یک زن غیر مسلمان را دید که
در فصل زمستان مقدارى گندم به دست گرفته
و براى پرندگان بیابان برد و جلو آنها ریخت .
به آن زن گفت :
تو که کافر هستى ،
این دانه دادن به پرندگان براى تو چه فایده دارد؟
زن گفت فایده داشته باشد یا نه ، من این کار را مى کنم .
چند ماه از این جریان گذشت ،
ذوالنون در مراسم حج شرکت کرد،
همان زن را در مکه دید که
همراه مسلمانان مراسم حج را بجا مى آورد.
آن زن وقتى ذوالنون را دید، به او گفت :
به خاطر همان یک مقدار گندم که به پرندگان دادم ،
خداوند نعمت اسلام را به من احسان نمود
و توفیق قبول اسلام را یافتم .
نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى