این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است!!!
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۸ ب.ظ
روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت:
پروردگارا دوستى از دوستدارانت به من بنما،
خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است،
مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که
نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده
و زبانش مترنم به این ذکر است:
« الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »
خدا را بر نعمتهاى ظاهری اش سپاس
و بر نعمت هاى باطنی اش شکر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد،
پیش رفته و به او سلام کرد،
زن گفت:
علیک السلام یا روح الله!
فرمود:
اى زن تو که هرگز مرا ندیده اى
از کجا شناختى من عیسى هستم؟
زن گفت:
آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد
برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى،
فرمود:
اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده!
زن گفت:
خدا را ثنا می گویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم،
خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد می کنم که هرچه را می توان با آن معصیت کرد از من گرفته،
اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم،
اگر دست داشتم به حرام می آلودم
و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع می رفتم چه عاقبتى داشتم؟
این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.
منبع:
خزینة الجواهر ،صفحه318