخصیص نخورده باشد؛ یکى هم همین
جاست. در برخى دیگر از روایات مى فرماید: «فَدارُوهُنَّ عَلى کُلِّ
حالٍ؛[19] در هر حال با آنان مدارا کنید.» با آن ها درگیر نشوید، جنگ و
نزاع نکنید. اختلاف نکنید که زندگى خود را متلاشى و ناراحتى خود و دیگران
را فراهم مى کنید.
در ادامه مى فرماید: «وَ اَحْسِنِ
الصُّحْبَةَ لَها؛ با همسرت مصاحبت و همنشینى نیکو داشته باش.» معاشرت و
برخورد و گفت و گوى شما با او به نحو احسن باشد. نتیجه همه اینها به خود
شما و زندگى شما باز خواهد گشت: «لِیَصْفُوَ عَیْشُکَ؛ تا این که زندگى خوب
و با صفایى داشته باشى.»این ها همه براى یک زندگى سالم، خوب، گرم، صمیمى و
با محبت و صفاست
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
________________________________________
پی نوشت:
[1]من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 556 ؛ مکارم الاخلاق، ج 2، ص 470، ح 1607.
[2]معانى الاخبار، ص 246، ح 8 ؛ میزان الحکمة ، ج 2، ص 1348، ح 8838.
[3]معانى الاخبار، ص 246 ؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 54.
[4]الکافى، ج 6 ، ص 480؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 298، ح 30.
[5]الکافى، ج 5 ، ص 320 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 9، ح 24923 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 236، ح 24.
[6]الاستیعاب، ج 1، ص 140؛ امتاع الاسماء، ج 6 ، ص 319.
[7]امتاع الاسماء، ج 9، ص 315؛ سبل الهدى، ج 11، ص 396.
[8]سوره انسان، آیه 16.
[9]من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 556 ؛ مکارم الاخلاق، ج 2، ص 470، ح 1607.
[10]مردان سرپرست و نگهبان زنان اند. سوره نساء آیه 34.
[11]من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 556 ؛ مکارم الاخلاق، ج 2، ص 470، ح 1607.
[12]کانَ
امیرالمؤمنین علیه السلام یَحْتَطِبُ و یَسْتَقى وَ یُکَنِّسُ وَ کانَتْ
فاطِمَةُ تَطْحَنُ و تَعْجَنُ و تَخْبُزُ. بحارالأنوار، ج 43، ص 153، ح 7.
[13]بحارالأنوار، ج 43، ص 81 ، ح 1 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 123، ح 25341 ؛ نهج الحیاة، ص 168.
[14]من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 439 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 115، ح 25314.
[15]بحارالأنوار، ج 43، ص 92 ؛ نهج الحیاة، ص 163.
[16]لمعه دمشقیه، ج 1، ص 56.
[17]مکارم الاخلاق، ج 1، ص 500 ، ح 1730.
[18]از
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روایت شده است: ما صَلَّتِ
امْرَئَةٌ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ مِنْ صَلوتِها فِى اَشَدِّ بَیْتِها
ظُلْمَةً؛ هیچ بانویى نمازى نخوانده است که در نزد خداوند دوست داشتنى تر
باشد از نمازى که در گوشه تاریک خانه اش خوانده است. (نهج الفصاحه، ح
2588.)
[19]من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 130، ح 25367
زن و عطر و نماز
زن و عطر و نماز*
«قَالَ
رَسُولُ اللَّه صلی الله... : یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ
ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی
النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ
أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِیزَانُ وَ
الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج27/ ص:
73.)
سلسله مـوی دوسـت حـلقـه دام بـلاست *** هرکه دراین حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست
گربرود جان ما درطلب وصل دوست *** حـیف نباشد که دوسـت دوست تر ازجان ماست
گر بزنندم به تیغ در نظـرش بی دریغ *** دیدن او یک نظر صد چو منش خون بهاست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول *** هـر چه کـند جور نیـست ور تو بنالی جفاست
هرچه به جوررفیق یابه جفای حبیب *** عـهـد فـرامـوش کـنـد مـدعـی بـی وفـاست
================================
برکات ذکر صلوات
یکی
از چیزهایی که گناهان را پاک می کند یا کفاره گناهان می شود مداومت بر ذکر
شریف صلوات است. چون صلوات نور و گناه ظلمت است و نور که بیاید ظلمت ها را
از بین می برد. از روایات استفاده می شود کسی که جهنمی باشد توفیق مداومت
صلوات از او گرفته می شود. چون مداومتش قطعا انسان را عاقبت به خیر می کند.
امام هشتم علیه السلام فرمودند: «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ
بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ
مُحَمَّدٍ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً» (شیخ حرعاملی/ وسائل
الشیعة/ج7/ ص:192) کسی که وسیله ای برای پاک کردن گناهانش ندارد مداومت
زیاد بر ذکر صلوات داشته باشد. چون کثرت صلوات گناهان را منهدم می کند.
انهدام در اصل عربی است مثل این که کوهی را با مواد منفجره منفجر می کنند.
صلوات هم مثل مواد منفجره گناهان را منهدم می کند. مگر این که کسی از این
راه استفاده نکند. اگر استفاده بکند قهرا توفیق ترک گناه وتوفیق توبه و پاک
شدن از گناه ها را به او مرحمت می کنند. امیرالمومنین علیه السلام
فرمودند: «الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِیِّ6أَمْحَقُ لِلْخَطَایَا مِنَ
الْمَاءِ لِلنَّارِ» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشیعة/ ج7/ ص:192). ذکر صلوات
برای از بین بردن گناهان قوی تر از تاثیر آب بر آتش است. آب چه طور آتش را
خاموش و مهار می کند صلوات هم همان طور گناهان را خاموش و مهار می کند.
================================
بررسی دیدگاه اسلام نسبت به بانوان در روایات
هیچ
کسی در عالم مثل پیامبر و امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام از زنان
حمایت نکرده اند. ولی یکی از اتهاماتی که به مکتب ما و دین ما می زنند این
است که می گویند: بین زن و مرد تبعیض قائل می شوید. یا نسبت به زنان کوتاهی
می کنید. الآن هم می خواهند بعضی قوانین را تصویب بکنند تا مثلا منزلت
خانم ها را بالا بیاورند! خدا حق خانم ها را در حد اعلی مرحمت کرده و
پیامبر و مکتب ما از آن ها حمایت کرده است. اول حامی بانوان خدای متعال و
پیامبر و اهل بیت هستند. خدای متعال در قرآن می فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ
بِالْمَعْرُوفِ» (النساء: 19). با نیکی با خانم هایتان معاشرت و رفتار
بکنید. اجازه نداده اند درگیر بشوید، اذیت وآزار بدهید «بِالْمَعْرُوفِ»
یعنی مطلق خوبی، خدا از معروف در این آیه استفاده کرده تا بگوید با همسران
با احسان و نیکی رفتار کنید. هر حیله ای دارید، هر گلی که می توانید
بکارید، هر هدیه ای و هر چیزی که بتواند محبت بیاورد، عاطفه و احساس بیاورد
و دل آن عزیزانی که گردنتان حق دارند (مثل مادر و خواهر و همسر) را به دست
بیاورد بکار ببرید. در مسافرت حجی که پیامبر هم حضور داشتند غلام خوش
صدایی حدی می خواند (آواز طرب آوری که برای شترها خوانده می شود تا شترها
تند راه بروند که این آواز جایز است.) و شترها هم به وجد و طرب می آمدند و
خیلی تند راه می رفتند. پیامبر به آن غلام فرمودند: «قَالَ فِیهِ
رُوَیْدَکَ یَا أَنْجَشَةُ رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ» (شیخ طبرسى/ إعلام
الورى بأعلام الهدى/ص : 146). آرام بخوان تند نخوان شترها که تند می روند
خانم هایی که سوار شترند اذیت می شوند. این ها مثل شیشه می مانند اگر یک
تلنگر بخورند می شکنند مواظب باشید.
در روایت داریم خانم ها مثل
شیشه می مانند مواظب باشید شیشه ها را نشکنید. مردها بدنشان سفت و محکم است
ولی بانوان از یک حساسیت و لطافت خاصی برخوردارند. و ملایم و لطیفند. مادر
و دختر و همسر مثل شیشه نازکند یک سنگ اگر به شیشه بخورد می شکند.ولی اگر
صدتا سنگ هم به آهن و فولاد بزنید نمی شکند. در تعبیری دیگر از امیر
المومنین علیه السلام است که می فرماید: «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ
لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ» (شیخ کلینی/ الکافی/ ج5/ ص : 509.) خانم به
منزله گل است. ریحان در عربی به معنای گل است نه به معنی سبزی، زن مثل گل
است و گل مظهر زیبایی و جمال خداست. مظهر لطافت و خوشبویی است.پیامبر ما
حضرت محمد مصطفی که قلب عالم و بدون شک اولین شخصیت عالم است قلبش محل
خواست و محبت و عشق خداست. هر چیزی را که خدا می خواهد به دل پیامبر می
گذارد و سیستم ایشان کاملا از طرف خدا کنترل شده است. قطعا انتخاب احسن را
دارد و بهترین چیزها را انتخاب می کند. چرا پیامبر ما می فرماید: «حُبِّبَ
إِلَیَّ مِنْ دُنْیَاکُمُ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ
عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشیعة/ج2/ ص: 1). من از
دنیای شما سه چیز را انتخاب کرده ام و محبوب دلم قرار گرفته اند.که اولین
آن ها بانوان است. پیامبر فرمود: من به خانم ها (نه خانم های اجنبی و
نامحرم بلکه محارم ها، همسر و خواهر و دختر و مادر) علاقه دارم. در وسائل
الشیعه در باب نکاح روایت داریم که هرکس ولایتش و ایمانش بالاتر می رود
«اشْتَدَّ لَنَا حُبّاً اشْتَدَّ لِلنِّسَاءِ» (شیخ حرعاملی / وسائل
الشیعة/ ج20/ ص: 21). محبتش نسبت به خانمش هم بیشتر می شود. ببینید چقدر در
روایات ما از زن ها و محبت به همسر تعریف و تمجید شده است. هیچ مکتبی این
قدر سفارش نکرده که به خانواده اتان برسید و محبت و عشق داشته باشید، احسان
بکند.
================================
اهمیت دادن پیامبرصلی الله... به بوی خوش و عطر
دومین
چیزی که پیامبر از این دنیا دوست داشتند بوی خوش و عطر است. بوی خوش آن
قدر مهم است که دو رکعت نماز که با بوی خوش و عطر بخوانید ثوابش هفتاد
برابر بیشتر از نماز بدون بوی خوش است. و روایت عجیبی داریم که یکی از سیره
های پیامبر استفاده از بوی خوش بود. با این که خود بدن پیامبر معطر بود.
پیامبر و امام ها بدنشان به ظاهر مثل بقیه بود ولی حقیقتش فرق می کرد. آن
ها از غذاهای بهشتی متکون شده . بدن هایشان اصلا بو نمی داد. جنابت و
قاعدگی که در زن ها است در حضرت زهراء نبود. آن ها از هر پلیدی پاک هستند.
عرق بدن پیامبر بوی مشک و عنبر می داد. گاهی که پیامبر قیلوله می کردند
(قیلوله یعنی وسط روز قبل از اذان مستحب است که انسان نیم ساعت بخوابد.) و
هوا گرم بود بدن مبارکشان عرق می کرد. حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام عرق
پیامبر را در یک شیشه ای جمع آوری می کردند و به جای عطر و مشک استفاده می
کردند. ولی با این که بدن پیامبر معطر بود باز ایشان از بوی خوش هم استفاده
می کردند. در روایت داریم «قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُنْفِقُ فِی
الطِّیبِ أَکْثَرَ مِمَّا یُنْفِقُ فِی الطَّعَامِ» (شیخ کلینی/ الکافی/
ج6/ ص: 510). پیامبر ما آن مقداری که برای عطر خرج می کردند بیشتر از آن
مقداری بود که برای غذا خرج می کردند. بوی خوش به انسان و اطرافیان انسان
آرامش می دهد. البته پیامبر ما خیلی غذا نمی خوردند وغذایشان خیلی کم بود.
گاهی
پیامبر با اصحاب شوخی می کردند. یک روز پیامبرخدا و امیرالمومنین خرما میل
می کردند. پیامبر خواست با مولا شوخی بکند هسته خرماهایی را که میل می
کردند یواشکی هسته هایش را در ظرف حضرت علی می گذاشتند. بعد رو کردند به
حضرت علی و گفتند: یاعلی شما پرخورید. هر کس نگاه کند می گوید همه خرماها
را شما خوردید. همه آثار جرم جلوی شماست. حضرت علی هم جواب دادند هر کس
نگاه کند می گوید شما بیشتر خورده اید. چون شما خرماها را با هسته خورده
اید ولی ما لا اقل هسته هایش را در آورده ایم. چون دهان شما هم می جنبید و
می خوردید اما هیچ هسته ای جلوی شما نیست.
================================
پیامبر اسلام صلی الله...زاهدترین انبیاء
در
کافی روایت زیبایی است که یک یهودی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد
که حضرت عیسی خیلی زاهد بود. مولاء فرمودند:پیامبر ما ازهد الانبیاء بودند و
از همه زاهدتر بودند.بعد فراز هایی از زهد پیامبر را گفتند که در یکی از
فرازها فرمودند: پیامبر ما با این که همسرهای متعدد داشتند ولی زندگیشان
این قدر ساده بود که معمولا یک نوع غذا میل می کردند و سر سفره غذاهای
مختلف نمی گذاشتند. و هیچ وقت پیامبر ما از نان گندم استفاده نکردند و از
نان جو هم هیچ وقت خودشان را سیر نکردند. بعضی ها گفته اند حضرت امیر همه
عمرشان هفده من نان جو خورده اند. آقای دولابی; می گفتند: من تعجب می کنم
هفده من را چه طوری خورده اند. چون این ها آسمانی بودند و اصلا همه ارزاق
را این ها تقسیم می کردند.خود پیامبر می فرماید: «أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی
یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی» (مجلسی/ بحارالأنوار/ج6/ ص:202 ). من شب را تا
صبح در نزد پروردگارم هستم و خدا مرا سیراب می کند و طعام می دهد طعام های
آسمانی غیر از این طعام های جسمانی و ظاهری است. اصلا دیدار یار انسان را
اشباع می کند. روایت داریم وقتی خدا به حضرت موسی علیه السلام وعده ملاقات
در کوه طور را داد از شوق ملاقات خدا چند روز غذا نخورد. آن هایی که با عشق
و معنی و معرفت سر و کار دارند این ها را بهتر حس می کنند.
================================
اهمیت دادن و دیدگاه پیامبرصلی الله... به نماز
و
سومین چیزیی که پیامبر از این دنیا انتخاب کرده بودند نماز بود. پیامبر
فرمودند:روشنی چشم من نماز است. آیا ما هم همین طوریم، از نماز لذت می
بریم؟ حضرت زهراء نماز را خیلی دوست داشت. ببینید نماز را دوست داشتن غیر
از نماز خواندن است. از زمین تا آسمان تفاوت دارد. تمام قاتلین امام های ما
نماز می خواندند ولی نماز دوست نبودند. از ابن ملجم و یزید و شمر وخلفای
جور همه نماز خوان بودند ولی نماز دوست نبودند. اگر نماز دوست بودند نمی
توانستند با نماینده خدا بجنگند و شهیدش بکنند.نمی توانستند با حقیقت نماز
که امام است بجنگند. علت این کارها این بود که نماز در دلشان وارد نشده بود
و فقط قالب ظاهری می آوردند. بعضی ها هستند می گویند حاج آقا اگر بخواهی
ما چهار ساعت سینه می زنیم اما نماز خیلی سخت است. راست هم می گویند آیه
قرآن داریم که «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها
لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» (البقرة: 45). نماز سنگین است.
یکی
به فرزندش گفته بود از من به تو وصیت حج را حتما انجام بده. چون در عمرت
یک بار است. و روزه را هم حتما بگیری چون یازده ماه می خوری یک ماه روزه به
جایی بر نمی خورد. زکات هم برای چهل گوسفند یکی است بده. در راه خدا طوری
نیست. اما یک وقت دنبال نماز نروی که ولت نمی کند. در صبح وظهر وعصر وجمعه
وشنبه و ماه و سال وهفته می گویند بخوان و تا تو را در قبر نگذارد رهایت
نمیکند.مواظب باشیم هیئت ها و سینه زنی ها و عزاداری ها باعث نشود که نماز
صبحمان قضا بشود. بعضی هاهستند می گویند ما حسینی و فاطمی هستیم، مگر حضرت
اباالفضل می گذارد ما جهنم برویم. ما یا اباالفضل گفتیم، نماز یعنی چه ؟!!
باید نماز خوان باشیم، تا بعدا امید به شفاعت آن ها داشته باشیم. والا
بدون نماز شفاعتی هم در کار نیست.
================================
در
یک محله مذهبی که خیلی معروف به دین و تقوا و دیانت بود بنده منبر می
رفتم. مداح های زیادی را هم از شهر های مختلف دعوت کرده بودند. منبر ما
حدود ساعت ده، یازده شب بود بعد هم مداح ها تا دو، سه نصف شب می خواندند
بعد هم شام می دادند و تا شام می خورند و می خوابند ساعت چهار می شد. آن
موقع هم اذان حدود پنج صبح بود. من دو، سه شب اول صحبت کردم که عزیزان من
شما نمازتان قضا می شود حیف است. بنده منبر را کوتاه تر می کنم. آقایان
مداح ها هم لازم نیست همه اشان بخوانند. تا مجلس زودترتمام شود نماز صبح
هایمان قضا نشود. و همچنین دیگر مزاحمت برای مردم نشود. مواظب باشیم عبادت
هایمان گناه نشود. راه بندان نکنیم، مزاحم مردم نشویم. حالا شب و روز
عاشوراء استثناء است. ولی در روزهای دیگر باید خیلی مواظب باشیم. بعد که از
مجلس بیرون آمدم یکی از این داش مشتیهای سبیل تابیده و گردن کلفت به من
گفت: حاج آقا شما خیلی آدم ساده ای هستید. گفتم: چطور؟ گفت: شما سه شب است
روی منبر میگویید که ما نماز صبحمان قضا نشود. حاج آقا ما که اصلا نماز
نمیخوانیم.شما اول باید ما را نماز خوان کنید بعدا بگویید مواظب باشید
نماز صبحتان قضا نشود.پانزده شب است برای حضرت اباالفضل دویده ام، گیوه
هایم را درنیاورده ام مگر حضرت اباالفضل می گذارد به جهنم بروم.
