در زمان خلافت عثمان ،
شخصى کاسه سر کافرى را که سالها قبل مرده بود،
از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت:
((اگر کافر مى سوزد، پس چرا این کاسه سر،
نسوخته و حتى گرم و داغ نیست ؟)).
عثمان از جواب ، درماند، به حضور على (ع ) فرستاد،
على (ع ) حاضر شد،
عثمان به سؤال کننده گفت :
((سؤ الت را بازگو)).
او سؤ ال خود را تکرار کرد،
على (ع ) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند
فرمود:
این سنگ در ظاهر سرد است ،
ولى در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگى بزنیم ،
از آن آتش بیرون مى جهد،
جمجمه کافر نیز در درون آتش دارد.
در این هنگام عثمان گفت :
((اگر على نبود عثمان هلاک مى شد)).
نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى
زن بدکاره ای
به قصد آلوده کردن جوانان بنی اسرائیل به آن ها نزدیک شد
جوانان که زیبائی خیره کننده او را دیدند
گفتند اگر فلان عابد او را ببیند تسلیم می شود.
زن گفت قسم بخدا تا او را گرفتار بند شهوت نکنم
به خانه نمی روم،
شعله کشیدن آتش از قبر!!!
آیه الله مصلحی
از پدرشان آیه الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی
نقل کردند که ایشان می فرمودند:
در جوانی من به قبرستان رفتم
و با چشم خود دیدم که از قبری آتش شعله می کشید.
به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت
هذا جناى و خیاره فیه *** اذ کل جان یده الى فیه
اى سیم سپید،
دیگرى جز مرا بفریب و اى طلاى زرد دیگرى جز مرا بفریب.
الغارات / ترجمه آیتى ص34