حضرت صادق (ع) در سفری بین راه،
کسی را دیدند که در کنار جاده،
زیر سایه درختی به یک وضعی خودش را انداخته که معلوم است، ناراحت می باشد
و حالش غیر عادی است
(حضرت) به فردی که همراهش بود فرمود:
برویم ببینیم این مرد چه گرفتاری دارد.
وقتی نزدیک او رفتند،
از وضع لباس مخصوص او فهمیدند که مسلمان نیست
و صدایش هم در نمی آمد،
پس از بررسی، فهمیدند
این مرد تشنه و گرسنه و در این بیابان تنها مانده است.
حضرت دستور فرمودند تا آب و نانش دهند
شخصی که همراه امام بود گفت
«این مرد کافر است، مگر ما می توانیم به کافران هم محبّت کنیم؟» حضرت فرمودند:
«آری، این محبّت، ضربه ای به جایی نمی زند و دشمنی با مسلمانان نیست.»
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)