مواظب
باشید پیامبر ما که همه اهل بیت فدایش می شوند و عقل کل است می گوید: نور
چشم من رسول الله نماز است. آیا ما هم همین طوریم یا از نماز فرار می کنیم؟
پیامبر به عبدالله ابن مسعود فرمودند: آدم گرسنه چه طور با اشتها غذا می
خورد وآدم تشنه چه طور با اشتها و میل آب نوش جان می کند. من هم همان طور
نماز می خوانم. بلکه از این هم بالاتر، و در ادامه فرمود: آدم گرسنه یک پرس
غذا می خورد سیر می شود، آدم تشنه یک لیوان آب می خورد و سیراب می شود ولی
من از نماز سیر نمی شوم. طوری نباشد که چیزهایی که در ما هست 180 درجه
معکوس باشد. یک موقع پیامبر می فرماید: من فدای نماز می شوم. عاشق نمازم،
ولی ما به نماز اهمیت ندهیم. باید خودمان را معالجه بکنیم.
================================
علت اهمیت دادن پیامبرصلی الله... به زن و عطر و نماز؟
چرا
پیامبر این سه چیز را از دنیا انتخاب کرده اند؟ این سه چیز چه ارتباط و
سنخیتی با همدیگر دارند؟ نماز چه ربطی به خانم دارد؟ خانم با عطر چه ربطی
دارد؟ بزرگواری گفتند: چیز جامعی که در این سه چیز وجود دارد و شاید انتخاب
پیامبر هم بود، این است که هر سه چیز سکونت آور و آرامش دهنده هستند. کسی
که نماز را دوست دارد و نماز می خواند احساس آرامش پیدا می کند. «وَ
اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى
الْخاشِعینَ» (البقرة 45) وقتی برایمان مساله مهمی پیش بیاید نماز و ارتباط
با خدا آرامش می دهد. در روایت داریم امیرالمومنین علیه السلام وقتی از
دنیا خسته می شد به نماز پناه می برد.
بوی خوش هم آرامش می دهد. بوی
عطر و گلاب را وقتی بو می کنید نفستان تازه می شود و احساس آرامش پیدا می
کنید. ولی بوی تعفن و بوی گند برای روح وجان آدم اشمئزاز و کدورت و ناراحتی
ایجاد می کند.
همسر خوب هم به انسان آرامش می دهد «لِتَسْکُنُوا
إِلَیْها»(الروم 21) خدا می فرماید: من همسر را برای شما انتخاب کردم که
برای شما آرامش بدهد. همسر خوب واقعا آرامش می دهد. خانم ها برای شما سکونت
دهنده و آرامش دهنده اند. در هیچ مکتبی مثل مکتب ما سفارش بانوان، همسر،
مادر، دختر و خواهر نشده است.
================================
کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام
امام
مجتبی علیه السلام مشغول کار بودند که یک مرد شامی آمد به آقا فحش و ناسزا
داد. حضرت فرمودند: اگر پول میخواهی پول بدهم. غذا میخواهی غذا بدهم
مرکب میخواهی مرکب بدهم. راهنمایی
میخواهی راهنماییات بکنم. مشکلی
داری مشکلت را حل کنم. حاجت داری حاجتت را برآورده کنم. هر چه می خواهی بگو
به تو بدهم. آن مردشامی مثل ابر بهار شروع کرد به گریه کردن، گفت: من وارد
مدینه شدم و دشمن ترین افراد در دل من شما بودید. اما حالا عزیزترین افراد
در نزد من شما هستید. خدا وکیلی امام مجتبی با مرد شامی این طور برخورد
بکند با دوستانش چگونه برخورد خواهد کرد.
================================
دوستان را کجا کنی محروم توکه با دشمنان نظر داری
دانشجویی
می گفت: حاج آقا من دانشجو بودم و وضع مالیم هم خوب نبود. خیلی هم آرزو
مدینه و مکه داشتم. ولی اصلا امکاناتش برایم فراهم نبود. یک شب روضه امام
حسن مجتبی علیه السلام راخواندم. دلم شکست گفتم: یا امام مجتبی شما کریم
اهل بیت هستید. دلم برای مدینه پر می کشد وخیلی دلم می خواهد که به مدینه و
قبرستان بقیع بیایم. گفت: دوستی در دانشگاه داشتم با او کاری داشتم. فردا
زنگ زدم گفتم: کجا هستی؟ گفت: در صف ثبت نام عمره دانشجویی هستم. روز آخر و
ساعات پایانی است. گفتم: می شود اسم من را هم بنویسی؟ گفت: باشد، اسم من
را هم نوشت. آخرین نفر هم اسم من بود. بعد از چند روز قرعه کشی کردند. در
مجلس قرعه شرکت کردیم. آن کسی که شماره ها را انتخاب می کرد چند تا شماره
انتخاب کرد و گفت: آخرین شماره، که آخرین شماره اسم بنده بود. چند ساعتی از
توسل من نگذشته بود که وضع مدینه ما مرتب شد. پول نداشتم در خود دانشگاه
اعلام کردند که هفتصد هزار تومان برای کسانی که به مدینه زیارت قبر امام
مجتبی می روند وام قرض الحسنه می دهند. پولمان هم جور شد.
================================
ذکر مصیبت
امام حسن مجتبی علیه السلام
من
معتقد هستم درمیان پنج تن از همه غریب تر و مظلوم تر امام مجتبی است. حالا
بعضی از دلیل هایش را عرض می کنم. آقا امیرالمومنین این اول مظلوم عالم
است اما همسری مثل فاطمه زهراءعلیها سلام داشت که بهترین زن های عالم همسر
امیرالمومنین است. اما قربان درد دل فرزندش امام مجتبی که همسرش قاتلش بود.
آقا اباعبدالله همسرانی داشت که یکی از یکی بهتر بودند. حضرت رباب یک سال
زیر آفتاب نشست و برای غربت آقا اباعبدالله گریه کرد اما قربان مظلومیت
برادرش امام مجتبی، همه عالم برای غربت آقا اباعبدالله گریه می کنند اما
خود آقا اباعبدالله برای غربت و مظلومیت برادرش گریه می کرد. آقا
اباعبدالله فرمودند: «أخی خیر منی»(ابن نما حلى / مثیرالأحزان/ ص : 49)
برادر من بهتر از من بود. ده سال امام امام حسین بود. بدون امام مجتبی
برادرش حرکت نمی کرد کاری نمی کرد. آقا اباعبدالله اصحابی داشت که خود آقا
شب عاشوراء فرمود: اصحابی بهتر و با وفاتر از شما سراغ ندارم. اما بدترین و
منافق ترین یاران، یاران امام حسن بودند. که در موقع نماز خواندن سجاده از
زیر پای آقا کشیدند. به آقا حمله کردند. به معاویه لعنت الله علیه نامه
نوشتند که با این پول هایی که برای ما فرستاده ای هر وقت اشاره کنی امام
حسن را دست بسته تحویل می دهیم. دل امام حسن خون بود از دست این یاران
منافق،
دشمن اگر می کشد به دوست توان گفت با که توان گفت که دوست مرا کشت
این
دوست های جاهلی که آقا را خیلی اذیت کردند. که بعضی هایشان هم منافق
بودند. به نجف و کربلا نگاهی بکنید که چه قدر خادم و گنبد و بارگاه دارد چه
قدر زائر دارد. اما با چشم دل نگاهی هم به قبرستان بقیع بیندازید. مدینه
که می روید همه جا منور و روشن است اما این قطعه قبرستان بقیع تاریک است نه
شمعی، نه چراغی، نه بارگاه و نه سایبانی دارد. پیامبر خدا فرمود: آن چشمی
که برای حسنم اشک بریزد کور وارد محشر نمی شود. و آن قدم هایی که به زیارت
حسنم برود روی پل صراط نمی لرزند.
یک وقت آقا صدا زدند یک تشت برایم
بیاورید. شاید دل زینب و بچه ها خوشحال شد که الآن آقا سم را برمی
گردانند. اما یک وقت دیدند پاره های خون آقا در میان تشت افتاد. صدا زدند
بروید برادرم حسین را خبر کنید، تا وصیت هایم را بکنم. دو تا تشت دل اهل
بیت را خیلی به درد آورد. یک تشت که در مدینه برای امام حسن مجتبی آوردند. و
یک تشت هم که در مجلس یزید آوردند. یک وقت بچه ها، خواهرها دیدند سر پدر
در میان تشت قرآن تلاوت می کند. نانجیب جسارتی کرد. یک وقت عمه سادات بلند
شد و دست برد و گریبان چاک کرد...
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
مقام و منزلت زن
مقام و منزلت زن*
رسول
اکرم صلى الله علیه و آله : «حُبِّبَ إلىَّ مِنَ الدُّنیا ثَلاثٌ
النِّساءُ وَ الطّیبُ وَ قُرَّةُ عَینى فى الصَّلاةِ» ؛ سه چیز از دنیا
محبوب و مورد علاقه من شده است: زنان، عطر و نور چشم من در نماز
است.(بحارالأنوار، ج 73، ص 141، ح 8)
==========================
فضیلت صلوات بر پیامبر
یک
وقتى دیدند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بسیار متبسم و
خندان اند. طبیعى است که آدم عاقل خنده و گریه اش دلیلى دارد. کسى پرسید:
یا رسول اللّه، چرا خندان هستید؟ فرمود: خداى متعال به من وحى فرمود: اى
پیغمبر، هر کس بر تو صلوات بفرستد، من بر او ده مرتبه صلوات مى فرستم. هر
کس به تو سلام کند، من به او ده مرتبه سلام مى کنم. خیلى عجیب است! پیغمبر
پیش خدا چقدر عزیز است که اگر کسى به این عزیز خدا یک مرتبه درود بفرستد،
خدا بر او ده مرتبه درود مى فرستد و اگر کسى یک بار سلام کند، خدا بر او ده
بار سلام مى کند!
«مَنْ صَلّى عَلىَّ مَرَّةً صَلَّى
اللّهُ عَلَیهِ عَشْرَاً وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ عَشْراً صَلَّى اللّهُ
عَلَیهِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ مِائَةَ مَرَّةٍ صَلَّى
اللّهُ عَلَیْهِ اَلْفَ مَرَّةٍ وَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ اَلْفَ مَرَّةٍ لا
یُعَذِّبُهُ اللّهُ فِى النّارِ اَبَداً»؛[1] هر کس یک مرتبه بر من صلوات
بفرستد، خداوند ده مرتبه بر او صلوات مى فرستد و هر کس ده مرتبه بر من
صلوات بفرستد، خداوند صد مرتبه بر او صلوات مى فرستد. و هر کس هزار مرتبه
بر من صلوات بفرستد، خداوند هرگز او را در آتش عذاب نخواهد کرد.
==========================
جایگاه زنان در جاهلیت
یکى
از سیره هاى مهم رسول خدا صلى الله علیه و آله که به عمل نزدیک تر است و
بیشتر مورد ابتلاست، محبت و احترام به خانم هاست. من گمان نمى کنم کسى در
عالم مانند پیامبر خدا به خانم ها محبت مى ورزیده و به آن ها احترام مى
کرده است.
شما تاریخ را نگاه کنید، چه ظلم ها و اجحاف هایى
که به دخترها و همسرها و مادرها و خانم ها شده است! چقدر از بانوان به
عنوان برده استفاده شده است! اى کاش به همین اکتفا مى شد! آیا مى توان تصور
کرد که پدرى طفل معصوم خودش را زنده زنده در قبر بگذارد! اگر این مطالب در
قرآن نبود، مى گفتیم شاید افسانه و ساختگى باشد، شاید مبالغه و گزافه گویى
باشد، ولى چه کنیم که در قرآن آمده است!
شما ببینید
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله این سیره را در چه زمانى پیاده مى کردند!
در زمانى که بیشترین ظلم به دخترها و خانم ها مى شد. در زمانى که به
فرموده قرآن:
«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاْنْثى
ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ
سُوءِ ما بُشِّرَبِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلى هَوْنٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِى
التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمونَ»؛[2]هرگاه به یکى از آن ها بشارت دهند
که دختر نصیب تو شده است، صورتش (از فرط ناراحتى)سیاه مى شود و به شدت
خشمگین مى گردد. به خاطر بشارت بدى که به او داده شده است، از قوم و قبیله
خود متوارى مى گردد (و نمى داند که) آیا او را با قبول ننگ نگه دارد، یا در
خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مى کنند!
در جزیرة العرب، در
زمان جاهلیت، فضا این طور بود که یک جمعى نشسته بودند.یک نفرى مى آمد و به
کسى مى گفت: خانم شما زاییده است. مى پرسید: چه زاییده است؟ مى گفت: دختر.
بنا به فرموده قرآن با شنیدن این خبر صورتش سیاه مى شد و از شدت ناراحتى
دختردار شدن، رنگش مى پرید. از مجلس مردها جدا مى شد و در گوشه اى مى خزید.
گویى این بدترین خبر زندگى اوست. بعد فکر مى کرد که چه خاکى باید بر سرش
کند. مى گفت دو راه دارم: یا این که دخترم را با خفت و خوارى نگه دارم و
بزرگش کنم و یا این که با دست خودم زنده زنده در قبر بگذارمش. واقعاً گفتنش
هم سخت است!
الآن در بعضى از جوامع این گونه است. شاید در
ایران ما هم باشد. وقتى مى گویند: فرزند پسر است، هورا مى کشند و شادى مى
کنند. اما اگر دختر باشد، لب و لوچه شان آویزان و غمگین مى شوند. متأسفانه
این افکار و اعتقادات جاهلیت در بعضى از خانواده ها وجود دارد.
امام
سجاد علیه السلام هر وقت فرزنددار مى شدند، نمى پرسیدند دختر است یا پسر.
مثل ما حساسیت به خرج نمى دادند. مى فرمودند: آیا سالم است؟ اگر سالم بود،
خدا را شکر مى کردند.[3]
==========================
در
تاریخ آمده است : چند نفر به محضر پیامبر خدا آمدند و گفتند: ما از این
کارها کرده ایم. یکى از آن ها هم خلیفه دوم بوده است. از اول هم خشن بوده
است. ابن ابى الحدید معتزلى مى گوید: من نمى دانم چه سرّى است که طرفداران
حضرت امیر علیه السلام اهل محبت و عاطفه و احساس هستند، ولى طرفداران خلیفه
دوم خشن اند. شما الآن هم که به مدینه مى روید، در اطراف قبر پیامبر صلى
الله علیه و آله ، خشونت آن ها را مشاهده مى کنید.
اما
امیرالمؤمنین علیه السلام به قاتل خودش، ابن ملجم هم ترحم مى کند؛ چون اسیر
است. ما او را لعن مى کنیم. به قول عوام خدا جاى حق نشسته است، حسابشان را
مى رسد، اما؛ «چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا»
ابن
ملجم اشقى الاخرین بود. وقتى اسیر شد، امام حسن علیه السلام به
امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: این کسى است که پشت ما را شکسته است.
حضرت فرمود: فرزندم، ما خانواده رحمت و مغفرت هستیم. نمى بینى که چشمانش
چطور در حدقه مى گردد و وحشت زده است!فرمود: نگاه کن، این قابل ترحم
است![4] اگر کسى دلش به رحم آمد، خیلى به خودش ایراد نگیرد. خیلى عجیب است!
البته خدا، کار خودش را مى کند. خدا یک وظیفه دارد، ما هم یک وظیفه.
==========================
اوج قساوت و سنگدلى
قیس
بن عاصم در ایام جاهلیت از اشراف و رؤساى قبائل بود. پس از ظهور اسلام
ایمان آورد. وى در سنین پیرى به منظور جست و جوى راه جبران خطاهاى گذشته،
به حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله رسید و گفت: درگذشته جهل، بسیارى از
پدران را بر آن داشت که با دست خود دختران بى گناه خود را زنده به گور
سازند. من دوازده دخترم را در جاهلیت به فاصله نزدیک به هم زنده به گور
کردم. سیزدهمین دخترم را زنم به دور از چشم من زایید و چنین وانمود کرد که
نوزاد مرده به دنیا آمده، اما در پنهانى او را نزد قوم خود فرستاد.
سال
ها گذشت تا روزى ناگهان از سفرى بازگشتم، دخترى خردسال را در خانه ام
دیدم. چون شباهتى به فرزندانم داشت، به تردید افتادم و بالاخره دانستم او
دختر من است.بى درنگ دختر را که زار زار مى گریست، کشان کشان به نقطه دورى
بردم و از ناله هاى او متأثر نمى شدم و زنده به گورش کردم. وقتى عاصم به
عمل پلید خودش اعتراف مى کرد، چشمان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پر از
اشک شد و فرمود: «مَنْ لا یَرْحَمُ لا یُرْحَمُ»؛[5] هر که رحم نداشته
باشد، بر او رحم نخواهد شد.
البته عده اى نیز نوزادان دختر
را مى خریدند و از مرگ نجات مى دادند. از آن جمله صعصعة بن ناجیه، جد
فرزدق شاعر است. او به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت:360 دختر را از
این راه نجات داده ام.[6]
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله
در چنین شرایطى که بدترین اهانت ها و اذیت ها به دختران و زنان مى شد، چنین
سیره و سنتى را پایه گذارى کردند.
==========================
منزلت فاطمه زهرا علیهاالسلام
خداوند
براى پیامبر اسلام که اول شخصیت عالم هستى است، یک دختر به یادگار مى
گذارد. حاج آقا دولابى مى فرمودند: در آیه شریفه «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ
رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»[7] مراد از رحمت، حضرت زهرا علیهاالسلام است که
خدا به پیامبرش مرحمت فرموده است.
چنان که در حدیث کسا مى
خوانیم: چهار شخصیت بزرگ عالم اسلام؛ شخص پیامبر و امیرالمؤمنین و امام حسن
و امام حسین علیهم السلام میهمان یک خانم هستند. و او فاطمه زهرا
علیهاالسلام است. پیغمبر احساس ضعف مى کند، به چه کسى پناه مى برد؟ به یک
خانم.«اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً ؛ من در بدنم احساس ضعف مى کنم.» و
فاطمه علیها السلام چه پاسخ زیبایى مى دهند: «أُعیذُکَ بِاللّهِ یا
اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ»؛ یعنى شما را در پناه خدا قرار مى دهم.
حضرت
زهرا علیها السلام تجسم توحید و «لا اله الا اللّه » است.در واقع پیغمبر
صلى الله علیه و آله به خدا پناه برده است. او مظهر توحید است و مى گوید:
من تو را در پناه خدا در مى آورم. محور حدیث کسا یک خانم است. ببینید
پیامبر خدا براى این خانم چقدر احترام قائل است. اگر خداوند به ما دختر
داده است، باید او را شکر کنیم.
==========================
مظهر عواطف و احساسات
چه
بسا دخترانى که از پسرها بسیار ارزشمندتر و براى عاقبت به خیرى پدر و مادر
بهترند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ
الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، فَالْحَسَناتُ یُثابُ عَلَیْها وَ النِّعْمَةُ
یُسْأَلُ عَنْها»؛[8] دختران حسنه هستند و پسران نعمت. براى حسنات پاداش
داده مى شود و از نعمت سؤال مى شود.
پسر نعمت است، تو باید
آن را حفظ کنى و از تو درباره آن بازخواست مى شود؛ چون خداوند فرموده است:
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعیمِ»؛[9] آن گاه در آن روز
«همه شما»از نعمت هایى که داشته اید بازپرسى خواهید شد.
اما
دختر حسنه است و خداوند براى حسنه به ما پاداش مى دهد. دختر رحمت است و
رحمت انسان را حفظ مى کند. عاطفه و احساسى که در دختر است، در پسر نیست.
برخى افراد از خدا مى خواهند که دخترى به آن ها بدهد تا در تشییع جنازه و
پاى جنازه آن ها گریه کند. اول گمان کردم که این از حرف هاى عوام است، بعد
دیدم این روایت است. حضرت ابراهیم علیه السلام دختر نداشت. از خداى متعال
درخواست کرد: خدایا، به من دختر بده که بعد از مردن من به من رقت کند تا
رحمت تو به من جلب شود.[10]
دقت کرده اید که معمولاً پدرى
که فوت کند، پسر مى گوید: من الآن مغازه و ماشین بابا را مى گیرم. شاید
گوشه دلش هم شاد باشد که دم و دستگاه و پول و کارخانه و دارایى پدر به او
مى رسد؛ اما دخترها معمولاً این طور نیستند. یعنى آن دلسوزى که در دختر
هست، قطعاً در پسر نیست. آن احساس و عاطفه و محبتى که در بعضى از تشییع
جنازه ها از دختر مى بینیم، از پسر نمى بینیم. پسرها در تشییع جنازه، به
دنبال مراسم، آبرودارى و تشریفات هستند، ولى دختر از سوز دل گریه مى کند.
در
یکى از این تشییع جنازه ها دیدم که دخترى با سوز گریه مى کرد، به طورى که
همه را به گریه انداخت. مى گفت: اى خدا، یک وقت باباى مرا عذاب نکنى و فشار
قبر به او وارد نکنى! دیدم این دختر با این ناله هایش رحمت آسمان و زمین
را جلب مى کند.پسر بعید است از این هنرها داشته باشد. اگر دختر دارید قدرش
را بدانید و اگر ندارید از خدا بخواهید به شما مرحمت کند که دختر رحمت است و
جلب رحمت مى کند.
==========================
دوست داشتنى هاى دنیا
حدیثى
از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده است که بسیار مهم و
قابل توجه و تأمل است. آن حضرت مى فرمایند: «حُبِّبَ إِلَىَّ مِنَ
الدُّنْیا ثَلاثٌ النّساءُ وَ الطّیبُ وَ قُرَّةُ عَینى فِى
الصَّلاة»ِ؛[11]سه چیز از دنیا محبوب و مورد علاقه من واقع شده است: زنان،
عطر و نور چشم من در نماز است.
اولین شخصیت عالم هستى و
فخر همه انبیا و اولیاى الهى مى فرماید: سه چیز از این دنیا در دلم جا باز
کرده و مورد علاقه من واقع شده است. یکى از آن سه چیز محبت زن هاست. وقتى
این محبت براى پیامبر خدا باشد، براى همه هست؛ یعنى این محبت با وجود یک
مؤمن گره خورده است. محبت زن ها، یعنى این که آن ها را دوست داشته باشید.
در
باب نکاح روایاتى به این مضمون داریم که دوست داشتن زنان را نشانه ایمان و
محبت اهل بیت علیهم السلام دانسته است. در بعضى از این روایات دوست داشتن
شیرینى نیز به آن اضافه شده است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
«کُلُّ مَنِ اشْتَدَّ لَنا حُبًّا اَشْتَدَّ لِلنِّساء حُبّاً وَ
لِلْحَلْواء»؛[12] هر کس محبتش به ما اهل بیت زیاد گردد، محبتش به زنان و
شیرینى زیاد مى گردد.
==========================
حلاوت مؤمن
معمولاً
آدم هاى محبتى طبعشان به شیرینى مایل تر است. آدم هاى تند بیشتر به ترشى
علاقه دارند. در روایات فراوانى آمده است که اهل ایمان و اهل ولایت شیرین
طبع اند. فرمودند: ما شیرینى را زیاد دوست داریم. امام حسین علیه السلام
شکر زیاد انفاق مى کردند. پرسیدند: چرا این قدر شکر انفاق مى کنید؟
فرمودند: چون من به شیرینى زیاد علاقه دارم و خدا فرموده است: «لَنْ
تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبّونَ»؛[13] هرگز به(حقیقت)
نیکوکارى نمى رسید مگر از آنچه دوست مى دارید (در راه خدا) انفاق کنید.
در
روایتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: «اَلْمُؤْمِنْ عَذْبٌ
یُحِبٌ الْعُذُوبَةَ وَ الْمُؤْمِنْ حُلْوٌ یُحِبُّ الْحَلاوَةَ»؛[14]مؤمن
خود گواراست و گوارا را دوست دارد. و مؤمن شیرین است و شیرینى را دوست
دارد.
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «اِنّا وَ
شیعَتَنا خُلِقْنا مِنَ الْحَلاوَةِ فَنَحْنُ نُحِبُّ الْحَلواءَ»؛[15] ما و
شیعیانمان از شیرینى خلق شده ایم؛ از این رو شیرینى را دوست داریم. یعنى
مؤمن تلخ و تند و ترش و بد مزه نیست، بلکه شیرین و خوشمزه و گواراست.
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
________________________________________
پی نوشت:
[1]جامع الاخبار، ص 58 ، فصل28؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 63 ، ح 52 .
[2]سوره نحل، آیه 58 ـ 59 .
[3]کانَ
عَلِىُّ بْنُ الْحُسَینِ علیهماالسلام اِذا بُشِّرَ بِوَلَدٍ لَمْ یَسْألْ
ذَکَرٌ هُوَ اَوْ اُنْثى حَتّى یَقُولَ اَسَوِىٌّ فِاذا کان سَوِیًّا
قالَ: اَلْحَمْدُللّه ِِ الّذى لَمْ یَخْلُقْ مِنّى شَیْئاً
مُشَوَّهاً.تهذیب، ج 7، ص 439، ح 1754؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 123، ح 68.
[4]منتهى الآمال، ج 1، ص333.
[5]تفسیر نمونه، ج 11، ص273 ؛ یکصد موضوع، 500 داستان، ج 1، ص 188.
[6]اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 2 ، ص 404 .
[7]ما تو را جز رحمت براى جهانیان نفرستادیم. سوره انبیاء، آیه 107.
[8]من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 481، ح 4692؛ بحار الانوار، ج 101، ص 90، ح 3.
[9]سوره تکاثر، آیه 8 .
[10]قال
الصادق علیه السلام: اِنّ اِبْراهیمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ یَرْزُقَهُ
بِنْتاً تَبکیهِ و تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ. کافى، ج 6 ، ص 5 ؛
بحارالأنوار، ج 101، ص 99، ح 76.
[11]بحارالأنوار، ج 73، ص141، ح 8 .
[12]مستطرفات، ص 636؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 227، ح 20 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 11، ح 24933.
[13]سوره آل عمران، آیه 92؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 363، ح 236 .
[14]محاسن، 2، ص 408؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 218، ح 2.
[15]الکافى، ج 6 ، ص 321 ؛ بحارالأنوار، ج 63 ، ص 285، ح 3ازدواج آسان - فلسفه ازدواج*
زوجیت تمام موجودات عالم
مسئله زوجیت در کل خلقت هست؛ یعنی در ذات همه موجودات وجود دارد. در این زمینه آیه قرآن داریم «وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون»[1]یعنی در عالم ماده غیر از خدای متعال که تک است، احد است، فرد است و واحد است؛ همه موجودات نر و ماده هستند یعنی حیوانات، درختان و گیاهان تمام شان نر و ماده هستند.در این زمان بعضی از این ها را علم امروز کشف کرده است. مثلاً برق که هم قطب مثبت دارد و هم منفی که اگر این طور نباشد انرژی و نیرو معنا ندارد. همه موجودات عالم همین طور هستند مثلاً درخت خرما نر و ماده دارد بقیه درختان و گیاهان هم نر و ماده دارند اما بشر اسرار بعضی را پیدا کرده و بعضی دیگر را پیدا نکرده است و بنای خلقت به زوجیت و نر و ماده بودن است.
================================
زوجیت رمز بقای نسل بشر
خداوند در درون هر موجود زوجی، خدا کشش و جذبه نسبت به جنس مخالفش را قرار داده است و انسان هم یک موجود است و از این قاعده مستثنی نیست. یعنی اگر یک آقا و خانمی علاقه به همسر و ازدواج ندارد بیمار است. فطرت و درونش ایراد دارد و یا نقص روانی یا جسمی دارد. و باید مداوا کند. اساساً رمز بقای نسل بشر هم در همین است اگر این جذبه و کشش در زن و مرد نبود؛ شاید هیچ کس ازدواج نمی کرد. این کار خدای متعال حکمت دارد.
================================
توجه اسلام و قرآن به ازدواج
مسئله زوجیت و کشش بین آنها ربطی به هیچ دینی ندارد و یک مسئله کاملاً غریزی و فطری است و بنای خلقت عالم بر این نهاده شده است. ولی از آنجا که مکتب اسلام اکمل همه ادیان است؛ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام و قرآن جوانب مختلف مسئله ازدواج را بیان کرده اند. از جمله؛ موقعیت ازدواج، شرایط زن و شوهر و ...و کتاب ها و روایات فراوانی در این زمینه هست که می توانید مطالعه کنید. گاهی دانشمندان خارجی یک کتاب مفصل در مورد یک مسئله که تمام آن در یک جمله روایت آمده است نوشته اند.مثلاً در مورد آیین همسرداری و محبت انسان به همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «قول الرّجل للمرأة : إنّی أحبّک لایذهب من قلبها أبداً».[2] یعنی اینکه اگر آقا به خانم بگوید من دوستت دارم و خیلی به شما علاقه دارم هرگز از دل این خانم بیرون نمی رود. یعنی مودت را تثبیت می کند و می فهماند که باید دوستی ها را به زبان آورد چون تأثیر بیشتری برای تثبیت و ابقای مودت و ازدواج و دوستی و محبت دارد.
================================
اهمیت ازدواج در اسلام
اسلام به ازدواج خیلی اهمیت داده و انسان ها را بسیار ترغیب به ازدواج می کند. نمونه اش حدیث معروف «النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی» [3] یعنی روش و سیره من ازدواج است. یکی از سیره های محکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و تهدیدی که حضرت در انتهای حدیث فرمودند : «فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی» بدترین تهدیدهاست. یعنی جزء مسلمین و امت من نیستید. کسی که از ازدواج روی بگرداند «فَلَیْسَ مِنَّا» از ما نیست این تعبیر تندی است.
================================
آثار ازدواج
همین ثواب برای کسی که ازدواج می کند بس است که دو رکعت نمازی که آدم همسردار می خواند بالاتر از هفتاد رکعت نمازی است که آدم مجرد می خواند. همچنین حدیث داریم کسی که ازدواج می کند نصف دینش حفظ است یا محفوظ شده است و نصف دیگر دینش هم در روایت آمده است که انسان تقوا داشته باشد. یعنی خیلی از خطرهایی که جوان ها را تهدید می کنند از راه همین غریزه جنسی است. و از این راه به گمراهی و گناه و آلودگی های مختلف کشیده می شوند و ازدواج و همسر برای او آرامش می آورد. همچنین ازدواج یک محسنات روحی معنوی و مادی در انسان ایجاد می کند.
================================
لطیفه ای پیرامون شب اول قبر شخص مجرد و متاهل
شخصی را در قبر گذاشتند و ملائکه نکیر و منکر پرسیدند ازدواج کرده ای؟ گفت:بله. گفتند: این بیچاره هر چه بلا و مصیبت بوده کشیده است او را بهشت ببرید. می گویند زن بلا است هیچ خانه ای بی بلا نباشد. شخص دیگری را در قبر گذاشتند. در قبر به او گفتند ازدواج کرده ای؟ گفت: نه. گفتند: این عذاب نکشیده است او را جهنم ببرید تا استخوان هایش نرم شود عذاب بکشد بعد او را به بهشت ببرید. شخص دیگری را در قبر گذاشتند. گفتند ازدواج کرده ای؟ گفت: دوبار. گفتند: او را ته جهنم ببرید چون یک بلا به سرش آوردند یک بلای دیگر هم خودش روی سر خودش آورده است این خیلی پوستش کلفت است.
================================
حکایتی شیرین پیرامون مزه شوهر
نقل است که دختری به مادرش گفت: شوهر چه مزه ای دارد؟ مادرش که زن فهمیده و عاقلی بود در دلش گفت باید جوابی بدهم که هم زیبا و زیبنده و هم جامع و کامل باشد اگر بگویم شوهر یک چیز شیرین و خوشمزه ای است می گوید من شوهر می خواهم. اگر هم بگویم شوهر چیز ترش و تلخ و بی مزه ای است می گوید اصلاً من شوهر نمی خواهم. بالاخره در جواب دخترش گفت: شوهر مثل ترشی است. ترشی هم به مزاج انسان می نشیند و انسان دلش می خواهد و در عین حال هم وقتی آدم می خورد صورتش درهم می شود و مثل شیرینی نشاط آور نیست. طوری است که هم دل آدم می خواهد و در عین حال زحمت دارد و آدم چهره اش درهم می شود. دختر گفت مادر واقعاً حرفت درست است. مادر گفت : چطور؟ دختر گفت: به این خاطر است که هر وقت اسم شوهر را می شنوم دهانم آب می افتد.
================================
زنان و زندگی
زن لباس می خواهد، طلا می خواهد، خانه زندگی می خواهد، مردها خیلی دنبال تجملات و تشریفات نیستند. بیشتر، خانم ها بازار دنیا را گرم می کنند ما معتقد هستیم اگر خانم ها از خانه بیرون نیایند؛ تمام کارخانه های پارچه بافی و طلافروشی ها و همه بازار اقتصاد دنیا بهم می خورد و به برکت این خانم ها، این ها همه برقرارند واقعاً باید قدر خانم ها را بدانید. به قول حاج آقای دولابی که خدا رحمت شان کند که می گفتند اگر خانم ها نبودند شاید ما یک پیراهن هم تن مان نمی کردیم یعنی به فکر دنیا نبودیم.این خانم ها هستند که به فکر فرش و طلا و خانه و زندگی هستند واقعاً بازار دنیا را خانم ها گرم کرده اند و اگر نمی بودند شاید ما یک لباس هم برای خودمان تهیه نمی کردیم یعنی نوع مردها به فکر این چیزها نیستند؛ ولی خانم ها خیلی به فکر هستند و زندگی و معاش را تأمین می کنند.
================================
مذمت بی همسری
اسلام جوانان را بسیار به ازدواج ترغیب کرده است و بی همسری در روایات ما مورد مذمت شدید قرارگرفته است چون انسانی که ازدواج نکرده است دست آویز شیاطین یا رفقای ناباب قرار می گیرد. حدیث داریم که اکثر اهل جهنم مجرد هستند «أَکْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّاب»[4] و فرمودند «خِیَارُ أُمَّتِی الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرَارُ أُمَّتِی الْعُزَّابُ»[5] یعنی بدترین امت من آنهایی هستند که بدون همسر هستند یعنی آنهایی که وقت ازدواج شان شده است و ازدواج نمی کنند. بعضی از پدر و مادرها می گویند حاج آقا با این جوان ما برای ازدواج صحبت کن. می گوید باید حتماً خانه داشته باشم، ماشین داشته باشم. اینها خیالات بی خودی است. هر چیزی وقتی دارد از وقتش که بگذرد دیگر بی معنا می شود. دوران شکوفایی سن ازدواج از هفده هجده سالگی تا بیست و پنج سالگی است. این تاخیرهای ده پانزده ساله کار خوبی نیست. خانواده ها هم باید برخی مسائلی که سنگ جلوی پای جوان می اندازد را مراعات کنند. روایتی داریم که می فرماید در آخر الزمان عذوبت و مجرد زندگی کردن حلال و جایز است به خاطر اینکه این بنده خدا بدون ازدواج می تواند دینش را حفظ بکند اما وقتی ازدواج کند خواسته های حرامی آن خانواده از او دارند و به خاطر خواست های حرام آنها ممکن است این شخص را به جهنم بکشند این حدیث یک مورد خاص است و در آن یک مورد خاصی را اجازه داده اند.
================================
پیامدهای اخروی عدم ازدواج
نقل کرده اند عرفایی که می خواستند زاهد و عابد باشند و ازدواج نکردند، آخر عمر پشیمان شدند یا بعد از مردن خواب شان را که دیده اند؛ گفتند ما اشتباه کردیم.
آیت الله ناصری نقل می کرد پیرمردی که صاحب کرامت و دارای مقام طی الارض بود به نام حاج شیخ عبدالله و از دوستان بنده بود ازدواج نکرده بود حاج آقای دولابی فرمودند من دخترم را حاضر شدم به ایشان بدهم ولی قبول نکرد. حاج شیخ عبدالله کارش این بود که پیاده به مشهد، نجف و کربلا می رفت. ایشان اواخر عمر سخت پشیمان شده بود که چرا من این سنت حسنه را به جا نیاوردم و ازدواج نکردم ولی پیر شده بود و دیگر نمی توانست ازدواج بکند.
مرحوم آخوند کاشی که در تخت فولاد دفن است کسی بود که ازدواج نکرده بود و نزدیک قبر ایشان در تخت فولاد قبر مرحوم علامه فانی است. مرحوم بانو مجتهده امین اصفهانی در کتابش نقل کرده است که یک شخصی مرحوم علامه فانی و مرحوم آخوند کاشی را در خواب دید ولی مشاهده کرد مقام علامه فانی خیلی بالاتر از آخوند کاشی است. تعجب کرد که آخوند کاشی با اینکه می گویند عارف و عابد بوده و صاحب کرامت بوده چطور مقامش پایین تر از علامه فانی است. علامه فانی فرمود به خاطر سه مسئله:
یکی اینکه من سید بودم ایشان سید نبود.
دوم من روضه خوان اهلبیت علیهم السلام بودم. برای مردم روضه می خواندم توسل به اهلبیت علیهم السلام می کردم.
و سوم اینکه من ازدواج کردم و آخوند کاشی ازدواج نکرده بود.
این داستان نشان می دهد در عوالم دیگر هم آنهایی که ازدواج نکرده اند درجه شان پایین است یا ممکن است اشکال و ایرادی برایشان باشد. اگر در قدیم فساد، مشکلات و سختی های جوانان کم تر بود دلیلش سن پایین ازدواجشان بوده است. البته ما معتقد نیستم خیلی هم پایین باشد مثلاً دوازده سیزده سال که هنوز پسر یا دختر آن بلوغ و رشد را پیدا نکرده اند. رشد جسمی، عقلانی، مدیریتی، فکری یا همسرداری را که بنا به فرمایش حضرت امیر سلام الله علیه لازم است. «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[6].
