بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۴۴۷ مطلب توسط «محمد یونسی» ثبت شده است

حدیث، امام علی، حدیث تصویری،  شادی مومن، غم مومن، رفتار مومن
1) قرآن خواندن از رو


2) کندر خوردن


3) خوردن به


4) پوشیدن کفش زرد


5) سرمه کشیدن


6) خضاب نمودن با حنا


7) تراشیدن موی سر از بیخ


8) مسواک نمودن


9) پیاز خوردن


10 ) شستن دست بعد از طعام


11 ) مرزه با نمک خوردن


12 ) سیاه دانه با گردن خوردن


13 )گوشت خوردن


14 )نظر کردن به گیاهان سبز و سبزه


15 )نظر کردن در آب روان و دریا


16 )نظر کردن در صورت زیبا


17 )نماز شب خواندن


18 )گرفتن ناخنها در روز پنج شنبه

منبع:کتاب خواص و شرایط روحی و جسمی
از گفتار ائمه معصومین(ع)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۵
محمد یونسی

حدیث، پیامبر، حدیث تصویری،  لغزش،

در جریان جنگ صفین یک روز عمروعاص خود به میدان آمد

و مبارز طلبید که ناگهان على (ع ) جلو او در آمد.

آندم که متوجه شد على (ع ) حریف او شده است

در فکر حیله اى افتاد که خود را از ضربت او رهایى دهد.

على (ع ) با نیزه اى که در دست داشت به او حمله کرد

و او را از اسب بیانداخت .

عمروعاص به پشت افتاد

و براى اینکه خود را از دست حضرت على نجات دهد

عمدا پاى خود را بالا برد

و پیراهنش روى شکمش افتاد و عورتش نمایان گردید.

على (ع ) در دم صورت را برگرداند،

و گفت لعنت خدا بر تو باد...

برو که تو آزاد کرده عورت خویشى .

نام کتاب : گفتنیهاى تاریخ مؤ لف : على سپهرى اردکان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۱
محمد یونسی

حدیث، امام علی، حدیث تصویری، قساوت قلب، زیادی گناه

در سال 1208 لطفعلی خان زند شهر کرمان را تصرف نمود.
این خبر چون به گوش آقا محمد خان قاجار رسید

کرمان را به محاصره درآورد.

لطفعلی خان مدت چهار ماه شهر را حفظ کرد

اما بر اثر خیانت دوستانش دروازه هاى شهر به روى آقا محمد خان باز شد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۳۹
محمد یونسی


بنده خدایی بود خیلی دلش می خواست
 مولاش امام زمان رو قبل از اینکه از دنیا بره زیارت بکنه .
در به در آقا بود مثل بعضی بی خیال نبود .
با معرفت تر از اینا بود .
میگه نیت کردم هر شب یه مشک آب رو دوشم بندازم
برم جمکران وعاشقان ومحبان امام زمان (ع) راسیراب بکنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۹
محمد یونسی

حدیثی از سلیمان بن اعمش روایت شده که او نقل کرد:

در کوفه مرا همسایه‌ای بود.

روزی به او گفتم:

« چرا به زیارت قبر امام حسین(ع) نمی‌روی؟»

گفت:

« چون بدعت است

و هر بدعتی موجب گمراهی است

و گمراهی موجب دوزخ است.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۵
محمد یونسی

تصویر حدیثی : رهایی از نگرانی های دنیا

در کتاب « عدّة الداعی» روایت شده است:

خداوند به حضرت « سلیمان(ع)» سلطنت بر انسان و جنّ را داده بود، و جنّیان برای او فرشی از ابریشم بافته بودند که

دو فرسخ در در دو فرسخ بود

و در اطراف منبر سلیمان (ع) ششصد هزار کرسی زده بودند

و بر آن ها پیغمبران و علما می نشستند

و پشتِ آن ها آدمیان و پشت سر ایشان جنّیان قرار می گرفتند

و مرغان با پرهای خود بر سر آنها سایه می انداختند.

باد صبا آن بساط را برمی داشت

و راه یک ماهه را در یک روز طیّ می کرد.

خداوند باد را مأمور کرده بود که هر صدائی را به گوش او برساند، روزی باد،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۶
محمد یونسی

در راستای اعزام چند دانشمند به فیلادلفیا در آمریکا، من هم رفتم.

با دانشمندی ایرانی‌الاصل در آنجا برخورد کردم که در دوازده مجمع جهانی عضو بود.

به من گفت:

هر روز لعنت می‌فرستم به کسی که مرا به آمریکا فرستاد.

پرسیدم: چرا؟

گفت:

مثلاً، نیمه‌شب دیدم چراغ اطاق دخترم روشن است.

رفتم،

ببینم آیا مشکلی دارد.

دیدم لندهوری در آنجا هست.

دخترم مرا به فحش گرفت که

چرا بی‌اجازه به داخل اطاق آمدی.   

به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۳
محمد یونسی

زن بدکاره ای

به قصد آلوده کردن جوانان بنی اسرائیل به آن ها نزدیک شد

جوانان که زیبائی خیره کننده او را دیدند

گفتند اگر فلان عابد او را ببیند تسلیم می شود.

زن گفت قسم بخدا تا او را گرفتار بند شهوت نکنم

به خانه نمی روم،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۵۸
محمد یونسی


ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم.

اگر خودمان را اصلاح بکنیم،

به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.


ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم،

اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛

ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را،

خوبان را،

اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.


به نقل از نرم افزار چند رسانه ای عارف آسمانی(حضرت آیت الله بهجت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۴۰
محمد یونسی

امام زمان

سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود.

مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد.

روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید.


ادامه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۲۶
محمد یونسی


فضیل عیاض در ابتدای جوانی

یکی از راهزنان و سارقان و غارتگران

و دزدان و بدکاران و هرزه‎گران

و عیاشان مشهور زمان خود بود

که هر کس اسم او را می‎شنید، لرزه به اندامش می‎افتاد

که در آن زمان حتّی سلطان و خلیفه‌ وقت

هارون الرشید هم از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزی از روزها سوار بر اسب آمد کنار نهری ایستاد

تا اسبش آب بخورد که ناگهان چشمش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۵
محمد یونسی


یکی از صلحاء معاصرین در کتاب روح و ریحان که مجموعه‎ای مانند کشکول است از یکی از ائمه جماعت دارالسلطنه تبریز نقل فرمود که گفت:

روزی مذاکره تفسیر صافی با شرح بیضاوی که شیخ بهائی علیه الرحمه - نوشته است،
 به میان آمد، من تفسیر صافی را بر شرح شیخ بهائی ترجیح دادم
و گفتم:
مرحوم شیخ در این شرح، عبارت پردازی و قافیه سازی را بسیار اعمال فرموده‎اند.
همان شب در عالم رؤیا دیدم که به من گفتند:
شیخ بهائی در میان این حجره است،
 با خود گفتم خوب است که بروم و ایشان را زیارت نمایم،
چون وارد حجره شدم دیدم شخصی است ضعیف اندام،
 و باریک قامت، و عمامه کوچکی بر سرش بسته،
 سلام کردم، جواب سلام مرا داد.
 شیخ سر خود را پائین انداخت،
 من فهمیدم که از آن حرف روز گذشته من درباره شرحش بر بیضاوی، از من مکدّر و ملول است.
خواست شیخ بهائی را به حرف بیاورم
تا بلکه رفع ناراحتی او شود،
 عرض کردم:
حضرت شیخ عرضی دارم،
 همان طور که سرش را پائین انداخته بود،
 فرمود: چه چیز است،
 عرض کردم:
یک مطلبی است که نسبت به شما داده‎اند،
 آیا صحیح است یا آنکه صوفیه آن را به شما بسته‎اند.
فرمود: چه مطلبی!
عرض کردم:
گویا شما فرموده‎اید که
 یک ماه مبارک رمضان غذای من منحصر به کلام الله مجید بود.
همان نحو که شیخ بهائی سرش پائین بود،
 فرمود:
 بلی صحیح است من گفته‎ام.

عرض کردم:
 جناب شیخ، اطباء‌ گفته‎اند که اگر آدمی سه شبانه روز غذا و طعامی نخورد، می‎میرد؛
همین که این حرف را زدم
شیخ بهائی سر خود را بلند کرد
و فرمود:
 آدم نمی‎میرد.

به نقل از پایگاه اندیشه قم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۸
محمد یونسی

در کتاب کافی از نوح بن شعیب و محمد بن الحسن روایت شده است که

ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم پرسید:
 مگر خدا حکیم نیست؟
هشام گفت: بله،
خداوند احکم الحاکمین است.
ابن ابی العوجاء گفت:
به من خبر ده از آیه:
«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَهً»نساءآیه 3
«ازدواج کنید با آنچه که خوش آید شما را
 از زنان دو و سه و چهار
و اگر بترسیدکه عدالت را پیشه خود نکنید
پس یکی را به ازدواج خود در آورید».
مگر این حکم قرآن نیست؟
 هشام گفت: بله،
ابن ابی العوجاء گفت: پس به من خبر ده از آیه:
«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَهِ»
نساء آیه 129

«و هرگز نمی‌توانید بین زنانتان عدالت را رعایت نمایید اگر چه بسیار علاقه به رعایت اعتدال علاقه داشته باشید...»
کدام حکیم به این گونه سخن می‌گوید؟
هشام جوابی نداشت.
 از همین رو به مدینه نزد حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ آمد
و ماجرای خود را باز گفت.
حضرت فرمود:
اینکه خدا می‌فرماید:
«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ...»
مقصود عدالت در نفقه خرج زن است
و اینکه می‌فرماید:
«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا...»
مقصودعدالت در محبت است.
چون هشام این جواب را به ابن ابی العوجاء رسانید،
وی گفت:
به خدا این جواب از خودت نیست. 


به نقل از پایگاه اندیشه قم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۶
محمد یونسی

حضرت آیت الله بهجت، ادام الله ظله العالی،

از یکی از دوستانشان نقل می فرمودند که

یکی از بزرگان به همراه مریدان و شاگردانش برای زیارت،

شب های جمعه از تهران به قم می آمد

و به جهت آشنایی و رفاقت به منزل ایشان وارد می شد.

او برای حضرت آیت الله بهجت نقل کرده بود که

شبی پس از نماز مغرب و عشا کسی در زد،

رفتم در را باز کردم و دیدم آن عالم بزرگ

با همراهانش پشت در هستند؛

او و همراهانش را به خانه دعوت کردم.

در آن زمان، امکان تهیّه ی غذا از بازار برای ما میسور نبود

و چون جریان را به همسرم گفتم،

او گفت من برای دو نفرمان غذا درست کرده ام

و اگر او به تنهایی آمده بود می شد آن غذا را سه نفری بخوریم؛

امّا غذایی که با آن بتوان بیست نفر را سیر کرد در خانه نداریم.

من گفتم:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۳
محمد یونسی