بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب با موضوع «تصاویر :: متفرقه» ثبت شده است

رز

روزى (شخصی)... با مؤ من طاق ملاقات نمودند،

پرسید:

آیا شما معتقد هستید برجعت ؟

مؤ من طاق گفت : بلى .
(آن شخص گفت) :

پانصد دینار براى من قرض بدهید،

در آن روزیکه رجعت خواهیم کرد

قرض شما را تاءدیه می کنم(برمی گردانم).
مؤ من طاق :

ولى یک ضامنى باید معرفى کنید

تا من اطمینان داشته باشم که شما در هنگام رجعت

بصورت انسان خواهید بود،

زیرا می ترسم روز رجعت بشکل خوک در آئید

و من نتوانم طلب خود را وصول بنمایم .

مجموعه قصه هاى شیرین
تالیف : آیه الله حاج شیخ حسن مصطفوى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۱
محمد یونسی

روزی عقیل ابن ابی طالب در دمشق پیش معاویه نشسته بود و همه ی اعیان شام و حجاز و عراق حاضر بودند.

معاویه بر سبیل ظرافت گفت:

ای اهل شام و حجاز و عراق ،

آیا آیه ی «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبْ را شنیده اید؟

گفتند: بلی. معاویه گفت:

ابی لهب عموی عقیل است.

عقیل گفت: ای اهل شام و حجاز و عراق .

آیا آیه ی « وَامْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبْ، فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٌ»

  را شنیده اید.

گفتند: بلی.

عقیل گفت:

این حَمّالَةَ الْحَطَبْ عمّه ی معاویه است.

معاویه از ظرافت خود پشیمان و از آن جواب خجل گشت. 

(به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت) 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۲
محمد یونسی

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۳۱
محمد یونسی


روزی اشعب از کوچه ای می گذشت ،
 جمعی کودک را دید که بازی می کنند .
 به آنها گفت :
 چرا اینجا ایستاده اید ؟
 مگر نمی دانید که در فلان چهار راه شهر
 یک خروار سیب سرخ و سفید آورده
 و در بین مردم قسمت می کنند !
 کودکان از شنیدن این سخن
 بازی خود را رها کردند
و شروع به دویدن کردند .
 خود اشعب هم به طمع افتاد
 و به دنبال آنها حرکت کرد .
 به او گفتند : خبرت دروغ بود .
 برای چه می دوی ؟
 گفت دویدن اطفال مرا به طمع انداخت
 که مبادا این خبر درست باشد
و من محروم بمانم !


(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۷
محمد یونسی

از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرده‏ اند که فرمود:
سه گروه از زنها هستند که خداوند ایشان را عذاب نمى‏ کند
و با حضرت فاطمه علیه السّلام محشور مى‏ گرداند؛
و به هر کدام ثواب هزار شهید
و ثواب یک سال عبادت مى‏ دهند،
(اول) زنى که بر غیرت شوهرش صبر کند،
و (دوم) زنى که بد خلقى شوهر را تحمّل نماید
(و سوم) زنى که مهریه خود را به شوهر ببخشد.

((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج‏1 ص : 455 ))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۰
محمد یونسی

عمرو بن حجاج زبیدی مذحجی

او از اشراف مذحج در کوفه بود که با این که خواهرش همسر هانی بن عروه بود در برابر هانی که دارای گرایش های شیعی بود او از اشرافی بود که با امویان بیشتر همکاری می‌کرد بدین جهت در زمان امارت زیاد و قیام حجر از شهادت دهندگان بر علیه حجر بود

و پس از آن تا پایان خلافت یزید دارای ارتباط مستمری با والیان اموی کوفه داشت. با مرگ معاویه و تزلزل خلافت یزید در کوفه او به همراه جمعی از اشراف از آخرین نامه نویسان به امام بود

ولی با آمدن زیاد دچار تحیر سیاسی شد در این زمان اگر چه سایه سنگین هانی بر قبیله‌اش مانع مانور و حضور سیاسی اوست

ولی با دستگیر شدن هانی، او اگر چه رهبری قیام مذحج بر علیه ابن زیاد را به عهده می گیرد ولی گویا او ماموریتی پنهان دارد تا با همراهی با این قیام، سربزنگاه یعنی آن گاه که شریح بر بام قصر شهادت بر سلامت هانی می‌دهد وظیفه‌اش یعنی متفرق کردن مذحج را به خوبی انجام می‌دهد و در این زمان که دیگر هانی از قبیله دور افتاده است پول‌های ابن زیاد او را می‌خرند و نتیجه‌اش این می‌شود که وقتی یکی دو روز بعد هانی را برای به شهادت رساندن به میان بازار قصاب‌ها می‌آورند

و او فریاد وامذحجاه برمی‌آورد هیچ کس حتی از قبیله‌اش به یاری او برنمی‌خیزد و این فقط به خاطر تبلیغات و مدیریت عمرو بن حجاج بر قبیله به نفع ابن زیاد است.

