مردى از کفار اهل کتاب (ذمى ) در راه رفیق امیرالمؤ منین علیه السلام گردید ایشان را نمى شناخت .
پرسید کجا مى روى ؟
حضرت فرمود: به کوفه ،
هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند
ذمى خواست از راه دیگر برود
حضرت مقدارى او را همراهى نمود.
ذمى عرض کرد شما که خیال کوفه داشتید؟
براى چه از این راه می آئید؟
مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟
فرمود: مى دانم
ولى دستور پیغمبر ما است
که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ،
به اینست که رفیق خود را
مقدارى همراهى و مشایعت کنند.
من از این جهت با تو آمدم .
مرد ذمى گفت :
شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند
کسانیکه پیروى این دین را نموده اند
من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .
از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام
به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت
و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد.
(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: ج16 بحارالانوار ص 44).
عراق در دست حکومت عثمانى بود.
نادرشاه سپاهى تهیه نمود و به عراق حمله کرد
و آن را از چنگ عثمانى ها بیرون آورد.
آنگاه تصمیم گرفت براى زیارت على (ع ) به نجف برود.
وقتى مى خواست وارد حرم شود،
کورى را دید که در صحن حرم نشسته و گدایى مى کند.
به او گفت :
چند سال است در این جا هستى ؟
کور گفت : بیست سال .
نادر گفت : بیست سال است در این جا هستى
و هنوز بینایى چشمانت را از امیرالمؤمنین نگرفته اى ؟
من به حرم مى روم و بر مى گردم ،
اگر هنوز بینایى ات را نگرفته باشى تو را مى کشم .
شاه به حرم رفت و گدا از ترس او،
شروع به دعا و ناله و زارى کرد و از على (ع ) درخواست کرد چشمانش را به او باز دهد.
وقتى نادرشاه از حرم بیرون آمد،
دید که مرد،
بینایى اش را به برکت توسل به على (ع ) به دست آورده است .
نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى
یا على عددى را به من بگو که
قابل تقسیم بر 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 باشد،
بى آن که در تقسیم بر این اعداد، باقیمانده بیاورد.
على (ع ) به او فرمود:
اگر چنین عددى را به تو بگویم ، اسلام را قبول مى کنى ؟
مرد یهودى گفت : آرى .
فرمود:
روزهاى هفته ات را در روزهاى سالت ضرب کن ،
همان عددى خواهد شد که تو مى خواهى .
مرد یهود 7 روز هفته را در 360 روز سال ضرب کرد،
حاصل عدد 2520 شد که
قابل قسمت بر اعداد از 2 تا 10 مى باشد،
بدون آن که چیزى باقى بماند.
یهودى ،
پس از شنیدن این پاسخ صحیح و مشکل ،
طبق تعهد خود اسلام را قبول کرد.
نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى
در زمان خلافت عثمان ،
شخصى کاسه سر کافرى را که سالها قبل مرده بود،
از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت:
((اگر کافر مى سوزد، پس چرا این کاسه سر،
نسوخته و حتى گرم و داغ نیست ؟)).
عثمان از جواب ، درماند، به حضور على (ع ) فرستاد،
على (ع ) حاضر شد،
عثمان به سؤال کننده گفت :
((سؤ الت را بازگو)).
او سؤ ال خود را تکرار کرد،
على (ع ) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند
فرمود:
این سنگ در ظاهر سرد است ،
ولى در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگى بزنیم ،
از آن آتش بیرون مى جهد،
جمجمه کافر نیز در درون آتش دارد.
در این هنگام عثمان گفت :
((اگر على نبود عثمان هلاک مى شد)).
نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى
گوید:
من هم رفتم زره ام را فروختم و
پول آن را دریافت کرده
و بر پیامبر صلى اللّه علیه و آله وارد شدم
و پول
زره را به او دادم .
نه پیامبر صلى اللّه علیه و آله از مقدار آن سوال کرد
و نه من خبرى دادم.
آنگاه بلال را صدا کرد و مبلغى به او داد و فرمود:
برو
براى فاطمه عطر خریدارى کن و مبلغى به ابوبکر داد
و گفت :
برو براى او
لباس و اثاثیه منزل خریدارى نما
و عمار یاسر و برخى دیگر از اصحاب را به کمک او فرستاد.
آنها هم رفتند و اشیاء مورد نیاز را خریدارى کردند.