================================
نقش توکل در ازدواج
اگر کسی نیت ازدواج دارد؛ توکل، دعا و توسل داشته باشد. من خودم که تصمیم به ازدواج گرفتم یک طلبه در قم بودم که فقط درس می خواندم. رفتم مسجد مقدس جمکران از امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف تقاضا کردم به ایشان توسل پیدا کردم گفتم خدایا واقعاً کار مشکلی است.
در حدیثی نقل شده جوانی به پیغمبر خدا عرض کرد که همسری برای من انتخاب کنید حضرت فرمود: اگر من و تمام فرشته ها و همه عالم دست به دست هم بدهیم تو سراغ آن کسی که خدا برایت درنظرگرفته است می روی. به قول حاج آقای دولابی بخش زیادی از مسئله عقد و ازدواج آسمانی است. یعنی تقدیر نقش مهمی دارد به همین خاطر توکل و دعا و توسل خیلی مهم است. انتخاب همسر خیلی مهم است. آدم اشتباهی خانه و ماشین و فرش خانه و کالایی بخرد آن را عوض می کند یا شغلش را عوض می کند ولی ازدواج این طوری نیست که بگویی ازدواج کردم بعد می توانم عوض بکنم. بیشترین فردی که ما در عمرمان با آن زندگی می کنیم همسرمان است. دخترها شوهر می کنند پسرها ازدواج می کنند. بچه ها حدوداً هیجده سال بیست سال مهمان ما هستند بعد جدا می شوند. ولی همسر ما تا آخر عمر در کنار ما هست یعنی خوبی، بدی، خوشی و ناخوشی او ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با ما دارد لذا من معتقدم دعا و توسل و توکل خیلی در مسئله ازدواج نقش دارد. این شعر حافظ خیلی معنا دارد.
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
اهمیت خواست خدا در انتخاب همسر
بنده، دوستی روحانی دارم که از من بزرگ تر است و حدود پنجاه سال سن دارد.ایشان حدود سی سال است که می خواهد ازدواج کند ولی نتوانسته موهایش مقداری سفید شده و هنوز ازدواج نکرده است. نه اینکه نخواهد می خواهد ولی نمی شود. با آیت الله ناصری مشورت کردند، استخاره کردند. چندین مورد هم رفته اند صحبت کردند اما ناگهان یکی از خانواده طرف مقابل مرده است. و ازدواج را به هم زدند یا استخاره شان بد آمده یا این آقا نپسندیده است یا مادرش نپسندیده یا خواهرش نپسندیده است. میخواهم این را بگویم که تا خدا نخواهد نمی شود. مگر فرعون همه عالم را بسیج نکرد که حضرت موسی علیه السلام متولد نشود اما حضرت موسی علیه السلام متولد شد.
================================
داستان توسل جوان به امام رضا علیه السلام برای ازدواج
در قم منبر رفتم. بعد از منبر تاجری گفت حاج آقا پسرم داستانی را از دانشگاه نقل کرده است و من بعد از شنیدن این داستان غش کردم. دانشجویی مدت ها دنبال موردی برای ازدواج بود و گاهی هم رفقا و همکلاسی ها سربه سرش می گذاشتند و به او متلک می گفتند.بعد از مدت ها تصمیم می گیرد به مشهد برود خیلی مصمم بود که کارش درست می شود. من معتقد هستم امام هشتم قدرت دارد می توانند بگویند «کُنْ فَیَکُونُ»[7] آنها ولی امر هستند«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً»[8] امام امرش امر خدا است اگر بگوید بشو می شود. حضرت رضا علیه السلام فرمود حضرت ابراهیم علیه السلام خدا را به ما قسم داد آتش بر او سرد و گلستان شد. گفت این بنده خدا به مشهد که رسید مستقیم به حرم رفت و به مسافرخانه نرفت. گفت من می روم حرم کار ازدواجم را از حضرت بخواهم و ازدواجم را درست بکنم بعداً می آیم. رفقا هم به او متلک می گفتند. گفت ایشان حرم رفت و خودش را به ضریح چسباند و شروع کرد به ناله کردن. می گوید یا امام هشتم من همسر می خواهم. یک ساعته درست بکن من این حرف ها سرم نمی شود شما نشانه های قدرت خدا هستید. یدالله هستید. گره گشا هستید.حلال مشکلات هستید. من به شما عقیده دارم. من زن می خواهم. می گوید بعد از مدتی ضعف کردم، تصمیم گرفتم بروم ناشتایی بخورم و دوباره بیایم گفتم یا امام هشتم من شما را رها نمی کنم.
گفت از صحن بیرون آمدم که ناگهان یک خانم و آقای محترمی به من برخوردند و سلام علیک کردند و جلوی من ایستادند گفتند آقا خیلی عذر می خواهیم خیلی شرمنده ایم سوال ما حرف ما ممکن است خیلی زشت باشد بی جا باشد ولی اسائه ادب را بپذیرید و جواب ما را بدهید. گفتم: بفرمایید. گفتند: شما ازدواج کردید؟ گفتم: نه. گفتند: قصد ازدواج ندارید؟ گفتم: چرا قصد ازدواج دارم. گفتند: بیا که بختت باز شده ما بچه دار نمی شدیم متوسل به امام هشتم علیه السلام شدیم خدا به ما دختری داد و حالا دختر ما بزرگ شده و دم بخت است و الان آمدیم دین مان به امام هشتم علیه السلام را ادا کنیم و به امام هشتم علیه السلام گفتیم یک داماد خوب برای ما برسان. دخترمان را دادی حالا داماد هم بده و ما دیشب با امام هشتم علیه السلام پیمان بستیم و گفتیم از هتل می آییم بیرون به اولین جوانی که برخوردیم می گوییم این فرستاده امام هشتم علیه السلام است. می گوید من وقتی این را فهمیدم جا زدم. گفتم: مادرم نیست خواهرم نیست. گفتند نه موردش خیلی خوب است امام هشتم علیه السلام مگر چیز بد می رساند؟ از ما نازکردن بود که نمی خواهم.از آنها اصرارکردن بود و مرا به زور به هتل بردند و دختر را به من نشان دادند. مهرش به دلم نشست. رفتند یک روحانی آوردند و عقد کردند و این خانم در کمتر از یک ساعت به عقد من درآمد.
پشتکار در طلب (داستان یوسف و زلیخا)
روایت داریم «من طلب شیئا و جدّ وَجَدَ»[9].
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
سایه حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود
زلیخا خاطرخواه حضرت یوسف علیه السلام شد اما چه سنخیت و نسبتی با حضرت داشت؟ هیچ سنخیتی نداشت اصلاً حضرت یوسف علیه السلام پیغمبری موحد بود اما زلیخا بت پرست بود. زلیخایی که هیچ سنخیتی با یوسف صدیق نداشت و در راه یوسف آبرویش را داد حیثیتش را داد و همه چیزش را داد. روایات می گوید زلیخا بعد از اینکه پیر و فقیر شد. شوهرش او را طلاق داد ولی استقامت و پشتکار در طلبش داشت .
نقل می کنند حضرت یوسف وقتی عزیز مصر شد در حال عبور از مکانی بود. به او گفتند این پیرزن فقیر، زلیخا است. یوسف علیه السلام گفت: عجب است او زمانی سلطان بانوی ما بود. ما غلام او بودیم. برویم احوال او را بپرسیم. نزدیک زلیخا آمد و گفت: حالت چطور است؟ زلیخا که مومن شده بود گفت: شکر می کنم خدایی را که بر اثر گناه عزیز را ذلیل کرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ عَبِیداً بِمَعْصِیَتِهِ»[10]و شکر می کنم خدایی را که برده ها را به سلطنت رساند به خاطر اطاعت و بندگی و خویشتن داری و ای عزیز مصر ما می خواستیم گناه و معصیت کنیم اما خوار و ذلیل شدیم. حضرت یوسف علیه السلام گفت: هنوز هم به من علاقه داری؟ گفت به جدت ابراهیم علیه السلام قسم اگر همه دنیا مال من باشد حاضرم بدهم یک بار شما را ببینم. حضرت یوسف علیه السلام گفت:درست است من زیبا و قشنگ هستم اما می دانی از من هم زیباتر هست؟ زلیخا گفت: کیست؟ ایشان فرمود: حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است. زلیخا بعد از شنیدن این توصیفات عشقش به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم منتقل شد و گفت ای یوسف من خاطرخواه آن آقا شده ام آن آقا کجاست؟ محبت حضرت یوسف علیه السلام آن قدر نجات دهنده نیست که محبت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نجات دهنده است. جبرئیل بر حضرت یوسف علیه السلام نازل شد و گفت چون محبت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در دل زلیخا افتاده باید او را به عقد خود در بیاوری. یوسف علیه السلام گفت: این پیر زمین گیر به چه درد من می خورد؟ جبرئیل گفت: دعا کن جوان می شود. محبت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کیمیا و اکسیر است. حضرت یوسف علیه السلام دعا کرد و زلیخا جوان شد و به همسری حضرت یوسف علیه السلام درآمد. زلیخا در اثر پایداری و استقامت در راهش به مقصدش رسید.
================================
زیبایی های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند حضرت یوسف سفیدروتر از من بوده ولی من نمکین تر و ملیح تر هستم. چون رنگ خیلی روشن هم به مذاق انسان خوش نمی آید. کمی گندم گون قشنگ تر است.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صوت زیبایی هم داشتند و صوتش را در نماز ظاهر نمی کرد، اگر ظاهر می کرد حدیث داریم بیهوش می شدند. در دعای صلوات بر حضرت می گوییم خدایا روز قیامت صوت پیغمبر را نصیب ما کن. ائمه علیهم السلام، همه قربان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می روند حضرت زهرا سلام الله علیها از فراق پیغمبر گریه کردند تا از دنیا رفتند.
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
[1]. الذاریات: 49.
[2]. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى / على رضا صابرى یزدى / محمد رضا انصارى محلاتى / 433 / 127 / الترغیب فی التزویج تشویق به ازدواج..... / ص: 428.
[3]. جامع الأخبار / تاج الدین شعیرى / 101 / الفصل الثامن و الخمسون فی التزویج .... / ص:101.
[4]. من لا یحضره الفقیه / شیخ صدوق / ج 3 / 384 / باب فضل المتزوج على العزب..... / ص: 384.
[5]. مستدرک الوسائل / محدث نوری / 14 / 156 / 2- باب کراهة العزوبة و ترک التزویج... / ص:154.
[6]. الکافی / شیخ کلینی /6 / 540 / باب نوادر فی الدواب..... / ص: 537.
[7]. الکافی / شیخ کلینی /1 / 109 / باب الإرادة أنها من صفات الفعل...ص:109.
[8]. الإحتجاج على أهل اللجاج/ احمد بن على طبرسى / ج 2 / 386 / احتجاج أبی إبراهیم موسى بن جعفر ع فی أشیاء شتى على المخالفین..... / ص: 385.
[9]. نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول ص / ابو القاسم پاینده / 776 / نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم«ص» با ترجمه فارسى .
[10]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار / مجلسی / ج 75 / 456 / باب 33 نوادر المواعظ و الحکم..... /ص: 444.
راهکارهاى یک زندگى سالم
راهکارهاى یک زندگى سالم*
براى این که خانواده و خانه ما بهشت نقد باشد و زندگى شیرین و فرزندانى سعادتمند داشته باشیم و عیش و نوش ما رو به راه باشد، راهکارها و نکته هایى را که مى تواند ما را به یک معاشرت و مصاحبت نیکو، زیبا و مطلوب برساند، بیان مى کنیم.
========================
الف) مثبت نگرى و مثبت گرایى
یکى از راه هاى معاشرت خوب این است که در زندگى هر چه مى توانیم حُسن و خوبى همدیگر را ببینیم. اگر نیمى از لیوان پر است و نیم دیگر خالى، ما آن نیمه پر را ببینیم، نه نیمه خالى را. قشنگى هاى یکدیگر را ببینیم، نه این که روى نکات منفى دست بگذاریم. اگر شما بدى بنده را نگاه کنى، از من دل سرد مى شوى. دیگر مایل نیستى با من رفت و آمد داشته باشى. اگر بدى خانمت را ببینى، با او دعوایت مى شود. اگر او هم بدى شما را ببیند، ناسازگارى را شروع مى کند. بنابراین بیاییم زیبایى هاى همدیگر را ببینیم، نه زشتى ها را. روى نکات مثبت همدیگر نظر داشته باشیم، نه نکات منفى.
حضرت عیسى علیه السلام با عده اى از حواریون از جایى رد مى شدند. به یک الاغ مرده رسیدند که بدنش بو گرفته بود و وضع ناجورى داشت. یکى بینى خود را گرفت، یکى گفت: چقدر آلوده است، یکى گفت: چقدر زشت است. هر کس وصفى از زشتى الاغ مرده را بیان کرد. حضرت عیسى علیه السلام فرمود: چه دندان هاى سفید و خوبى دارد. از میان عیب هاى فراوان آن دست روى خوبى ها و زیبایى هایش گذاشت.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
========================
منشأ نزاع ها
یک زن و شوهر که مدت ها با هم دعوا داشتند، پیش حاج آقا دولابى آمدند. هر دو آدم هاى غُدّى بودند. تمام دعواها به خاطر غدگرى است. اگر عناد و لجبازى را کنار گذاشتیم، همه کارها درست مى شود. تمام دعواها براى نفس و به خاطر «من» است. اگر به دیوار هزار تا فحش بدهند، تو ناراحت نمى شوى؛ چون به «منِ» شما کارى ندارد. اما اگر بگویند بالاى چشم شما ابروست، برآشفته مى شوید و مى گویید: به من مى گویى؟ اگر «من»را کنار بگذارى، همه دعواها مى خوابد. این زن و شوهر حاج آقا را خسته کرده بودند. کسى دیگر را هم قبول نداشتند. فرمودند: به این خانم گفتم که این شوهر شما که این همه از او بد مى گویى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: فلان کارش خیلى خوب است. به آقا گفتم: این همه از خانمت بد گفتى، هیچ خوبى ندارد؟ گفت: چرا، فلان خصلتش خوب است. گفتم: بیایید این صد تا عیبى که شما مى گویید، نادیده بگیرید.من مى خواهم از امروز عقدتان را بخوانم و این دو صفت خوب را به همدیگر جوش بدهم. یعنى شما به این صفت خوب زن نگاه کن و این خانم هم به این صفت خوب شما نگاه کند. بیایید با همدیگر آشتى کنید و بروید زندگى تان را بکنید. از این راه وارد شدند و آشتى دادند.
========================
مِثل زنبور عسل
در روایات آمده است که مثل زنبور عسل باشید که روى گل و گیاه مى نشیند.مثل مگس و پشه نباشید که روى کثافات مى نشینند. در باغ این همه گل و گیاه است، مستقیم مى رود روى کثافات مى نشیند. آدم نباید مثل مگس و پشه باشد. بدن ما همه جایش سالم است.مگس صاف مى آید روى این چرک مى نشیند. اگر کسى مثل مگس باشد، اهل جهنم است. الآن هم در جهنم است. بعد از این هم در جهنم است. کسانى که منفى باف و منفى گرا هستند، همیشه عیب مى بینند و عیب مى تراشند. این ها جهنمى اند.
پیامبر فرمودند: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْنى مُعَنِّتاً وَ لا مَتَعَنِّتاً وَ لکِنْ بَعَثَنى مُعَلِّماً مُیَسِّراً»؛[1] خداوند عز و جل مرا نفرستاد، که اشکال گیر و یا اشکال تراش باشم، بلکه مرا معلم آسان گیر فرستاد.
در این روایت مطالب بسیار ارزنده و زیبایى است. اگر مى خواهید در زندگى، در خانه، یا بیرون خانه، خوشى و صفا باشد، عیب هاى همدیگر را نبینید. خوبى ها و زیبایى هاى همدیگر را ببینید. همسرت را داده خدا ببین. خانم هم شوهرش را داده خدا بداند. چیزى که خدا داده است، قشنگ است. خوب نگاه کن، چشمانت را بمال.
========================
عیب دیگران را به خود نسبت دهیم
حاج آقا مى فرمودند: اگر هم عیبى دیدى به خودت نسبت بده. زن و شوهر عیب را به خودشان نسبت بدهند. به یکدیگر نسبت ندهند. بگو من اشتباه کردم. من تحملش نکردم.مثال قشنگى مى زدند و مى فرمودند: شما اگر جلوى آیینه رفتید و دیدید که صورت شما را سیاه نشان مى دهد، هر چقدر به آیینه دست بکشید، سیاهى پاک نمى شود. باید صورت خود را دست بکشید تا در آیینه پاک نشان بدهد. یعنى اگر با بد اخلاق روبرو شوى، بداخلاق را کتک نزن، خودت را درست کن. حلم و صبر خودت را اصلاح کن. خودت را پاک کن؛ بگو من مقصرم، من نتوانستم تحملش کنم. عیب ها را به خودت نسبت بده. ما همه اش دستمال دست گرفته ایم و طرف مقابل را پاک مى کنیم. بیاییم خودمان را پاک کنیم. «عَلَیکُمْ اَنْفُسَکُم؛[2] بر شما باد به خودتان.» در روایت هم آمده است : «خَیْرُ النّاسِ لِلنّاسِ خَیْرُهُم لِنَفْسِهِ»؛[3]بهترین مردم براى مردم کسى است که براى خودش بهترین باشد.
زن و شوهر اولاً عیب نبینند. اگر هم دیدند، عیب را از خودشان ببینند و به خودشان نسبت بدهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبى نیست. به قول ملا عبداللّه : محروم دیدن محرومیت مى آورد. یکى از اساتید ما ـ خدا رحمتش کند ـ بارها دست خودش را مى بوسید.مى فرمود: دست من نیست. واقعاً هم همین طور است. اگر کسى آن دید را پیدا کند، با دستش هم عشق بازى مى کند. مى گفت: قوه و ظاهر و باطن من از خداست. خیلى از مواقع حاج آقا به افرادى که مى خواستند دستشان را ببوسند، مى فرمود: برو دست خودت را ببوس. خودت را درست نگاه کن. خودت را ببوس. خودت را بغل بگیر. با خودت عشق کن. خودت جز او چیز دیگرى نیست. احد یعنى یکى است و دو تا نیست. یکى بیشتر نیست. اگر کسى این دید را پیدا کرد، دست خودش را ببوسد و با خودش عشق بازى کند. عیب نبیند. اگر دید، خودش را درست کند، طرف مقابل را کیسه نکشد.
روى در روى خود آر اى عشق کیش نیست این مفتون تو را جز خویش خویش
========================
ب) نشست خانوادگى
یکى دیگر از چیزهایى که مراعات آن موجب صفاى زندگى مى شود، این است که ما دست از غُد گرى هایمان برداریم. با اعضاى خانواده نشست داشته باشیم. جلسه گفت و گوى خانوادگى داشته باشیم. مشورت کنیم. گاهى با خانم تنها بنشینیم و گفت و گو کنیم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «جُلُوس الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّه ِ تَعالى مِنْ اِعْتِکافٍ فى مَسْجِدى هذا»؛[4] نشستن مرد نزد خانواده اش از اعتکاف در مسجد من (مسجد النبى) پیش خداوند محبوب تر است.
