بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

بصیرت

مسیری که می خواهد سبب افزایش معرفت گردد.

حدیث موضوعی
بصیرت
این وبلاگ جهت معرفت افزایی بهتر و مفیدتر توسط طلبه ای کوچک راه اندازی شده است.
این وبلاگ منتظر نظرات راهگشای همه صاحبان فکر و اندیشه خواهد بود و آنها را در مسیر معرفت افزایی به کار خواهد زد.





Powered by WebGozar

آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)
کد لحظه شمار غیبت امام زمان برای وبلاگهای مهدویت
حدیث موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ تیر ۰۰، ۱۱:۱۵ - آلپ صنعت
    عالی
دانشنامه عاشورا
نویسندگان
وصیت شهدا
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با موضوع «اعتقادات :: اصول :: نبوت :: حضرت محمد(ص) :: حضرت فاطمه(س) :: سیره» ثبت شده است

صلوات
 مردى به همسرش گفت :
نزد فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله برو و درباره من از او سوال کن که آیا من شیعه شما هستم یا خیر؟

همسرش نزد فاطمه علیها السلام رفت و از او سوال کرد.
حضرت فرمود: به او بگو:
ان کنت تعمل بما امر ناک وتنتهى عما زجرناک عنه فانت من شیعتنا و الا فلا.
اگر به آنچه تو را امر کردیم عمل مى کنى

و از آنچه نهى کردیم پرهیز مى کنى

تو از شیعیان ما هستى و گرنه شیعه ما نیستى .
زوجه آن مرد گوید:

جواب فاطمه علیها السلام رابه شوهرم رساند.

او گفت :

و اى بر من چه کسى از گناهان و خطاها بدور است !

پس من در این صورت براى همیشه در جهنم هستم

زیرا هر کسى از شیعیان آنها نباشد همیشه درآتش جهنم است .
همسرش دوباره به خدمت فاطمه علیها السلام مى رسد

و سخن شوهرش را به آن حضرت مى رساند.
فاطمه علیها السلام مى فرماید:

به او بگو آنطور که گمان کردى نیست ،

شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت هستند.
و هر کس ما را دوست بدارد

و دوستان ما را هم دوست بدارد

و دشمن دشمنان ما باشد

و با قلب و زبانش ایمان آورده است

اگر مخالفت با امر و نهى ما کند شیعه ما نیست

گرچه به بهشت مى رود

اما بعد از آنکه بوسیله بلاها و سختى ها از گناهانشان پاک شوند

یا با انواع سختى ها در عرصه هاى قیامت و یا ورود در طبقه بالاى جهنم که عذاب مى شوند پاک گردند

آنگاه بخاطر محبتى که به ما دارند

از جهنم نجاتشان مى دهیم و به نزد خود مى بریم . 

نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم    مؤ لف :محمد رضا اکبرى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۴۴
محمد یونسی
صلوات
امام حسن علیه السلام گوید:

 یک شب جمعه مادرم را دیدم که در محراب عبادت ایستاد
و همواره نماز مى گذارد و در رکوع و سجود بود
 تا شب به صبح رسید
و شنیدم که براى زنان و مردان مومن با ذکر نام آنها دعا مى کند
و هر چه بیشتر براى آنها از خداوند در خواست مى کند
 اما براى خود دعا نمى کند.

عرض کردم :

مادر!

چرا براى خود دعا نمى کنى

همان گونه که براى دیگران دعا مى کنى ؟
فرمود:

فرزندم اول همسایه بعد اهل خانه .

نام کتاب :قصه هاى تربیتى چهارده معصوم    مؤ لف :محمد رضا اکبرى

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۰
محمد یونسی

 کشف الغمه از حضرت على بن ابى طالب علیه السّلام روایت می کند که فرمود:

من بحضور رسول خدا رفتم و فاطمه اطهر را خواستگارى‏ نمودم، یکى از کنیزانم بمن گفت:
آیا میدانى که فاطمه اطهر را از رسول اکرم خواستگارى نموده ‏اند؟ گفتم: نه،
گفت: آرى، او خواهان دارد،
 چه مانعى دارد که نزد پیغمبر خدا مشرف شوى
 تا زهراء را براى تو تزویج نماید؟
من گفتم: آخر من چیزى ندارم که ازدواج نمایم!؟
 گفت:
اگر تو نزد پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه‏ و آله مشرف شوى
حتما فاطمه‏ را بتو خواهد داد،
 وى همچنان مرا وادار می نمود
 تا اینکه بالاخره من بحضور حضرت رسول مشرف شدم،
 آن برگزیده خدا خیلى با عظمت و با ابهت بود،
 وقتى در حضور آن بزرگوار نشستم سکوت‏ اختیار نمودم.
 بخدا قسم که قدرت سخن گفتن نداشتم.

رسول اعظم صلى اللَّه علیه و آله و سلم بمن فرمود:
 براى چه نزد من آمدى،
آیا حاجتى دارى؟

من سکوت کردم، فرمود:
شاید براى خواستگارى فاطمه آمده باشى؟
 گفتم: آرى فرمود!
 آیا چیزى دارى که با او ازدواج نمائى؟
گفتم: نه بخدا قسم،
فرمود:

آن زره‏ اى که سلاح تو بود چه شد؟
گفتم: حاضر است، بحق آن خدائى که جان على در دست قدرت او می باشد آن زره قیمتش چهار صد درهم بود شکسته شده.

فرمود:
مانعى ندارد،
 من فاطمه را با همان زره براى تو تزویج می نمایم،
 آن را براى زهراء بفرست
و با وى ازدواج کن.


ترجمه جلد 43 بحار الأنوار / ترجمه نجفى ؛ ص138 
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۴۶
محمد یونسی
             

علی بن عیسی اربلی(ره) در کتاب کشف الغمه به سند خود از ابی سعید خدری روایت کرده که

روزی علی بن ابیطالب (ع) مختصری به عنوان قیلوله

(خواب قبل از اذان ظهر)

خوابید

و چون برخاست به فاطمه(ع) فرمود:

ای فاطمه آیا غذایی پیش تو هست که مرا بدان سیر کنی؟

فاطمه عرض کرد:

نه! سوگند بدان خدایی که پدرم را به نبوت و تو را به وصیت گرامی داشته

امروز چیزی که بتوانم بدان تو را سیر کنم ندارم

و بلکه دو روز است که

غذایی جز همان که برای تو می آوردم در خانه نبود

و من تو را

بر خود و دو فرزندم حسن و حسین مقدم می داشتم

و آن غذا را برای تو می آوردم!

علی (ع) فرمود:

ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا برای شما چیزی تهیه کنم؟

فاطمه عرض کرد:

ای ابوالحسن از خدای خود شرم داشتم

چیزی از تو بخواهم

و تو را به چیزی تکلیف کنم که قدرت آن را نداری.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۵۱
محمد یونسی