پس از آمدن امام به کربلا او هم از سوی ابن زیاد به همراه گروهی هزار نفری راهی کربلا می‌شود و در کربلا از سوی عمربن‌سعد روز هفتم محرم مامور بستن آب فرات بر امام و یارانش می‌گردد.

اگر چه او در شب تاسوعا در برابر گروه 50 نفری یاران امام به رهبری حضرت عباس که ماموریت آب آوردن داشتند با وجودی که 500 نیرو به همراه داشت دچار هزیمت شد.

با این وجود پس از بستن آب فرات او و سربازانش هتاکی‌های متعددی به امام می‌کنند.
او روز عاشورا فرماندهی سمت راست لشکر عمر سعد را به عهده می‌گیرد و چون در برابر نبردهای تن به تن اصحاب نیروهای او کم می آورند به سربازانش دستور می‌دهد که تک به تک به مصاف یاران امام نرفته و به صورت گروهی به آن ها حمله کنند و بدین گونه در جنایت های روز عاشورا او از صحنه گردان‌های مهم است.

پس از به شهادت رسیدن امام و یارانش او همراه شمر و عزره و برخی دیگر مامور بردن سرهای شهدا به کوفه می‌گردد.

با مرگ یزید و آشفته شدن اوضاع کوفه او در برابر جریان های شیعی به یاری والی زبیری شهر عبدالله بن مطیع عدوی بر می‌خیزد

و از فرماندهان او در برابر قیام مختار است

ولی چون مختار پیروز می گردد

او از کوفه متواری شده و مدتی ناپدید می گردد

و کسی از محل او با خبر نمی گردد تا این که پس از مدتی نیروهای مختار که در تعقیب فراریان می‌باشند

در بیابان‌های حومه کوفه جسم بی‌رمق او را می‌یابند

که از تشنگی بر زمین افتاده، پس او را به قتل می‌رسانند.

ره‌توشه راهیان نور ویژه محرم‌الحرام 1431ق / 1388‌ش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۳۷
محمد یونسی















(جابر بن عبدالله انصاری)

پدرش عبدالله بن عمرو در جنگ احد به شهادت رسید در حالی که او جوانی بیش نبود پس از آن زمان متکفل مخارج و هزینه خاندان سنگین پدرش شد و با این وجود از انس و علاقه اش به پیامبره کاسته نشد.

پیامبر هم گه‌گاه به او برای معیشت زندگی یاری می رساند و با او هم سخن می شد و به واسطه پیش بینی ای که برای عمر طولانی او به همراه محبت نهادینه اش برای اهل بیت درباره او نموده بود به او برای زمان پس از خود ماموریت هایی داده و رسالت هایی تعریف کرده و به او دانش‌هایی آموخته بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۸
محمد یونسی

                                                 

چهار نفر با هم به گفتگو نشسته بودند.

یکی از آنان گفت اگر امشب به شما گفته شود هر آرزویی داشته باشید برآورده خواهد شد،

شما چه آرزویی خواهید داشت؟

اولی گفت

آرزویم این است که به اندازه ستارگان آسمان، درهم و دینار داشته باشم.

دومی گفت

آرزو دارم حرمسرایی مانند حرمسرای هارون داشته باشم!

سومی گفت

آرزوی ناچیز من این است که حکومت پارس و روم، بدست من افتد.

چهارمی گفت

آرزو دارم هر سه شما یار عزیز به رحمت ایزدی بپیوندید

و من وارث مصیبت زده شما سه نفر باشم!

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت به نقل ازمجموعه ماهنامه پاسدار اسلام،سال12،ش134) 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۶:۴۰
محمد یونسی

زاذان‏  گوید:
با قنبر به نزد على (ع) رفتیم.
قنبر گفت:
 یا امیر المؤمنین برخیز که براى شما گنجینه‏ اى نهفته‏ ام.
على (ع) گفت: چه گنجینه ‏اى؟
گفت: با من بیایید.
على (ع) برخاست و با او به خانه رفت.
 دو جوال پر از جامهاى زر و سیم بود.
 گفت:
یا امیر المؤمنین شما را عادت بر این است که هر چه هست به میان مردم تقسیم مى‏ کنید و من اینها را براى شما اندوخته‏ ام.
على (ع) گفت:
اگر آتشى فراوان به خانه من مى‏ افکندى خوشتر از این مى‏ داشتم.
پس شمشیر خود بر کشید و بر آن جوالها زد.
جامها به اطراف پراکنده شد در حالى که از هر یک نیمى یا ثلثى بریده شده بود.
 پس فرمان داد که آنها را تقسیم کنند
و تقسیم کردند
و على این شعر را خواندن گرفت:

هذا جناى و خیاره فیه‏ *** اذ کل جان یده الى فیه

اى سیم سپید،

دیگرى جز مرا بفریب و اى طلاى زرد دیگرى جز مرا بفریب.

الغارات / ترجمه آیتى  ص34

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۸
محمد یونسی