عبادت فقط دعا خواندن، نماز خواندن و زیارت رفتن نیست. جلسات ذکر و دعا تنبل خانه شما نشود. مواظب باشیم جلساتمان، کارهایمان و زیارت هایمان باعث نشود که حق پدر و مادر و همسر و بچه ها ضایع شود. مى گوید: من از این خانم ناراحت هستم، پس بگذار به مسافرت، یا به زیارت بروم. آن زیارت بر سرت مى خورد. معلوم نیست به شما جواب بدهند. آن ها خیلى آقا هستند؛ ولى باید از راهش وارد شوید.
خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتى را ! ایشان هفته اى یک روز با خانم و بچه هایش جلسه گفت و گو داشت. دور هم جمع شوید و صمیمانه گفت و گوى خانوادگى داشته باشید.ببینید چه مشکلاتى دارید و چگونه باید آن را حل کرد. ما خیلى مواقع بچه ها یا همسر خود را آدم حساب نمى کنیم. بعضى از خانم ها گلایه مى کنند که شوهر ما، ما را به حساب نمى آورد. اگر ما حرف بزنیم، اصلاً گوشش به حرف ما نیست. سرش روى کتاب و قرآن است.این قرآن بر سرت بخورد. این خانم را آدم حساب کن. این امانت خداست. ببین چه مشکلى دارد؛ بى اعتنایى نکنیم.
یک پیرزن، پیغمبر خدا را که اول شخصیت عالم است، در کوچه مى گرفت و با او گفت و گو مى کرد. خیلى ها از این منظره مسلمان شدند. مى گفتند: اگر این سلطان بود، جواب این پیرزن را نمى داد. اما این پیرزن نیم ساعت دارد حرف مى زند و پیغمبر هم گوش مى دهد و با ملایمت جوابش را مى دهد. آن وقت ما همسرمان را نمى توانیم تحمل کنیم. او را آدم حساب نمى کنیم. بندگى خدا به سر و صدا نیست. فکر مى کنیم عبادت کرده ایم، زیارت رفته ایم. بعضى خانم ها مى گویند: اصلاً نمى خواهیم مشکل ما را حل کند، فقط حرف ما را گوش بدهد، ما سبک مى شویم.
========================
ج) عوامل زیاد شدن محبت در خانواده
از دیگر امورى که کانون زندگى را گرم نگه مى دارد و زندگى را با صفا مى کند، ایجاد محبت در کانون خانواده است. به کارگیرى موجبات و عواملى که محبت بین آحاد خانواده و به ویژه بین زن و شوهر را زیاد مى کند، از راهکارهاى یک زندگى سالم و پویاست.همان طور که پیش از این گفتیم: دین ما بر محبت استوار است: «هَلِ الدّینُ اِلاَّ الْحُبُّ»؛[5] «اَلدّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّینُ»؛[6] هر چه این رشته را محکم تر و استوارتر کند، عملى است ستوده و موجب استحکام بنیاد هر خانواده مى شود.
========================
در اینجا به برخى از عوامل زیاد شدن محبت در خانواده مى پردازیم:
لحن زیبا و مؤدبانه در گفتار
از چیزهایى که محبت را زیاد مى کند، درست و با محبت صحبت کردن است. لحن کلام در طرف مقابل بسیار تأثیرگذار است. انسان یک مطلب را مى تواند با لحنى مؤدبانه، لطیف و زیبا بگوید و مى تواند تند، خشن و بى ادبانه بگوید. هر کدام از این دو نوع لحن گفتار تأثیر متفاوت در مخاطب ما خواهد داشت. یکى موجب محبت و صمیمیت مى شود و دیگرى موجب کینه، دلخورى و دشمنى خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «وَ اَحْسِنوا لَهُنَّ الْمَقالَ»؛[7]با همسرانتان زیبا و نیکو سخن بگویید.
========================
اظهار محبت
از دیگر راه هایى که موجب افزایش محبت در افراد، به خصوص در خانواده و زن و شوهر مى شود، اظهار محبت و به زبان آوردن آن است. این فرمایش پیامبر خداست: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرأَةِ اِنّى اُحِبُّکَ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً»؛[8] مردى که به همسرش بگوید دوستت دارم، این سخن هرگز از قلبش بیرون نخواهد رفت.
یعنى مرتب به خانمت بگو دوستت دارم و هر روز آن را تکرار کن. هیچ عیبى ندارد.خانم ها با شنیدن جمله «دوستت دارم» آرام مى گیرند. در صدا کردن همسر نیز باید از کلمات محبت آمیز استفاده کرد، کلماتى که حاکى از محبت به همسر است. مثلاً اسم همسرتان را مى توانید با پسوند «جان» بیاورید: فاطمه جان، زهرا جان... یا از لفظ عزیزم استفاده کنید. در صدا زدن پیام محبت باشد.
بعضى از صدا زدن ها در جامعه ما واقعاً به دور از فرهنگ و اخلاق اسلامى است. برخى از آقایان براى صدا زدن همسرشان از لفظ «هاى» یا «هو» استفاده مى کنند و این به دور از آداب اسلامى است. بعضى از آقایان از آوردن اسم همسرشان در جلو دیگران ابا دارند و با تکلفاتى همسرشان را صدا مى کنند.
کسى مى گفت: به منزل آقاى محترمى رفتم. آدم متدینى هم بود. دیدم شروع به مشت زدن به دیوار کرد. گفتیم: این چه کارى است؟ گفتند: دارد خانمش را صدا مى زند. روى این که اسم خانمش را دیگران بشنوند و بدانند چیست، حساسیت داشت. مگر ما اسم مادر و همسر امامان را نمى دانیم؟ مگر آن ها همسرانشان را به اسم صدا نمى کردند؟ مگر اسم فاطمه و زینب علیهما السلام سر زبان هاى دیگران نبوده است؟ مگر آنان جلوى مردم نمى گفتند:یا فاطمه، یا زینب. امام حسین علیه السلام نمى گفت من غیرتى هستم و اسم خواهرم را جلوى مردم نمى برم. این یک فرهنگ غلط است. اگر مثلاً شما بفهمید که اسم خانم بنده فاطمه است چه مى شود؟
شما ببینید طرف مقابل چه چیز دوست دارد. آیا دوست دارد اسمش را بگویید یا فامیلى او را؟ همان را بگویید. ببینید روى چه کلماتى حساس است و ناراحت مى شود، آن ها را نگویید. بردن نام افراد با لحنى محبت آمیز، آثار بسیار خوبى دارد.
========================
هدیه و سوغات
از دیگر عواملى که محبت را زیاد مى کند، هدیه و سوغات است. هدیه را فقط موکول به مسافرت نکنید. هر چند وقت یک بار شایسته است انسان هدیه اى براى همسرش بیاورد.البته در روایت آمده است. انسان در هر شب جمعه یک تحفه و هدیه به خانه ببرد تا اهل خانه به آمدن شب جمعه خوشحال شوند. این بسیار در الفت و استحکام زندگى مؤثر است.
یکى از آقایان مى گفت: من در خانه با خانمم بگو و مگو پیدا کردم و با ناراحتى و حالت قهر از خانه بیرون آمدم و براى نماز به حسینیه مرحوم آیت اللّه بهاء الدینى رفتم. خانم ما هم علویه بود. آیت اللّه بهاء الدینى قبل از نماز مى آمدند و در حسینیه مى نشستند. وقتى وارد شدم و نشستم، بدون این که چیزى بگویم، ایشان یک نگاهى به من کردند و فرمودند: با دعوا کار درست نمى شود. این چه کارى است کردى؟ چرا درگیر مى شوى و عیش و خوشى خودت را به هم مى زنى؟ وقتى عبادت مى کنى، یا درس مى خوانى، مى آید و راه تو را مى بندد. اگر با کسى درگیر شدى، هر کجا مى روى راه بسته است. باید بروى آن دل را صاف کنى. شاید همه شما تجربه کرده باشید. وقتى که صفا هست راه باز مى شود.
فرمودند: مگر با دعوا کار درست مى شود؟ بعد از نماز دسته گلى، لباسى براى خانمت بگیر و آب روى آتش ها بریز، تمام مى شود. مى گفت: ما با این سخنان آقا، یکه خوردیم که آقا از کجا مى داند ما در خانه دعوا کردیم. صورت اعمال انسان در وجود خود اوست.کسى که چشم دلش باز است، مى بیند و مى داند که چه کرده اى، از وجودت مى فهمد.
«کُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمناهُ طائِرَهُ فِى عُنُقِهِ»؛[9]هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم.
خلاصه هدیه و سوغات یکى از راه هاى افزایش محبت و ایجاد الفت است.
========================
تشکر و قدردانى
یکى دیگر از چیزهایى که موجب صفا و صمیمیت خانواده مى شود، تشکر و قدردانى است. خانم باید از شوهرش که بیرون از خانه درگیر کار و مشکلات است، تشکر کند. از زحمت هایى که مى کشد و بابت چیزهایى که خریده است، باید تشکر کند. و همچنین آقا باید از همسر خود تشکر کند؛ به خاطر بچه دارى، به خاطر نظافت خانه و شست و شوى لباس ها، به خاطر تهیه غذا و میهمان دارى و کارهایى که خانم بدون هیچ مرخصى و تعطیلى در خانه انجام مى دهد. واقعاً خانم ها خیلى زحمت مى کشند. ما باید قدردان آنان باشیم. بسیار به گردن ما حق دارند. اگر از حق خود نگذرند، مدیون آن ها هستیم. بنده توصیه مى کنم گاهى خانم ها به مسافرت بروند، آقایان هم اجازه مسافرت بدهند؛ سفر زیارتى یا دیدار با فامیل.و این آقا هم در خانه بماند. آن وقت قدر زحمات خانم دستش مى آید؛ هم در انجام نظافت و نظم خانه، هم در تهیه غذا و هم در بچه دارى. هر چیز در نبودش معلوم مى شود. اگر خانم در خانه نباشد، اصلاً خانه بى نور و بى فروغ است. مادر خانه و همسر خانه، چراغ خانه است. هم چراغ خانه است و هم چراغ دل شما. وجودش به شما آرامش مى دهد. همین طور اگر چند روزى آقا به مسافرت برود، خانم احساس دلتنگى مى کند. از خواب و خوراک مى افتد.احساس مى کند که مرد تکیه گاه زندگى و باعث اطمینان و آرامش است.
خلاصه آن که تشکر خستگى را بر طرف مى کند و به انسان آرامش مى بخشد. همین که مى داند قدردان زحمات او هستند، به او آرامش مى دهد و خستگى را از تنش بیرون مى کند. وقتى مى بینى خانم زحمت مى کشد، بگو دستت درد نکند. سیره اولیاى ما این چنین بوده است که اگر کسى کمترین خدمتى به آنان مى کرد، از او تشکر مى کردند. خداوند به پیامبرش مى فرماید: وقتى زکات مى دهند و تو برایشان دعا مى کنى، این دعا موجب آرامش آنان است:«اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ».[10] این در حقیقت یک قدردانى است.
========================
درک متقابل
از دیگر امورى که موجب یگانگى و صفا و صمیمیت بین زن و شوهر است، درک متقابل است. یعنى شوهر خانم خودش را درک کند و خانم هم شوهرش را. این یک بحث کلیدى و اساسى در رشد و تعالى خانواده است. اگر ما همدیگر را درک کنیم، تمام مشکلات ما حل است. اگر بفهمیم که طرف ما به بلوغ فکرى نرسیده است، با او راحت زندگى مى کنیم. اگر بدانیم طرف ما در چه کلاسى است، با همان کلاس با او صحبت مى کنیم و با همان زبان با او گفت و گو مى کنیم. بلوغ و رشد عقلى و فکرى به سن و سال نیست، ممکن است یک نفر سنش بالا باشد، ولى نا بالغ باشد و ممکن است کسى در سنین کم باشد، ولى چیز فهم و بالغ باشد. اگر زن و شوهر از یکدیگر درک متقابل داشته باشند و روحیات همدیگر را بشناسند، وضع خانوادگى و موقعیت هم را درک کنند، مشکلى پیش نخواهد آمد.
توافق و تفاهم
از امورى که کمک مى کند تا زن و شوهر یک زندگى مسالمت آمیز و با صلح و صفا داشته باشند، توافق و تفاهم است، یعنى زن و شوهر وظیفه دارند در امور با یکدیگر تفاهم کنند و به توافق برسند. این توافق در سایه سازگارى و کوتاه آمدن است. هم زن از نظراتش کوتاه بیاید و هم شوهر، تا به یک توافق و همزیستى دست یابند.
قهرکردن چیز بسیار بدى است. اگر خانمى از شوهرش قهر کند، ملائکه او را لعنت مى کنند تا آشتى کند. آقا هم همین طور. یک خانمى تعریف مى کرد که من یک مادر بزرگى داشتم. ـ خدا رحمتش کند! ـ به من مى گفت: هیچ وقت با شوهرت قهر نکن. گفت: همین موجب شده است که زندگى خوبى داشته باشیم. هر وقت هم چیزى بین ما پیش مى آید، سریع مى روم آشتى مى کنم و همه آتش ها مى خوابد. تا زمانى که زن و شوهر با هم توافق داشته باشند و بین آن ها اختلاف نباشد، لطف خداوند بالاى سر آنان است. این شرط اساسى در زندگى است.
========================
اظهار همدردى
از دیگر چیزهایى که موجب استحکام کانون خانواده است، اظهار همدردى است.اگر زن و شوهر در مشکلات و مصائب با یکدیگر همدردى کنند، بسیار مؤثر است. اگر خانم یا آقا مریض شد یا مصیبتى بر او وارد شد، او را رها نکند. در گرفتارى ها به داد هم رسیدن، خیلى مهم است.
خدا رحمت کند آقاى سیبویه را ! من از ایشان خیلى بهره بردم. ایشان مى فرمود:خانم علویه اى داشتم. ده دوازده فرزند براى من آورد. او اواخر عمر نابینا شده بود.بیست و هفت سال نابینا بود. در این بیست و هفت سال من کمر بستم و به او خدمت کردم.خیلى عجیب است! من معتقدم کرامت این چیزهاست. مى فرمود: به خدا مى گفتم: اى خدا، من یک وقت گاو نُه من شیرده نباشم. گاهى یک گاوى که نه من شیر مى دهد، بعد از این که شیر داد، یک لگد مى زند و همه شیرها را مى ریزد.
به فرموده قرآن، دو چیز است که صدقات و احسان و نیکى هاى انسان را باطل مى کند، یکى منت نهادن در حق کسى که به او نیکى کرده ایم و دوم آزار و اذیت او. از این رو فرموده است : «لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاْءَذى».[11]
خیلى باید مواظب بود که زن و شوهر محبت هایشان را ضایع نکنند. مى فرمود:خدا هم کمکم کرد، بیست و هفت سال در خانه همه کار برایش انجام مى دادم. این ها از هزاران عبادت و نماز شب بالاتر است.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى که شخصیت هایى همچون مرحوم امام، آیت اللّه بهاء الدینى، آیت اللّه گلپایگانى، آیت اللّه خوانسارى، آیت اللّه اراکى و بزرگان بسیارى از شاگردان ایشان بودند، خانمشان مریض شده بود و مشکلات بسیارى داشتند. گفته بودند:به خاطر خدا صبر کردم و زندگى ام را بر هم نزدم و خداوند عنایات عجیبى به من کرد.
پدر ایشان هم داستان عجیب و زیبایى دارد. پدرشان رعیت و کشاورز بود. در اطراف یزد زندگى مى کرد. بعد از چند سال مشخص مى شود که بچه دار نمى شود. مشکل هم از طرف خانم ایشان بود. مى رود تا با یک خانمى که شوهرش مرده بود و چند تا فرزند هم داشت ازدواج موقت کند که از ایشان بچه دار شود. وقتى مى رود صیغه موقت را بخواند، مى بیند که بچه هاى این زن ابراز ناراحتى مى کنند. این آقا خیلى ناراحت مى شود. مى گوید: خدایا، من به خاطر خواهش خودم آمدم، این بچه هاى یتیم را اذیتشان مى کنم که از این خانم بچه دار شوم. این بچه ها که عقلشان نمى رسد. مى گوید: خدایا، من اصلاً اولاد نمى خواهم.هر چه تو بخواهى مى خواهم. و حق این خانم را ادا مى کند و به بچه هاى یتیم محبت مى کند.
رزقشان را هم مى دهد و برمى گردد. بعد از مدتى خداوند از خانم خودش به او فرزندى مى دهد که اسم او را عبدالکریم مى گذارد. عبدالکریمى که حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند. وقتى انسان براى خدا از خواست خودش بگذرد، خدا به او چه مى دهد!
========================
توسعه در زندگى
یکى دیگر از عوامل شکوفایى خانواده، وسعت دادن به آن است. حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «اِنَّ عِیالَ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ فَمَنْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَلْیُوَسِّعْ عَلى اُسَرائِهِ فَاِنْ لَمْ یَفْعَلْ اَوْشَکَ اَنْ تَزُولَ النِّعْمَةُ»؛[12]بى گمان خانواده هر کس اسرا (و تحت حمایت او) هستند. بنابراین کسى که خداوند به او نعمتى عنایت فرموده است، باید زندگى خانواده خود را توسعه بدهد. که اگر چنین نکند، منتظر زوال آن نعمت باشد.
بنابراین کسى که خداوند رزقش را وسیع کرده است و به او نعمت داده است، باید به فکر آسایش و رفاه حال خانواده اش باشد. مبادا بر خانواده اش تنگ بگیرد، که نعمت الهى از دستش مى رود. خانواده انسان بیش از هر کس دیگر سزاوار است. شما حق ندارید سهم زن و بچه خود را به دیگران بدهید. اگر خودت درویش و زاهد هستى، زن و بچه ات درویش نیستند.باید به فکر رفاه حال آنان باشى. اصلاً تلاش در جهت آسایش و رفاه حال خانواده یک فضیلت به شمار مى رود. امام سجاد علیه السلام فرمودند: «اِنَّ أَرْضاکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَسْبَغُکُمْ عَلى عِیالِهِ»؛[13] پسندیده ترین شما نزد خداوند کسى است که بیش از همه در رفاه خانواده خود کوشا باشد.
========================
کمک کردن در خانه
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام درباره خدمت کردن به عیال فرمودند: «یا عَلِىُّ خِدْمَةُ الْعِیالِ کَفّارَةٌ لِلْکَبائِر وَ یُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُور حُورِالْعینِ وَ یَزیدُ فِى الْحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ»؛[14] اى على، خدمت به عیال کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم پروردگار و مهر حورالعین است و بر حسنات و درجات انسان مى افزاید.
