در کتاب اسرار التوحید مطلبی
به شرح زیر آمده که قابل تامل وشنیدنی است:
وحی آمد به موسی علیه السلام
که بنی اسرائیل را بگوی که بهترین کس را اختیار کند.
صد نفر را انتخاب کردند.
وحی آمد که از این صد نفر بهترین اختیار کند،
ده نفر اختیار کردند.
وحی آمد که از این ده نفر، سه نفر اختیار کنید.
سه نفراختیار کردند.
وحی آمد که از این سه کس، بهترین اختیار کنید.
یکی اختیار کردند.
وحی آمد که این یگانه را بگویید
تا بدترین, بنی اسرائیل را بیاورد.
او چهار روز مهلت خواست
و گرد, عالم گشت که کسی طلب کند.
روز چهارم به روستایی رسید.
مردی را دید که به فساد و ناشایستگی معروف بود،
و انواع فسق و فجور در او موجود بود،
خواست که او را ببرد،
اندیشه ای به دلش درآمد
که از کجا معلوم من از او بدتر نباشم
و به این که مرا مردم انتخاب کردند که بهترین خلقم،
نباید مغرور شوم .
چون هرچه کنم به گمان خواهد بود ،
این گمان در حق خویش برم بهتر است
دستار در گردن,
خویش انداخت و به نزد, موسی آمد
و گفت
هر چند نگاه کردم هیچ کس را بدتر از خود ندیدم.
وحی آمد :
ای موسی ؛
این مرد بهترین ایشان است
نه به آن که طاعت, او بیش است
بلکه به آن که خویشتن را بدترین دانست.
[اسرار التوحید محمد بن منور. صفحه 142]
منبع:
http://www.manbarak.ir