جمع
آنچه براى جهیزیه زهرا علیها السلام خریدند عبارت بود از:
یک
عدد پیراهن ،
یک رو بنده ،
یک حله سیاه خیبرى ،
یک تختخواب بافته شده از
برگ و لیف خرما،
دو عدد تشک که
یکى از پشم گوسفند و دیگرى از لیف خرما پر شده بود،
چهار بالش ،
یک پرده پشمى ،
یک تخته حصیر،
یک دستاس ،
یک طشت مسى
،
مشکى از پوست ،
کاسه اى چوبى ،
یک آفتابه ،
دو کوزه سفالى ،
یک سفره چرمى ،
یک چادر بافت کوفه ،
یک مشک آب ،
مقدارى عطر.
اصحاب
پس از خرید اشیاء مذکور آنها را به محضر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله
آوردند.
وقتى آنها را به او دادند حضرت آنها را زیر و رو کرد
و گفت :
خداوند مبارک گرداند.
نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم مؤ لف :محمد رضا اکبر
امیر المؤ منین علیه السلام مى
فرماید:
روزى شخص نابینائى اجازه گرفت و به خانه فاطمه علیها السلام آمد و زهرا علیها السلام خود را از او پوشاند.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به او فرمود:
چرا از این نابینا حجاب گرفتى در حالى که او تو را نمى بیند؟
فاطمه علیها السلام در جواب گفت :
اگر او مرا نمى بیند من که او را مى بینم
علاوه (بر این) او بوى نامحرم را که استشمام مى کند!
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:
شهادت مى دهم که تو پاره تن من هستى .
نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم مؤ لف :محمد رضا اکبرى
هیچیک از ما نتوانستیم جواب دهیم
تا اینکه جلسه به پایان رسید و از یکدیگر جدا شویم .
من
بسوى فاطمه علیها السلام رفتم
و از سوالى که پیامبر صلى اللّه علیه و آله از ما پرسیده بود
او را مطلع کردم و گفتم کسى از ما نتوانست به آن پاسخ
دهد.
فاطمه علیها السلام فرمود:
ولى من جواب آن را مى دانم ،
بهترین ویژگى زنان این است که
به مردها نگاه نکنند
و مردها آنان را نبینند.
نزد
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رفتم و عرض کردم :
اى رسول خدا!
شما سوال کردید چه چیزى براى زنان بهتر است .
بهترین صفت زنان این است که
به مردها
نگاه نکنند و مردها آنها را نبینند.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود:
تو وقتى نزد من بودى جواب آن را نمى دانستى
چه کسى جواب سوال را به تو آموخت ؟
عرض کردم:
فاطمه .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله شگفت زده شد
و فرمود:
براستى که فاطمه پاره تن من است .
بنابر
گفته فاطمه علیها السلام
زن باید پوشش کامل خود را مراعات کند
تا نامحرم او را نبینند و خود از نگاه به نامحرم بپرهیزد
تا عفت و سلامت او محفوظ بماند.
نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم مؤ لف :محمد رضا اکبرى
َفلانى بسیار گناه مى کند
اما در عین حال از شیعیان شماست .
امیر المؤ منین علیه السلام فرمود:
یک یا دو دروغ در نامه اعمال تو نوشته شد.
اگر بسیار گناه مى کند
و ما را دوست دارد و دشمن دشمنان ماست،
یک دورغ گفتى زیرا او دوستدار ما است نه شیعه ما.
در حالى که تو گفتى او شیعه ماست .
(شیعه که اهل گناه نیست ).
نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم مؤ لف :محمد رضا اکبرى
چهل حدیث گهربار منتخب
1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها:
نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(62)
ترجمه :
فرمود:
ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ،
ما برگزیدگان پاک و مقدّس پروردگار مى باشیم ،
ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛
و ما وارثان پیامبران الهى هستیم .
امام علی (ع):
هر که باطن خود را نیکو سازد،
خداوند هم ظاهرش را نیکو جلوه دهد.
هر که براى دینش کار کند،
خداوند کار دنیایش را کفایت کند.
و هر که رابطه خود را با خدا نیکو گرداند،
خداوند، رابطه او را با مردم نیکو گرداند.
نهج البلاغه حکمت:415
ترجمه عبدالحمیدآیتی
امام علی (ع) به مردى که در حضور او استغفر الله گفته بود،
فرمود:
مادرت در عزایت بگرید،
آیا مى دانى استغفار چیست
استغفار درجه بلند مرتبگان است
و آن را شش شرط است ،
امام علی (ع):
بدانید که یکى از بلاها تهیدستى است
و بدتر از تهیدستى بیمارى تن است
و بدتر از بیمارى تن بیمارى دل است .
بدانید که از نعمتهاست گشایش در مال
و برتر از گشایش در مال تندرستى است
و برتر از تندرستى پرهیزگارى است .
نهج البلاغه حکمت 381
ترجمه عبدالحمید آیتی