در حدیثى آمده است که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام شدند. حضرت امیر علیه السلام دمى فرماید: من داشتم عدس پاک مى کردم و حضرت زهرا علیها السلام هم کار دیگرى مى کرد. پیامبر از این که من در خانه عدس پاک مى کردم، خیلى خشنود شدند و فرمودند: «یا عَلىُّ اِسْمَعْ مِنّى وَ ما اَقولُ اِلاّ مِنْ اَمْرِ رَبّى ما مِنْ رَجُلٍ یُعینُ اِمْرَأَتَهُ فِى بَیْتِها اِلاّ کانَ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلى بَدَنِهِ عِبادَةُ سَنَةٍ صیامٌ نَهارَها وَ قیامٌ لَیلَها»؛[15] یا على، به من گوش فرا ده! آنچه مى گویم جز از جانب پروردگارم نیست: هر مردى که در خانه به همسرش کمک کند، خداوند به اندازه هر مویى که در بدن اوست، [پاداش] عبادت یک سال را به او مى دهد که روزهایش را روزه بوده و شب هایش را به عبادت به سر برده است.
این کمک ها تعین مرد را مى شکند. در روایت آمده است: کسى در خانه کار نمى کند، جز این که صدیق باشد، یا شهید، یا مردى که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او خواسته است.
«یا عَلِىُّ لا یَخْدِمِ الْعِیالَ اِلاّ صِدّیقٌ اَوْ شَهیدٌ اَوْ رَجُلٌ یُریدُ اللّهُ بِهِ خَیْرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ».[16]
باز فرمودند: «مَنْ کانَ فِى خِدْمَةِ العِیالِ وَ لَمْ یَأْنَفْ کَتَبَ اللّهُ اسْمَهُ فى دیوانِ الشُّهداءِ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ یَوْمِ وَ لَیْلَةٍ ثَوابَ اَلْفِ شَهیدٍ و کَتَبَ لَهُ لِکُلِّ قَدَمٍ ثَوابٍ حَجَّةٍ و عُمْرَةٍ وَ اَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ عِرْقٍ فى جَسَدِهِ مَدینَةً فِى الْجَنَّةِ»؛[17] کسى که در خدمت خانواده اش باشد و به بینى اش برنخورد؛(خودش را دست کم بگیرد)، خداوند نام او را در دیوان شهدا مى نویسد و در برابر هر روز و شب ثواب هزار شهید به او مى دهد. و در برابر هر قدمى که در راه خدمت براى خانواده اش بر مى دارد، ثواب یک حج و یک عمره به او عطا مى شود. و به هر رگى که در بدن دارد، خداوند یک شهر در بهشت به او عطا مى کند.
========================
به تکلف نینداختن
اکراه و اجبار نکردن و تحمیل نکردن بر خانواده نیز از امورى است که موجب آرامش در خانه مى شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از وقتى که پیغمبر سفارش کرد که با فاطمه زهرا علیها السلام مدارا کن و ملایم باش، به خدا قسم من نه او را ناراحت کردم و نه بر کارى اجبار و اکراه کردم. متقابلاً او هم کارى را بر من تحمیل نکرد.[18]نه خانم ها باید چیزى را بر شوهر خود تحمیل کنند و نه آقایان بر خانم ها چیزى را تحمیل کنند. این که حتماً باید به دیدن فلانى برویم، یا چند نوع غذا باید درست کنید، این تحمیل کردن است.
البته در روایات آمده است که اهل ایمان در امور حلال و مباح مطابق میل و خواهش خانواده خود رفتار مى کنند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «اَلْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَالْمُنافِقُ یَأْکُلُ اَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ»؛[19] انسان مؤمن مطابق میل خانواده خویش مى خورد و انسان منافق خانواده اش طبق میل او مى خورند.
همسر حضرت امام رضوان الله علیه فرموده بودند: در ابتداى جوانى که با حضرت امام ازدواج کرده بودم، ایشان یک جلسه اى با من نشستند و با هم صحبت کردیم. ایشان فرمودند:من دو چیز بیشتر از شما نمى خواهم: اول این که سعى کنید واجبات را انجام بدهید؛ چون واجبات امر خداست، ولى مستحبات را خودت مى دانى، من هیچ وقت به شما فشار نمى آورم که مثلاً بلند شو نماز مستحب بخوان. بنابراین مستحبات را خواستى انجام بده و نخواستى انجام نده. دوم این که کارهاى داخلى خانه هم به شما مربوط است، من دخالت نمى کنم. چون زن مدیر و بزرگ خانه است. این که این چیز را اینجا بگذارم یا جاى دیگر، مربوط به خانم خانه است. اصلاً شأن مرد اجل است که در این امور دخالت کند و درگیر این مسائل شود.
یک نفر مى گفت: به دادگاه خانواده رفته بودم. یک خانم و آقا با سه چهار تا بچه آمده بودند از هم طلاق بگیرند. گفتم: براى چه؟ گفت: سر لجبازى. این آقا بدون اجازه خانم گلدان را آورده است تا در اتاق بگذارد، از دستش افتاده و شکسته و فرش هم کثیف شده است. به او گفته است: چه کسى به تو گفت این کار را بکنى؟ گفته است: مى خواستم انجام دهم، به شما چه! و با هم جنگ و دعوا کردند و کار به طلاق و طلاق کشى رسیده است.الآن جهنم است، بعد هم جهنم است. اگر بهشت نقد مى خواهید، یگانگى و تفاهم و توافق داشته باشید و اگر جهنم نقد مى خواهید، دعوا، اختلاف و درگیرى
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد.
________________________________________
[1]سبل الهدى، ج 7، ص 6 .
[2]سوره مائده، آیه 105.
[3]اختصاص، ص 239؛ بحارالأنوار، ج 33، ص 390.
[4]تنبیه الخواطر؛ ص 441؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186، ح 7884 .
[5]امام صادق علیه السلام ، خصال، ج 1، ص 38، ح 74؛ بحارالأنوار، ج 27، ص 95.
[6]امام باقر علیه السلام ، تفسیر نور الثقلین، ج 5 ، ص 285، ح 49؛ بحارالأنوار، ج 66 ، ص238، ح 9.
[7]من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 554 ؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 223، ح 1.
[8]الکافى، ج 5 ، ص 569؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 10، ح 24930.
[9]سوره اسرا، آیه 13.
[10]سوره توبه، آیه 103.
[11]سوره بقره، آیه 264 .
[12]من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 402؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 69 ، ح 1.
[13]تحف العقول، ص 286 ؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 73، ح 25.
[14]مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2.
[15]جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132، ح 1.
[16]مستدرک الوسائل، ج 13، ص 49، ح 2 ؛ میزان الحکمة، ج 2، ص 1186 .
[17]جامع الاخبار، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 132.
[18]بحارالأنوار، ج 43، ص 133.
[19]الکافى، ج 4، ص 12، ح 6 ؛ بحارالأنوار، ج 59 ، ص 291
زن مایه آرامش
زن مایه آرامش*
استعانت از نماز
چرا اولیاى خدا هر گاه گرفتار مى شدند و مشکلى برایشان پیش مى آمد، به سراغ نماز مى رفتند و از نماز کمک مى گرفتند؟ از امام صادق علیه السلام روایت شده است:«کانَ عَلىٌّ علیه السلام اِذا هالَهُ شَىْ ءٌ فَزِعَ اِلَى الصَّلاةِ ثُمَّ تَلى هذِه الْآیَةَ: وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؛[1]امیرالمؤمنین علیه السلام هر گاه حادثه ناگوارى برایشان پیش مى آمد، به نماز پناه مى بردند. آن گاه این آیه را تلاوت مى فرمودند: «از صبر و نماز یارى جویید.» مى گویند:ابوعلى سینا هر گاه مشکل علمى پیدا مى کرد، دو رکعت نماز مى خواند و مشکلش حل مى شد.
================================
اجابت پروردگار
پیامبر خدا در یک حدیث قدسى مى فرمایند: «یَقُولُ اللّهُ تَعالى: مَنْ اَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفانى»؛ خداوند مى فرماید: کسى که وضویش باطل شد و دوباره وضو نگرفت، بى گمان به من جفا کرده است. «وَ مَنْ اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ فَقَد جَفانى»؛ کسى که وضویش باطل شد و دوباره وضو گرفت و دو رکعت نماز نخواند، البته به من جفا کرده است. «وَ مَن اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلّى رَکْعَتَینِ وَ دَعانى وَ لَمْ اَجِبْهُ فیما سَأَلَنى مِنْ اَمْرِ دینِهِ وَ دُنْیاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جافٍ»؛ و کسى که وضویش باطل شد و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و از من در امر دین و دنیایش درخواستى کرد و من او را اجابت نکردم، البته به او جفا کرده ام، اما من، پروردگار جفاکارى نیستم.[2]
همه حدیث به خاطر این جمله آخر است که من خداى جفا کارى نیستم. اگر بیایى جوابت را مى دهم. نماز سکونت و آرامش عجیبى به انسان مى دهد. هرگاه مى خواستند یکى از بزرگان اصحاب و یاران اهل بیت علیهم السلام را اعدام کنند، مى گفتند: فقط به ما مهلت بدهید تا دو رکعت نماز بخوانیم. گاهى هم که نمازشان طولانى مى شد، مى گفتند: به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه به خاطر انس با خداست.
================================
محبت نماز
چرا امام حسین علیه السلام شب عاشورا به دشمنى مثل عمر سعد و شمر رو زد که امشب را به من مهلت بدهید؟ چون فرمود: مى خواهیم به درگاه پروردگارمان نماز بگزاریم:«فَاِنَّهُ یَعْلَمُ اِنّى اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ کِتابِهِ»؛[3]چون خداوند مى داند که من نماز براى او و تلاوت قرآنش را دوست دارم.
امام علیه السلام با نماز دوست است. نمازدوست با نمازخوان خیلى تفاوت دارد.مى دانید ابن ملجم چقدر نماز مى خواند! اطاعت، یعنى دوست داشتن نماز؛ نمازى که در آن محبت باشد. کسى حاضر نیست به راحتى به دشمن رو بزند، مگر براى مسأله فوق العاده اى همچون نماز. نماز آرام بخش است.
===============================
آرامش بوى خوش
بوى خوش هم به انسان آرامش مى دهد. اگر به جایى بروید که بوى تعفن بیاید، چهره شما خود به خود در هم مى شود، بینى خود را مى گیرید و زود از آنجا رد مى شوید.همان طور که بوى بد آدم را مشمئز و متنفر مى کند و در جسم و روح انسان اثر منفى مى گذارد، بوى خوش هم آرام بخش و نشاط انگیز است. البته عطرهاى لطیف و ملایم، نه عطرهاى تند و اذیت کننده. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «اَلطّیبُ یَشُدُّ الْقَلْبَ»؛[4] بوى خوش به قلب انسان قوت مى بخشد.
================================
آرامش در کنار بانوان
خانم ها هم به انسان سکونت و آرامش مى بخشند. الآن در بعضى از کشورهاى غربى گاهى به همراه پلیس هایى که شب و روز گشت مى دهند، چند زن هم مى فرستند. البته کارى به حلال و حرام آن ندارم. مى خواهم بگویم خود وجود زن به انسان آرامش مى دهد. به طور مسلّم باید دنبال حلال آن باشیم و هیچ شک و شبهه اى در آن نیست. منظور این است که ذات این موجود و مخلوقى که خداوند آفریده است، گل و ریحان است و به انسان آرامش مى دهد.وقتى انسان با مادر، خواهر، خاله، و محارم و به خصوص همسر خودش مى نشیند، آرامش پیدا مى کند. على بن موسى الرضا علیه السلام فرمودند: «اَلنِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَکَنٌ»؛[5] بى گمان زنان موجب آرامش انسان هستند.
همچنین در قرآن آمده است: «وَ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها»؛[6]از نشانه هاى خداوند است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفریده است تا در کنار آنان آرامش یابید.
خداوند حوا را نیز خلق کرد تا به حضرت آدم سکونت و آرامش بدهد: «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ اَلَیْها»؛[7]و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید.
کسانى که ازدواج کرده اند، آرامش شان خیلى بیشتر از کسانى است که هنوز ازدواج نکرده اند. ان شاء اللّه خداوند به کسانى که ازدواج نکرده اند، همسر خوبى مرحمت کند.
================================
زمان ازدواج
البته براى ازدواج زمان خاصى را نمى توان معیّن کرد؛ امّا متأسفانه الآن سن ازدواج خیلى بالا رفته است. دیر ازدواج کردن خوب و مناسب نیست. هر چیزى در وقتش خوب است.
جبرائیل خدمت پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد: دوشیزگان میوه روى شاخه هستند. وقتى که رسیدند، اگر نچیدید و از درخت جدایشان نکردید، آفتاب آن ها را فاسد مى سازد و باد آن ها را از درخت ساقط مى کند.[8]
میوه تا زمانى که خام و نرسیده است، محکم به درخت چسبیده است و قابل استفاده نیست. اگر آن را از درخت جدا کردید، در حق آن جفا کرده اید. دخترى که مثلاً سیزده سال دارد، اگر او را از خانواده اش جدا کنید، در حق او جفا کرده اید. این باید به درخت باشد؛ هنوز وقت چیدنش نرسیده است؛ چون خام و نارس است و نمى تواند براى تشکیل خانواده مفید باشد. هیچ تجربه زندگى ندارد و باعث دردسر و زحمت مى شود. از طرف دیگر، وقتى میوه رسید، باید چیده شود. اگر آن را نچینید و روى درخت بماند، فاسد مى شود. گرما، سرما و باد بر آن اثر مى گذارد و از بین مى رود و به قول عوام ترشیده مى شود. زمان، وجود او را فاسد مى کند. هر چیزى در وقتش خوب است.
«اَلاْمُورُ مَرْهُونَةٌ بِاَوْقاتِها»؛[9]کارها در گرو وقت آن هاست. یعنى هر کارى را در وقتش باید انجام داده تا نتیجه مطلوب داشته باشد.
================================
ازدواج و گشایش
هیچ گاه مشکلات مادى نباید مانع سر راه ازدواج باشد. خداى متعال مى دانسته است که هر جا صحبت از ازدواج مى شود، مى گویند: پول ندارم. از این جهت فرموده است: «وَ اَنْکِحُوا الاْیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ»؛ مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید. همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. یعنى اسباب ازدواج آن ها را فراهم کنید و برایشان همسر اختیار کنید.
بعد بلافاصله فرموده است: «اِنْ یَکُونُوا فُقَراء یُغْنِهُمُ اللّه مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِـعٌ عَلیمٌ»؛[10]اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز مى سازد. و خداوند گشایش دهنده و آگاه است.
یعنى آن خدایى که رزق دختر و پسر را در خانه پدرشان مى دهد، الآن در خانه خودشان مى دهد. اصلاً روایات فراوانى داریم که ازدواج رزق را زیاد مى کند.
شخصى نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و از تنگدستى شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: «تَزَوَّجْ؛ ازدواج کن.» او هم ازدواج کرد و خداوند گشایشى براى او فراهم ساخت.[11]
این مطلب در جامعه هم تجربه شده است. کسانى که تشکیل خانواده مى دهند، وضع اقتصادیشان بعد از ازدواج بهتر از قبل از ازدواج است. منتها افزون طلبى و چشم و هم چشمى و تجمل گرایى مشکل آفرین است.
===============================
خانه اى براى ازدواج
غصه رزق را نخورید. پیامبر ما صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام موقع ازدواج هیچ نداشتند. حتى خانه اجاره اى هم نداشتند. در ظاهر دستشان خالى بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شبى که مى خواستند با حضرت زهرا علیهاالسلام ازدواج کنند، یک اتاق هم نداشتند؛ چون از مهاجرینى بودند که از مکه آمده بودند. پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: جایى تهیه کن تا فاطمه به آنجا منتقل شود. على علیه السلام عرض کرد: اینجا منزلى جز منزل حارثه وجود ندارد. حارثه یک خانه وسیعى داشت که داراى اتاق هاى زیادى بود. حضرت فرمودند: به خدا قسم، من از بس براى اصحاب و یارانم به حارثه رو انداختم و از او اتاق گرفته ام، دیگر رویش را ندارم. این خبر به گوش حارثه رسید. به محضر پیامبر خدا آمد و گفت: «یا رسول اللّه اَنـَا وَ مالى لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَ اللّهِ ما شَىْ ءٌ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا تَأْخُذُهُ وَالَّذى تَأْخُذُهُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا تَتْرُکُهُ»؛ من و دارایى ام مال خدا و رسول اوییم. به خدا سوگند، براى من چیزى محبوب تر از این براى من نیست که چیزى از من بگیرى و این که چیزى از من بگیرى، پیش من محبوب تر است از آن که چیزى نگیرى. پیامبر خدا هم در حق او دعا کردند و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام به خانه حارثه رفتند.[12]
لازم نیست با خانواده هاى پول دار وصلت کنى که نوکر و زمین خورده آنها و به قول ما داماد سرخانه بشوى. لقمه اى بردار که مناسب خودت باشد. آن قدر خانواده هایى هستند که ایمان و اخلاق و همه چیز دارند، ولى پول کم دارند. یعنى شرطش پول و پز و عنوان نیست.
================================
نشانه کرامت و لئامت
رسول خدا صلى الله علیه و آله ، خودشان بانوان را تکریم و احترام مى کردند و به تکریم آنان نیز بسیار سفارش مى نمودند. تکریم و احترام بانوان به قدرى اهمیت دارد که پیامبر آن را نشانه بزرگوارى و با شخصیت بودن افراد دانسته اند و اهانت به آنان را نشانه بى شخصیتى و پست بودن افراد بر شمرده اند. فرمودند: «ما اَکْرَمَ النِّساءَ اِلاّ کَریمٌ وَ لا اَها نَهُنَّ اِلاّ لَئیمٌ».[13] جز انسان کریم و بزرگوار بانوان را تکریم نمى کند و جز انسان پست و فرومایه آنان را مورد اهانت قرار نمى دهد.
یعنى آدم هاى با شخصیت و بزرگوار احترام خانم ها را نگاه مى دارند و آدم هاى لئیم و پست و بى شخصیت به خانم ها اهانت مى کنند. آنان را کتک مى زنند و آزار مى رسانند و اسباب ناراحتى آن ها را فراهم مى کنند.
مواظب باشیم یک موقع لئامت و پستى در وجودمان نیاید و با آنان درگیر نشویم.
================================
اجابت مادر
در روایات آمده است که اگر پدر و مادر هر دو شما را همزمان صدا زدند: «اَجِبْ اُمَّکَ؛ مادرت را اجابت کن.»[14] مادر را مقدم کرده است. همچنین از برخى روایات استفاده مى شود که اگر کسى مشغول نماز مستحبى است و مادرش او را صدا زد، نماز را بشکند و برود ببیند چه کار دارد.[15] اما در باره پدر چنین چیزى نداریم. روح مادر آن قدر لطیف و حساس است که اگر وسط نماز مستحبى صدا زد، باید نماز را شکست، یعنى خداوند طرف مادرها و خانم ها را گرفته است.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که کسى به محضر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله رسید و گفت: یا رسول اللّه «مَنْ اَبَرُّ؛ به چه کسى نیکى کنم؟» حضرت فرمودند: «اُمَّکَ؛ به مادرت.» پرسید:پس از او به چه کسى نیکى کنم؟ حضرت فرمودند: «اُمَّکَ؛ به مادرت.» دوباره پرسید: بعد از او به چه کسى نیکى کنم؟ باز فرمودند: «اُمَّکَ؛ به مادرت.» دوباره پرسید: پس از آن، در مرتبه چهارم، حضرت فرمودند: «اَباکَ؛ به پدرت.»[16]
مادر را مقدم کرده است؛ یعنى طرف مادر را بیشتر بگیر، چون مادر حساس تر، لطیف تر و مهر و عطوفتش بیش از پدر است.
================================
بازخوانى کتاب خویش
یک نفر خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، من هر خطا و گناهى که بگویى کرده ام، خیلى خراب کارى کرده ام. خدا خیرش بدهد که گناهانش را باز نکرد؛ چون انسان اگر گناهش را پیش پیغمبر هم باز نکند بهتر است. انسان نباید گناهش را جز پیش خدا باز کند. خدا هم مى فرماید: «اِقْرَأْ کِتابَکَ»؛ یعنى کتابت را خودت بخوان، لازم نیست به من هم بگویى.
در روایت آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله از خداوند درخواست نمود که هنگام رستاخیز از امتش نزد فرشتگان و پیامبران و دیگر امت ها بازخواست نکند و حساب نکشد و زشتى هایشان را آشکار نسازد و جز خدا و رسول، کسى از این کار آگاه نگردد. خداوند فرمود: «یا حَبیبى اَنـَا اَرْأَفْ بِعِبادى مِنْکَ فَاِذا کَرِهْتَ کَشْفَ عُیُوبِهِمْ عِنْدَ غَیْرِکَ فَاَنـَا اَکْرَهُ کَشْفَها عِنْدَکَ اَیْضاً. فَأُحاسِبُهُمْ وَحْدى بَحَیْثُ لا یَطَّلِعُ عَلى عَثَراتِهِمْ غَیْرى»؛[17] اى حبیب من، من به بندگانم از تو مهربان ترم. اگر تو خوش نمى دارى که زشتى هایشان نزد غیر خودت آشکار گردد، من نمى خواهم تو نیز از آن آگاه گردى. پس من به تنهایى از آنان حساب مى کشم؛ آن چنان که جز من کسى از گناهانشان آگاه نشود. من خودم به حسابشان رسیدگى مى کنم که نزد تو هم مفتضح نشوند.
حاج آقا دولابى فرمودند: بالاتر از این، همین آیه است: «اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَومَ عَلَیْکَ حَسیباً»؛[18] یعنى خدا مى فرماید: خودت مخفیانه برو و کتاب خودت را بخوان، خودت هم قضاوت کن، من هم نگاه نمى کنم، ولى قضاوت هایت خوب باشد. هر چه نظر دادى، من هم قبول دارم. از این بهتر نمى شود.ولى بگو: خدایا، همه نامه عملم خراب است. تو فقط ببخش!
================================
قضاوت علیه خود
مبادا یک وقت مثل فرعون حکم کنى! جبرائیل به صورت یک بشر نزد فرعون آمد و شرح حال فرعون را به صورت داستانى مطرح کرد. گفت: یک غلامى بود که هیچ چیز نداشت. من به او پول و ملک و سرمایه و سلطنت و همه دنیا را دادم.حالا ادعاى استقلال کرده است. یاغى و سرکش شده است. چه کار کنم! فرعون گفت: چنین کسى را باید در آب غرقش کنى. گفت: پس بى زحمت بنویس و امضا کن. نوشت و امضا کرد. نمى دانست این شرح حال خود اوست.
روزى که فرعون در رود نیل غرق شد، گفت: خدایا، من غلط کردم و ایمان آوردم؛«تُبْتُ الْآنَ».[19] چرا مرا غرق مى کنى! جبرائیل آمد و نوشته را به او نشان داد. دید خودش حکم را بریده است که باید غرقش کرد و امضا کرده است. اگر فرعون مى نوشت که جزاى این غلام یاغى این است که هدایتش کنند و نجاتش دهند، همان مى شد. جبرئیل گفت: «هذا ما حَکَمْتَ بِهِ عَلى نَفْسِک؛[20] این همان چیزى است که علیه خودت بریدى».
مثال دیگر: موساى کلیم اللّه طفل بود و در صندوقچه اى روى آب شناور. آسیه و فرعون نشسته بودند. او را گرفتند و آوردند، آسیه گفت: «قُرَّۀُ عَیْنٍ لى وَ لَکَ؛[21] این روشنى چشم من و توست.» فکر مى کنم که دنیا و آخرتمان را آباد کند. این بچه خیلى به درد ما مى خورد. اما فرعون گفت: غلط نکنم، شاید این پدر مرا در بیاورد. فال خوب و بد اثر دارد.
خدا مى گوید: من قیچى را به دست خودت دادم: «اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً».[22] خدا مى گوید:من هم نگاه نمى کنم. به خودت مى دهم که ببینم خودت چه مى گویى. تو هر چه نوشتى، من هم همان را پیاده مى کنم؛ اما چیز خوب بنویس. حسن ظن داشته باش، هر چند دروغ باشد و باور نداشته باشى؛ که خداوند همان را هم امضا مى کند. خداوند این قدر به بنده هایش محبت دارد! دنبال بهانه مى گردد. بیایید بهانه هاى خوب دست خدا بدهیم.
================================
احسان به مادر
آن شخص به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد: هر جنایتى بوده، انجام داده ام. الآن مى خواهم توبه کنم. پیامبر خدا فرمودند: «فَهَلْ مِنْ والِدَیْکَ حَىٌّ ؛ آیا پدر و مادرت زنده اند؟» گفت: پدرم زنده است. فرمودند:«فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ؛ برو به او نیکى کن.» هنگامى که رفت، حضرت فرمودند: «لَو کانَتْ اُمُّهُ؛ اى کاش مادر داشت!»[23]یعنى اگر مادر داشت، گناهش سریع تر پاک مى شد.
================================
در روایت دیگر آمده است: مردى به محضر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و گفت: خدا به من دختر داد. من او را بزرگ کردم تا به حد بلوغ رسید. آن گاه لباس هایش را پوشاندم و او را زینت کردم و بر سر چاهى بردم و با دست هاى خودم او را در آنجا دفن کردم. آخرین سخنى که از او شنیدم این بود: اى پدر! الآن پشیمان هستم و مى خواهم گناهم را جبران کنم. حضرت فرمودند: «اَلَکَ اُمَّةٌ حَیَّةٌ؛ مادرت زنده است؟» گفت: نه. فرمودند «فَلَکَ خالَةٌ حَیّةٌ؛ آیا خاله دارى؟» گفت: بله. فرمودند: «فَابْرَرْها فَإِنَّها بِمَنْزِلَةِ الاْءُمِّ؛ برو به خاله ات نیکى و احسان و محبت کن، که به منزله مادر است.»[24] همه این روایات بر احسان و محبت به بانوان تأکید دارد.
================================
باز در روایت آمده است، پیامبر خدا فرمودند: هر کس به بازار رود و تحفه اى ـ مثلاً میوه یا شیرینى ـ بخرد و به خانه بیاورد، اول به دختر بدهد، بعد به پسر.[25]دختر را مقدم کرده است؛ چون دختر لطیف تر و حساس تر است. اول دخترت را ببوس و بغل بگیر و با او حال و احوال کن، بعد پسرت را. روایات و سیره اهل بیت را ببیند چگونه طرف خانم ها را گرفته و بر محبت و احترام به آنان تأکید دارد. خود خداوند هم مهر و لطفش به زنان بیشتر از مردان است. در حدیثى از امام رضا علیه السلام آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى عَلَى الاْءِناثِ اَرْأَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّکُورِ»؛[26]بى گمان خداوند تبارک و تعالى بر زنان رؤوف تر و مهربان تر است تا مردان
*حجت السلام والمسلمین فرحزاد.
________________________________________
[1]سوره بقره، آیه 45. وسائل الشیعة، ج 5 ، ص 263، ح 10253 .
[2]ارشاد القلوب، ص 94، باب22؛ وسائل الشیعة، ج 1، ص 268، ح 1010.
[3]الملهوف، ص 150 و نیز نگاه کنید به: ارشاد، ج 2، ص 89 ؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 392.
[4]الکافى، ج 6 ، ص 560؛ وسائل الشیعة، ج 1، ص 441، ح 1749.
[5]الکافى، ج 5 ، ص 366؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 62 ، ح 25115.
[6]سوره روم، آیه 21.
[7]سوره اعراف، آیه 189.
[8]اِنَّ الاَْبْکارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ اِذا اَدْرَکَ ثَمَرُهُ فَلَم یُجْتَنى اَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّیاحُ. کافى، ج 5 ، ص 337، ح 2.
[9]پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، عوالى اللآلى، ج 1، ص 293؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 65 .
[10]سوره نور، آیه 32.
[11]الکافى، ج 5 ، ص 330 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 25، ح 24987.
[12]اعلام الورى، ص 71؛ سفینة البحار، ج 2، ص 144؛ بحارالأنوار، ج 19، ص 112.
[13]نهج الفصاحة، ص 290، ح1520.
[14]همان، ص 374، ح 1955.
[15]بحارالأنوار، ج 74، ص38 .
[16]الکافى، ج 2، ص 159؛ سفینه البحار، ج 8 ، ص 586؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 49، ح 9.
[17]احادیث قدسى، ص 140، به نقل از جامع السعادات.
[18]سوره اسراء، آیه 14.
[19]سوره نساء، آیه 18.
[20]علل الشرایع، ص 58؛ بحارالأنوار، ج 13، ص 132.
[21]سوره قصص، آیه 9.
[22]سوره اسراء، آیه 14.
[23]الدعوات، ص 126؛ سفینة البحار، ج 8 ، ص 589 .
[24]الکافى، ج 2، ص 162، بحارالأنوار، ج 71، ص 58 ، ح 17.
[25]«قالَ النّبىّ صلى الله علیه و آله : مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلها اِلى عِیالِهِ کانَ کَحامِلِ صَدَقَةٍ اِلى قَوْمٍ مَحاویجَ وَلْیَبْدَأْ بالاْءناثِ قَبْلَ الذُّکُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَکَاَ نَّمَا اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسماعیلَ وَ مَنْ اَقَرَّ بِعَیْنِ ابْنٍ فَکَاَنَّما بَکى مِن خَشْیةِ اللّهِ وَ مَن بَکى مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ اَدْخَلَهُ اللّهُ جَنّاتِ النَّعیمِ؛ هر کس وارد بازار شود و هدیه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببرد، مانند کسى است که صدقه اى را براى گروهى نیازمند مى برد؛ و باید پیش از پسران از دختران آغاز کند. بى گمان هر کس دخترى را شاد کند، گویا برده اى از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است، و هر کس چشم پسرى را روشن کند، گویا از ترس خداوند گریسته است، و هر کس از ترس خداوند بگرید، خداوند او را وارد بهشت هاى پرنعمت کند.»(مکارم الاخلاق، ج 1، ص 476، ح 1642؛ ثواب الاعمال، ص 238؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 103، ح 98).
[26]الکافى، ج 6 ، ص 6 ، ح7 ؛ المحجة البَیْضاء، ج 3، ص 127 .
خصلت های نیک زنان
خصلت های نیک زنان*
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند: «خِیارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ:الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ البُخْلُ فِاذا کانَتْ الْمَرْأَةُ مَزَهُوَّةً لَمْ تُمَکَّنْ مِنْ نَفْسِها وَ اِذا کانَتْ بَخیلَةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها وَ اِذا کانَتْ جَبانَةً فَرَقَتْ مِنْ کُلِّ شَىْ ءٍ یُعْرَضُ لَها»؛[1]خصلت هاى نیک زنان، خصلت هاى بد مردان است (این خصلت ها عبارت اند از): تکبر، ترس و بخل. هر گاه زنى متکبر باشد، بیگانه را به خود راه نمى دهد؛ و اگر بخیل باشد، مال خود و همسرش را حفظ مى کند؛ و اگر ترسو باشد، از هر چیزى که به آبروى او صدمه بزند، مى ترسد و فاصله مى گیرد.
================================
الف) تکبر در برابر نامحرم
زن باید در برابر مرد بیگانه و نامحرم حالت تکبر داشته باشد. هر چند تکبر خصلت بسیار بدى است و از خصلت هاى مهم شیطان است که از او تعبیر به امام المستکبرین شده است، اما این خصلت براى زن در برابر نامحرمان خوب است؛ چون براى او مصونیت مى آورد.زن باید در برابر بیگانه و نامحرم جدى برخورد کند و به او راه ندهد. باید سنگین برخورد کند. اما در برابر شوهر خود باید نهایت ملایمت و ملاطفت و تواضع را به کار بندد.
================================
ب) بخل
از دیگر خصلت هاى ناپسندى که براى زنان پسندیده است، بخل است. بخل چیز بدى است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «الْبُخْلُ جامِعٌ لِمَساوِى الْعُیُوبِ وَ هُوَ زِمامٌ یُقادُ بِهِ اِلى کُلِّ سوءٍ»؛[2]بخل جامع همه عیب هاست و این افسارى است که انسان را به سوى هر بدى مى کشاند.
بخل این قدر بد و ناپسند است! در روایت عجیب و تکان دهنده اى آمده است:امام صادق علیه السلام را دیدم که از اول شب تا به صبح دور خانه خدا طواف مى کرد و مى گفت: «اَللّهُمَّ قِنى شُحَّ نَفْسى»؛ خدایا، مرا از بخل نفسم محفوظ بدار!» به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم، به جز این دعا، دعاى دیگر از شما نشنیدم! فرمود: «وَ اَىُّ شَىْ ءٍ اَشَدُّ مِنْ شُحِّ النَّفْسِ اِنَّ اللّه یَقُولُ: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ چه چیز بدتر از بخل نفس است. خداوند مى فرماید: و کسانى که از بخل نفس مصون بمانند، رستگاران اند.»[3]
انسان اگر از مال و علم و آبرویش بخل بورزد، گناه بزرگى مرتکب شده است.بخل منشأ همه گناهان بزرگ است. پیامبر خدا فرمودند: «ما مَحَقَ الإیمانَ مَحْقَ الشُّحِّ شَىْءٌ»؛[4] چیزى همانند بخل ایمان را نابود نمى سازد.
قوم لوط را همین بخل به اینجا کشاند و آن ها را به عمل شنیع لواط مبتلا کرد. چون آن ها ساکن قریه اى بودند که مهمان زیاد مى آمد و سفره دارى مى کردند و براى آن ها خیرات و برکات فراوانى داشت. بعد به خاطر این که سفره دارى نکنند و میهمان نیاید، این عمل زشت را انجام مى دادند.[5]
این بخل با تمام زشتى ها و بدى هایى که دارد، براى خانم ها خوب است. ضرب المثل خوبى است که مى گویند: مرد باید بریزد و زن باید جمع کند. اگر مرد و زن هر دو بریزند و ببخشند، هر چه در خانه است از دست مى رود. ما گاهى در کارهایمان گرفتار افراط و تفریط مى شویم.
================================
خانمى پیش من شکایت مى کرد که از بس در رادیو و تلویزیون گفتند این زلزله زده ها پتو ندارند، ما دو تا پتو داشتیم، شوهرم هر دو را براى زلزله زده ها فرستاد و بچه ام شب سرما خورد، چون پتو نداشتیم روى بچه بیندازیم.
انفاق و بخشش هم، بجا خوب است. اگر مرد و زن هر دو دهنده باشند و زن جلویش را نگیرد، هر چه در خانه هست مى رود. زن باید یک مقدار بخل داشته باشد تا مال همسرش را حفظ کند. اگر خانم ها مانع انفاق شما مى شوند، خیلى ناراحت نشوید. این مطابق روایات است.
================================
ج) ترس
خصلت دیگرى که فرمودند در مردها بد است، اما در خانم ها خوب است، جُبْن و ترس است. بنابراین اگر خانم ها یک قدرى مى ترسند آن ها را ملامت نکنید. اگر در زن ترس نبود، ممکن بود شب و نصف شب از خانه بیرون بزند و گرفتارى هاى دیگر پیش بیاید.
================================
درک روحیات
خداوند در و تخته را به هم جفت و جور کرده است. زن مظهر جمال خداست، خداوند در او کشش و جذابیت قرار داده است. به او روح لطیف و حساس داده است. مهم این است که مرد خانمش را درک کند. یکى از مشکلات بزرگ ما در خانواده این است که زن و مرد روحیات همدیگر را درک نمى کنند. اگر این درک وجود داشته باشد، بسیارى از توقعات کم مى شود و مشکلات رفع مى گردد. مثلاً بیشتر ما بچه ها را درک نمى کنیم.
بچه روحیه اى دارد که دلش مى خواهد بازى کند، شلوغ کند و به همه چیز کار داشته باشد. خود ما هم که بچه بودیم، همین طور بودیم. الآن بزرگ شده ایم و یادمان رفته است. لذا مرتب به بچه مى گوییم، بازى نکن، شلوغ نکن، یک جا بنشین.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم خودشان با بچه ها بازى مى کردند.کسى که جبرئیل برایش پر مى ریخت، کسى که انبیا و اولیاى الهى آرزوى یک لحظه دیدارش را داشتند و خدا مشتاق جمال و ملاقات با او بود، مى نشست و با بچه ها بازى مى کرد.باید بچه ها را درک کرد. باید احساس و عواطف خانم ها را درک کرد. خانم ها هم باید مردها را درک کنند. روحیات آنان را حس کنند.
زن تشنه محبت همسر خویش است. اظهار محبت به او امید و نشاط زندگى مى دهد.نامه هاى امام راحل رحمه الله به همسرشان را مطالعه کنید، ببینید امام چگونه به همسرشان اظهار محبت مى کرده و قربان صدقه مى رفته اند. اگر محبت هم ضعیف و کم باشد، یک مرتبه مى بینى با همان اظهار محبت، محبت هم مى آید.
================================
تسلیم مشیّت الهى
لباسى را که خداوند براى شما بریده است، باید با قلبتان امضا کنید. اگر امضا نکنى، هم در دنیا مشکل دارى و هم در آخرت.
خداوند حاج آقا دولابى را رحمت کند! مى فرمود: در میان میلیاردها انسان خدا همسرى را نصیب تو کرده است. باید بدانى که او مناسب ترین همسر براى توست. هیچ گاه گلایه نکنید؛ چون در واقع از خدا ایراد گرفته اید.
امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کارى را که شده بود، نمى گفت، اى کاش نمى شد و کارى را که نشده بود، نمى گفت اى کاش مى شد.[6]یک بار نشد که بگویند: ما اشتباه کردیم که با این خانم ازدواج کردیم؛ یعنى آن را داده خدا مى دانستند و با او مدارا مى کردند؛ چه خوبش و چه بدش. با مشیت خدا نمى توان دست و پنجه نرم کرد، یا چون و چرا کرد.
عنان کار نه در دست مصلحت بین است
عنان به دست قضا ده که مصلحت این است
اصلاً ایمان کامل همین است. امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر فرمودند:«لایَجِدُ اَحَدُ [کُم] طَعْمَ الاْءِیمانِ حَتّى یَعْلَمَ اَنَّ ما اَصابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ ما اَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَهُ»؛[7]هیچ یک از شما مزه ایمان را نچشد تا آن که بداند آنچه به او رسیده است، ممکن نبود که از او بگذرد و به او نرسد. و آنچه از او گذشته است، ممکن نبود که به او برسد.
یعنى هر چه نصیب شده و به انسان رسیده است، خوبى یا بدى، خوشى یا ناخوشى، باید بدانى که خطا نشده است. و چیزى هم که به شما نرسیده است، قسمت شما نبوده است.مثلاً اگر براى یک مورد رفتید و دلتان خیلى مى خواست و همه مقدمات هم مهیا شد، ولى به هم خورد، هیچ وقت پکر نشوید. ازدواج یک امر آسمانى است. «یا اَللّهُ اَنْتَ الْمَحْمُودُ فى کُلِّ فِعالِه»؛[8] اى خدا، تو در همه کارهایت ستوده اى!
===============================
توکل و توسل در انتخاب همسر
من معتقدم کسانى که تصمیم به ازدواج مى گیرند، از جاهایى که جداً باید بر خدا توکل کنند اینجاست. خانه و ماشین و وسائل خانه را راحت مى توان عوض کرد، ولى این چیزى نیست که به راحتى بتوان عوض کرد. خیلى مهم است.
از جاهایى که خیلى دعا و توسل و توکل مى طلبد، انتخاب همسر است. چون همسر نقش خیلى اساسى در زندگى دارد. بچه ها ده یا پانزده سال مهمان ما هستند. بعد به دانشگاه مى روند و ازدواج مى کنند، ولى همسر شما تا لب گور در کنار شماست. لباس زیر شما و چسبیده به شماست و عامل مهمى در رشد شماست. باید کار خودمان را بکنیم. تمام تحقیق ها را انجام دهیم و با احتیاط پیش برویم تا عمل مان باعث نشود که کار خلاف کرده باشیم. ولى باید بدانیم که با همه احتیاط ها آن که خدا بریده است، نصیب ما مى شود. انعقاد آسمانى است.اگر نشد پکر نشو و تسلیم باش. آنچه خدا بریده است، عطاى خداست. با او مدارا کن و بساز و محبت داشته باش.
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
________________________________________
پی نوشت:
[1] نهج البلاغة، حکمت 324.
[2] نهج البلاغة، حکمت 378؛ مشکاة الانوار، ص 232.
[3] سوره تغابن، آیه 16. تفسیر قمى، ج 2، ص 372؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 301، ح 7.
[4] خصال، ج 1، ص 46، ح 93 ؛ سفینة البحار، ج 1، ص 232 .
[5] رجوع کنید به: بحارالأنوار، ج 12، ص 147.
[6] عن ابى عبداللّه علیه السلام ، قال: لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یَقُولُ لِشَىْ ءٍ قَدْ مَضى لَوْ کانَ غَیْرُهُ، الکافى ج 2، ص 63؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 157، ح75.
[7] الکافى، ج 2، ص 58 ، ح 4؛ بحارالأنوار، ج 67 ، ص 147، ح 9.
[8] جمال الاسبوع، ص 353 ؛ بحارالأنوار، ج 92، ص 168
محبت به بانوان
محبت به بانوان*
ایمان و ولایت و محبت به بانوان
در روایات ایمان و محبت به بانوان ملازم یکدیگر شمرده شده است.یعنى نتیجه افزایش ایمان، افزایش محبت به زنان است. در حدیث نبوى آمده است : «کُلَّمَا ازْدادَ الْعَبْدُ إیماناً ازْادادَ حُبًّا لِلنِّساءِ»؛[1] هرگاه ایمان بندهاى زیاد شود، محبتش نسبت به زنان زیاد مىشود.
از طرف دیگر، افزایش محبت به زنان ملازم افزایش ایمان است.چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَلْعَبْدُ کُلَّمَا ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبًّا ازْدادَ فِى الإیمانِ فَضْلاً»؛[2] هرگاه محبت بنده به زنان زیاد شود، بر ایمان او افزوده مىشود.
هر اندازه ایمان و ولایت انسان بیشتر شود؛ و هر چه انسان به خدا و پیغمبر و امام زمان و اهل بیت علیهم السلام نزدیکتر شود، محبتش به خانمها بیشتر مىشود. بنابراین، یکى از معیارهاى ایمان و ولایت، محبت به بانوان است. معناى دوست داشتن زنان این نیست که خداى ناکرده به گناه بیفتد، بلکه به این معناست که محبت این طایفه در او زیاد مىشود. البته از راه حلال خودش را اشباع مىکند. امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف اهل تقوا فرمودند: «مَیْتَةٌ شَهْوَتُهُ»؛[3] شهوتش مرده است.
یعنى شهوتش لجام دارد. افسار گسیخته و یله نیست. معناى دوستى زنان بالاتر از شهوت است؛ چون مىفرماید: محبتش زیاد مىشود، نه شهوتش. محبت مال دل است و شهوت مال نفس. ببینید در زمانى که زنان مورد بدترین تحقیرها واقع مىشدند، پیامبر و ائمه ما علیهم السلام محبت آنان را جزء ولایت و ایمان شمردهاند.
=================================
چرا محبت به بانوان؟
چرا پیغمبر خدا از میان این همه نعمت؛ باغها، گیاهان، خوردنىها، دیدنىها و چیزهاى مختلف مىفرماید: از دنیاى شما سه چیز محبوب من قرار گرفته است، با این که در دنیا حسنات و زیبایىهاى فراوانى وجود دارد!
من چندین سال از علما و استادان درباره این روایت مىپرسیدم.گاهى هم سؤال کردم که چرا پیغمبر خدا در این دنیا از میان همه زیبایىها محبت خانمها را انتخاب کردهاند. براى این پرسش چندین پاسخ مىتوان بیان کرد:
=================================
1ـ زن مظهر جمال و زیبایى حق تعالى است. تعبیر ریحانه از زن، به این مطلب هم اشاره دارد. انسان هر اندازه به جمال و زیبایى مطلق، یعنى خداوند نزدیک شود، زیباگرایى در او بیشتر خواهد شد و محبت زنان که مظهر جمال خداوند، در او افزایش مىیابد. این است که هر چه ایمان و ولایت انسان زیادتر شود، محبتش به زنان زیادتر مىشود.
=================================
2ـ زنان مظهر محبت و عاطفه و احساس و لطافتاند. لطافت در جسم و روحشان موج مىزند. روح مؤمن هم که سرشار از محبت و عاطفه است، با این موجود لطیف سنخیت پیدا مىکند و او را دوست دارد.
=================================
3ـ یکى از ویژگىهاى اهل ایمان توجه و عنایت به ضعیفان است. هرگاه موجود ضعیفى را مشاهده کند، با مهر و رحمت با او رو به رو مىشود. و زن که مظهر عجز و ضعف است، مورد توجه انسان مؤمن قرار مىگیرد و مهر و محبتش نسبت به او جوشش پیدا مىکند. پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هم به همین بُعد زن توجه داشتند و در ضمن آخرین وصایاى خود فرمودند: «اُوصیکُمْ بِالضَّعیفَیْنِ النِّساءُ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانَکُمْ»؛[4] شما را درباره دو ضعیف توصیه و سفارش مىکنم:زنان و کنیزانتان.
=================================
توصیه پیامبر به مهر ورزیدن به زنان به خاطر ضعف آنان است؛ همچنان که خداوند به خاطر همین ویژگى زنان، آنان را مورد رحمت خویش قرار مىدهد. امام صادق علیه السلام در این باره فرمودند: «اَکْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْمُسْتَضْعَفینَ النِّساءُ عَلِمَ اللّهُ ضَعْفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ»؛[5] مستضعفان اهل بهشت، زنان هستند.خداوند از ضعف آنان آگاه بود، از این رو آنان را مشمول رحمت خود ساخت.
همانگونه که مهر و رحمت خداوند در باره آنان طلوع مىکند، مهر و رحمت اهل ایمان هم باید طلوع کند. مرحوم حاج آقا دولابى این بُعد زنان و محبت نسبت به آنان را به گونهاى دیگر تجزیه و تحلیل مىکرد و مىفرمود: خانمها مظهر عجزند؛ یعنى حالت عجز و ضعف دارند. مؤمن هم در دستگاه خدا عاجز و ضعیف است. ذلیل پیشگاه خداست.اشکش زیاد مىشود، حالت عاطفه و احساسش زیاد مىشود. از این جهت به خانمها که مظهر عجز و ضعفاند، علاقهمند است. پیامبر خدا هم در مقام عجز و فقر در دستگاه خداوند بوده است.
=================================
فقیرِ درگاه خداوند
چندین روایت به این مضمون وجود دارد که کسى گفت: من پیغمبر را دوست دارم. فرمودند: آماده فقر شو؛ یعنى دستت خالى مىشود و خودت را دست خالى مىبینى.فقر در اینجا معنایش بى پولى نیست، بلکه یعنى انسان فقیر الى اللّه مىشود: «یا أَیُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ».[6] فقرى که برخى از اهل معنا مىگویند همین است. فلانى به فقر مشرف شده است، یعنى فقر و عجز و ضعف خودش را اظهار کرد وخودش را در این جایگاه یافته است.
خواجه شیراز در این باره مىگوید:
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمى خدمت درویشان است
سر سلسله همه انبیا و اولیاى الهى، پیامبر گرامى اسلام مىفرماید:«اَلْفَقْرُ فَخْرى وَ بِهِ اَفْتَخِرُ عَلى سائِرِ الاْنْبیاءِ»؛[7] فقر مایه فخر من است و به آن بر سایر پیامبران افتخار مى کنم.
مراد فقر الى اللّه و نیاز به خداوند است. یعنى خودم را در پیشگاه خداوند دست خالى و بى چیز مىبینم. و این مایه افتخار من است. من هیچ ندارم و خدا همه چیز دارد. کسى که هیچ ندارد، وقتى با همه چیزدار به هم گره خورد، غناى خدا به او مىرسد. یعنى فقر او دیگر تمام مىشود.
=================================
ملازمه محبت و تحمل بلا
مردى به محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و گفت: «اِنّى اُحِبُّکَ»؛ من شما را دوست دارم. حضرت فرمودند: «اِسْتَعِدّ لِلْفَقْرِ»؛[8] مهیاى فقر باش. گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارم. فرمود: آماده دشمن باش. محبت حضرت امیر علیه السلام براى آدم دشمن درست مىکند. معاویههاى هر زمان ممکن است او را آزار و اذیت کنند.
=================================
جام بلا
گفت: «اِنّى اُحِبُّ اللّهَ؛ خدا را دوست دارم»، فرمود: «فَاسْتَعِدَّ لِلْبَلاءِ»؛[9] آماده بلا باش. معلوم مىشود این بلا غیر از فقر و دشمنى است. چیز دیگرى است. مىگوید: اگر محبت خداوند در دلت افتاد، آماده بلا باش. شاید ریشهات کنده شود و هستى تو از بین برود. آن وقت معلوم مىشود که از فقر و دشمن سختتر است.
=================================
زنده کدام است بر هوشیار
آن که بمیرد به سر کوى یار
دیدید که انبیا و اولیاى خدا چقدر بلا دیدند!
آیا امام حسین علیه السلام دوست خدا نبود؟
پیامبران و امامان و انبیاى دیگر دوست خدا نبودند؟
دیدید که به چه بلاهایى مبتلا شدند!
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش مىدهند
سرّى میان محب و محبوب
=================================
بلا، نفس و خودخواهى انسان و تمام وجود او را از بین مىبرد و فقط خدا را نشان مىدهد. بلا سرّى بین خدا و اولیاى اوست. بعضى از مادرها را دیدهاید که چگونه فرزندشان را در بغل مىفشارند! نزدیک است استخوانهایش را بشکنند. این علامت دشمنى نیست، این شدت علاقه و محبت است. خداى متعال آن قدر انبیا و اولیایش را دوست دارد که آنها را در آغوش بلا مىفشرد. بلا براى اولیاى خدا یک کرامت است. سرّى است بین خدا و آنها. اولیاى الهى از بلا لذت مىبرند.
چرا عابس بن ابى شاکر زره و کلاه خودش را درآورد و به مصاف دشمن رفت. در حالى که این با هیچ قاعده و منطقى سازگار نیست. او از تیر و نیزهها که به بدنش مىخورد، کیف مىکرد و لذت مىبرد. از تکه تکه شدن در راه خدا لذت مىبرد.این مطالب را اولیاى خدا درک مىکنند و مىفهمند و لذتش را مىبرند.
=================================
وقت آن آمد که من عریان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم
کربلا بزم و گلستان من است
نیزه و شمشیر ریحان من است
مرغ حقم تیر بارانم کنید
زیر تیغ و تیر پنهانم کنید
آزمودم مرگ من زین زندگى است
چون رهم زین زندگى پایندگى است
=================================
انواع بلا
البته بلا نسبت به افراد متفاوت است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ اِمْتِحانٌ وَ لِلاَْنْبیاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلاْءوْلیاءِ کَرامَةٌ»[10]؛ بى تردید بلا براى ظالم ادب است و براى مؤمن امتحان است و براى پیامبران درجه است و براى اولیا و دوستان خدا کرامت.
هر فردى به تناسب در یکى از این کلاس هاست.
=================================
روشنى چشم پیامبر
از دیگر چیزهایى که در این دنیا محبوب پیامبر خدا صلى الله علیه و آله واقع شده، نماز است. به اباذر فرمودند: «یا اَباذَرُ، جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤهُ قُرَّةَ عَیْنى فِى الصَّلاةِ وَ حَبَّبَ اِلِىَّ الصَّلاةَ کَما حَبَّبَ اِلَى الْجائِـعِ الطَّعامَ وَ اِلَى الظَّمآنِ الْماءَ وَ اِنَّ الْجائِـعَ اِذا اَکَلَ شَبَعَ وَ اِنَّ الظَّمآنَ اِذا شَرِبَ رَوِىَ وَ اَنـَا لا اَشْبَعُ مِنَ الصَّلاةِ»؛[11] اى اباذر، خداوند بزرگ روشنى چشم مرا در نماز قرار داد و نماز را محبوب من گردانید، همان طور که غذا محبوب انسان گرسنه و آب محبوب انسان تشنه قرار داده شده است. انسان گرسنه هر گاه غذا بخورد، سیر مىشود و انسان تشنه هر گاه آب بیاشامد، سیراب مىشود، اما من از نماز سیر نمىشوم!
دیدهاید انسان گرسنه چقدر به غذا اشتیاق دارد! وقتى سر سفره مىنشیند، چقدر با اشتها غذا مىخورد. همین طور انسان تشنه، چطور با اشتها و میل آب مىخورد! فرمودند: من هم این گونه نماز مىخوانم؛ یعنى با میل و اشتها و اشتیاق و رغبت و لذت؛ هیچ گاه از آن سیر نمىشوم. ما گاهى مىگوییم: نمازمان را بخوانیم تا راحت شویم، یا مىگوییم: الحمدللّه نماز را خواندیم و راحت شدیم. پیامبر صلى الله علیه و آله همواره در انتظار فرارسیدن وقت نماز بودند. به بلال مىفرمود: «اَرِحْنا یا بلالُ» [12]؛ ما را راحت کن اى بلال! یعنى بلند شو اذان بگو که سخت مشتاق نمازیم. مثل کسانى که روزه گرفتهاند؛ چطور لحظه شمارى مىکنند تا افطار فرا رسد.
=================================
بوى خوش
یکى دیگر از چیزهایى که از این دنیا مورد علاقه پیامبر صلى الله علیه و آله واقع شده است، بوى خوش است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «صَلاةُ مُتَطَیِّبٍ اَفْضَلُ مِنْ سَبعینَ صَلاةً بِغَیْرِ طیبٍ»؛[13] دو رکعت نماز با بوى خوش، بهتر است از هفتاد رکعت نماز که بدون بوى خوش باشد.
از امام صادق علیه السلام درباره سیره پیامبر خدا چنین نقل شده است: «کانَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله یُنْفِقُ فِى الطّیبِ اَکْثَرَ مِمّا یُنْفِقُ فِى الطَّعامِ»؛[14] پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى عطر و بوى خوش بیش از خوراک هزینه مىفرمود.
=================================
سه پدیده آرام بخش
چرا خداوند این سه چیز را در ردیف یکدیگر قرار داده است؛ زنان، عطر و نماز؟ به تعبیر دیگر فصل مشترک این سه چیز چیست؟ یکى از بزرگان مىفرمود: فصل مشترک این سه چیز سکونت و آرامش است. هر سه آرام بخش و مسکّناند. شما آرامشى را که به وسیله نماز پیدا مىکنید، جاى دیگرى نمىیابید. چنان که خداوند فرموده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرى»؛[15] براى یاد من نماز را به پا دارید. و در جایى دیگر فرموده است: «اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛[16]با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد.
*حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
پی نوشت:
[1]بحارالأنوار، ج 100، ص 228، ح 28.
[2]من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 384 ؛ وسائل الشیعة، ج 14، ص 11، ح 24931.
[3] نهج البلاغة، خطبه 193.
[4] الکافى، ج 7، ص 51 ؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 248، ح51.
[5]مکارم الاخلاق، ج 1، ص 503 ؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص468.
[6]اى مردم! شما (همگى) نیازمند خدایید وتنها خداوند است که بى نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. فاطر، 15.
[7] عوالى اللآلى، ج 1، ص 39 ؛ عدة الداعى، ص 321؛ بحارالأنوار، ج 69 ، ص 32.
[8]مجموعه ورام، ص 231.
[9]همان.
[10]بحارالأنوار، ج 64 ، ص 235، ح 54؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص437.
[11]مکارم الاخلاق، ج 2، ص 366؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 77.
[12] مفتاح الفلاح، ص 182 ؛ بحارالأنوار، ج 79، ص 193.
[13]الکافى، ج 6 ، ص 511 ، ح 7؛ وسائل الشیعة، ج 3، ص 315، ح5636.
[14]الکافى، ج 6 ، ص 510 ، ج 18 ؛ وسائل الشیعة، ج 1، ص 443، ح1759.
[15] طه، 14.
[16] رعد، 28
برگرفته از پایگاه تخصصی منبرها www.menbarha.ir